نگاهي عميق تر به برنامه ریزی بر پایه سناریوها
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[24 Dec 2009]
[ عزیز علیزاده]
درباره نویسنده
عزیز علیزاده دانش آموخته مهندسی دانشگاه های تهران و منچستر است. ایشان یکی از مولفان کتاب "سناریونگاری یا برنامه ریزی برپایه سناریوها" است که برنده جایزه کتاب فصل شده است. علیزاده فارغ التحصیل دوره آموزشی برنامه ریزی بر پایه سناریوهاست که توسط مدیران سابق شرکت نفتی رویال داچ شل در دانشگاه آکسفورد برگزار می شود. عزیز علیزاده عضو انجمن آینده جهان و از مشاوران بین المللی بنیاد مطالعات تغییرات شتابان مستقر در دانشگاه استنفورد بوده و به عنوان محقق و مشاور با موسسه مطالعات بین المللی انرژی در وزارت نفت و مرکز صنایع نوین در وزارت صنایع در حوزه آینده نگاری صنعتی و سیاست گذای علم و تکنولوژی همکاری موثر داشته است.
تماس با عزیز علیزاده:
az_alizadeh@yahoo.com
1 مقدمه
امروزه برای بشراین موضوع بسیار واضح و روشن است که باید با عدم قطعیت های پیش روی خود مواجه شده و با آنها زندگی کند. در چنین فضایی از زندگی، سعی کردن برای پیش بینی آینده یک عکس العمل طبیعی است و بشر در تلاش است تا مسیر وقوع رویدادها و حوادث را شناخته و وضعیت نهایی را در موضوع های مختلف پیش بینی کند. انسان پیش بینی را برای مورد توجه قرار دادن آینده بسیار مفید و پر کاربرد می داند. چنین نگاه کاربردی به پیش بینی، زمانی می تواند معنا دار باشد که ما فرض کنیم، اگر چه آینده مبهم و توام با عدم قطعیت است، ولی بعضی از جنبه ها و عناصر تشکیل دهنده آن تا حدی قابل پیش بینی است. به نظر می رسد که یک رهیافت منظم در مسیر تفکیک عدم قطعیت ها از عناصر قابل پیش بینی یک پیش شرط تفکر ژرف اندیش درباره آینده است.
هر تفکری نیاز به زبان مخصوص خود دارد تا به وسیله آن به توان آن تفکررا ساختاردهی کرده و فرمول بندی کرد. زبان ابزاری است که به وسیله آن می توان آینده را به صورت موارد قابل پیش بینی و همچنین عدم قطعیت ها تشریح کرد. سناریوها نقش چنین ابزاری را بازی می کنند. به طور منطقی، اگر آینده با عدم قطعیت همراه است، پس آینده هایی ممکن و با احتمال رخ دادن مساوی، وجود دارند. روش برنامه ریزی بر پایه سناریوها چنین آینده هایی را به صورت داستان های بدیل تشریح می کند که همه این آینده ها با یکدیگر، باعث روشن شدن عدم قطعیت ذاتی و نهفته درآینده می شوند. البته دسته ای از سناریوها منعکس کننده فهم افراد درباره موارد نسبتا مشخص آینده نیز است. هم عناصر نسبتا مشخص و هم عدم قطعیت های آینده را می توان در یک دسته از سناریو ها تشریح کرد.
2 آزادی در انتخاب
به همان نسبت که ما آزادی در انتخاب هایمان را به طور هوشمندانه و یا ناخودآگاه به کار می گیریم، پیامد های آن ها را نیز به صورت خوشنودی و رضایت یا پشیمانی واندوه به جان می خریم و مسئولیت تصمیم گیری هایمان که با اقدام و یا انفعال در موضوع خاصی نمود می یابند، همچنان بر عهده ماست. اجبار در انتخاب و تصمیم، به خصوص در برابر عدم قطعیت های آینده، فشار بیشتری را به افراد وارد کرده و قضاوت آن ها را تحت تاثیر خود قرار می دهد. بنابراین، در بحبوحه عدم قطعیت های آینده، داشتن اعتماد به نفس کافی برای انجام عملی، چه به صورت یک فرد یا عضوی از یک سازمان، نیازمند محدوده گسترده ای از پیش شرط ها همچون داشتن اطلاعات دقیق از وضعیت و رویدادها، بعضی از روش های پیش بینی و احساس در نظر گرفتن همه رویدادهای ممکن آینده است. این پیش شرط ها باید تا حدی برآورده شوند که فرد یا افراد را به سمت انتخاب سوق دهند.
3 محدودیت های مدل ذهنی
حتا زمانی که انگیزه برای درنظر گرفتن همه موارد ممکن بسیار بالاست، به محض آن که شروع به نگاه عمیق تر به این موارد کنیم، پی می بریم که موضوعات مهم دیگری در این راستا وجود دارند که در نظر افراد بسیار واضح و قابل تشخیص نیستند. برای وارد شدن به این موضوعات، به گفته آقای آریه دگویس، رییس سابق برنامه ریزی گروهی در شرکت نفتی شل رجوع می کنیم که:
" جایی که در آن نشسته اید و هر آن چه که به آن فکر می کنید، تعیین کننده چیزی است که می بینید"
سوال اینجاست که چقدر افراد از مدل های ذهنی خود و نیروهایی پیشران عقاید و تصمیم های شان آگاهند؟ چه فرض هایی را این افراد درباره موقعیت خود دارند و آیا این فرض ها را مورد پرسش قرارمی دهند؟ تا چه میزان افراد قربانی های محیط فعالیت، حوادث غیر منتظره و رویدادهای غیر قابل تشخیص هستند؟ تا چه حدی ان ها به عنوان عوامل خلاق در رویدادهای در حال ظهور تاثیر دارند؟ تا چه میزان این افراد با عدم قطعیت های موجود دربرابرشان در تماس هستند؟ زمانی که اقدام یا اقداماتی را انجام می دهند، چند پیامد ممکن را برای اقدام/اقدامات شان در نظر می گیرند؟ چه چیزهایی را مد نظر قرار نمی دهند؟ آیا افراد به حوادث غیر منتظره توجهی دارند؟ این حوادث چه ها می توانند باشند؟ حس شهودی افراد به آن ها چه می گوید؟ و در نهایت با توجه به همه موارد آیا افراد مسیر درستی را طی می کنند؟ تمامی این سوال ها و پرسش های مشابه در هسته اصلی و مرکزی تفکر سناریو ای قرار دارند.
4 تفکر سناریویی به عنوان یک مهارت ذهنی
ماهیت اصلی تفکر سناریو ای یا برنامه ریزی بر پایه سناریو ها درباره پیش گویی آینده نیست. ارزش اولیه تفکر سناریویی در توسعه توانایی های ذهنی جدید برای بهبود تصمیم گیری است؛ توانایی های ذهنی ای که به افراد مشخص می کند، چگونه آنها رودرروی عدم قطعیت ها صف آرایی کنند. توسعه این توانایی های ذهنی افراد را قادر می سازد تا راه حل های کوتاه مدت و مربوط به محیط فعالیت مختص خود را کنار گذاشته و به موفقیت های بلند مدت و پایدار در حوزه های بزرگتر فکر کنند و تصمیم هایی با یکپارچگی و پایداری بالا در گستره وسیع تری از آینده را اتخاذ کنند. در چنین فضایی این افراد یاد می گیرند که چگونه سوال های درست را از خود بپرسند و چگونه در پازل دانش مورد نیاز خود، قطعات گم شده را بیابند. بدون درک و رسیدن به توانایی های ذهنی عنوان شده، برنامه ریزی بر پایه سناریو ها فقط به صورت یک دستورالعمل نمود یافته و ارزش واقعی و اصلی آن نادیده گرفته خواهد شد.
در همان حالی که اطلاعات جمع آوری شده توسط اعضای یک تیم/سازمان به داستان هایی (سناریوهایی) درباره موقعیت های ممکن آینده تبدیل می شود که گزینه های سازمان در آن ها قرار دارند، عدم قطعیت های ذاتی که افراد باید با آن ها سروکار داشته باشند، نمایان می شوند. زمانی که ما عدم قطعیت آینده را پذیرفتیم، دیگر پیش گویی آینده ای که به باورمان روی خواهد داد، معنای خود را از دست می دهد و ما اولین گام را برای شتاب بخشیدن به یادگیری مان برداشته ایم. اما یک حقیقتی که اغلب در این نحوه تفکر مورد فراموشی سپرده می شود این است که همان عدم قطعیت ها خود برخاسته از تفکر، فرض ها، موضوعات مورد غفلت قرار گرفته شده و ماموریت های اعضای سازمان است. در تفکر سناریویی موضوعات مورد توجه اعضای یک سازمان و نحوه نگرش به آن ها و همچنین چگونگی طبقه بندی موضوعات و کسب چارچوب ذهنی برای تفسیر/تعبیر و تحلیل حوادث و رویدادها بسیار مهم و ضروری است. تفکر سناریویی می تواند به طور مستقیم با متمرکز کردن توجه افراد به چگونگی درک، طبقه بندی و استفاده آن ها از اطلاعات باعث بهبود کیفیت تصمیم گیری ها شود.
اگر آینده غیر مشخص و همراه با عدم قطعیت است، پس ما آزادیم تا آینده های مختلف را مورد کند وکاو قرار دهیم. زمانی که با تدوین سناریو ها بتوانیم چندین آینده ممکن را مجسم کنیم و از خودمان بپرسیم که در هر کدام از این سناریوها چگونه اقدامات مناسب را انجام می دهیم، در واقع پیامدهای ممکن را در ذهنمان تمرین می کنیم و گذرگاه های پیش روی خودمان را مورد آزمون قرار می دهیم. مزیت واقعی تفکر سناریویی در پیش گویی آینده نیست بلکه در مدیریت بهتر تغییرات است. پییر واک رییس سابق برنامه ریزی گروهی شرکت نفتی شل و از طلایه داران اصلی استفاده از سناریوها در برنامه ریزی های راهبردی، ایرادات وارده به تفکر پیش بینی- محور را چنین بیان می کند:
" پیش بینی ها به طور معمول با فرض این که جهان فردا مشابه جهان امروز خواهد بود، بنا می شوند. اما دیر یا زود این پیش بینی ها، درست زمانی که بیشترین نیاز به آن ها وجود دارد، در تشخیص دگرگونی های اصلی در محیط فعالیت سازمان ها با شکست روبرو شده و تمامی راهبرد های تدوین شده برای سازمان را منسوخ خواهند کرد"
به عبارت دیگر، زمانی که فرض های ما منسوخ شده باشند، می بایست دوباره از نو یاد بگیریم. دانستن این موضوع که ذهن، مفروضات را به عنوان بلوک های ساختمانی برای تفکر مورد استفاده قرار می دهد و این فرایند خارج از سطح آگاهی و هوشمندی افراد رخ می دهد، توجه ویژه ای را برای فهم و کندوکاو مدل های ذهنی ای که پایه و اساس داستان (سناریو ها) های آینده را تشکیل می دهند، جلب می کند. درست همانطور که حافظه های ما درباره مردم و محیط های گذشته، با ترکیب خلق و خوی، نگرش و انتظارات مان بر اساس تجارب گذشته به رفتارهایمان تاثیر گذاشته و به آن ها شکل می دهند؛ حافظه های آینده مان یا به عبارت دیگر تمرین های ذهنی مان نیز به رفتارهایمان و اقداماتی که انتخاب می کنیم، تاثیر می گذارند. تحقیقات علوم شناختی نشان می دهد که ادراک، متاثر از انتظارات بوده و تفکر نیز تحت تاثیر تداعی های ذهنی قرار دارد. افراد گرایش دارند که موضوعات و رویدادهایی را ببینند که انتظار دیدنش را دارند و یا به دنبالش بودند.
5 موارد عینی مرتبط با برنامه¬ریزی برپایه سناریوها
یک دسته¬ای از سناریوها می¬تواند یک ماشین موثری برای مفهوم¬بخشی و انتخاب موثر و مفیدی از اطلاعات مهم در اقیانوسی از داده¬ها و اطلاعات باشد. بانگاه برمضامین آینده هرآنچه که امروزه ما می¬ بینیم؛ سناریوها یک چهارچوب بافتاری مهیا می¬کنند که می¬تواند برای نظم و ترتیب دهی به تجارب افراد بکارگرفته شوند. در این چارچوب، ابزار استفاده شده، مسیر داستانی با سازگاری درونی است که در این مسیر رویدادها در گستره زمان به ¬وقوع پیوسته و ظهور رویدادها براساس منطق علت و معلولی است. شواهد بسیار قوی¬ای وجود دارد که ذهن انسان، اغلب مفاهیم خود را با ارتباط¬¬ دهی به طرحواره(Schema) هایی که به¬طور موقتی در ذهن سازمان¬دهی شده¬اند و تحت عنوان حافظه¬های آینده معروف بوده و به یاد آورده می¬شوند، نگاه می¬دارد. افراد بطور خودکار داستان¬هایی درباره آینده در ذهن خود می¬سازند.
یک مصاحبه سخت را تجسم کنید. قبل از این مصاحبه، افکاری همچون" اگر مصاحبه¬ گر این موضوع را پرسید، من این جواب را خواهم داد" به ذهن شخص خطور می¬کند . این تمرین ذهنی، دسته¬ای از طرحواره¬های موقتی را می¬سازد که از طریق این طرحواره¬ها، تجارب شخص معنی و مفهوم پیدا می¬ کند. این طرحواره¬ها، ادراک و قضاوت¬های گسترده¬تر و عمیق¬تر از هرآنچه درحال رخ دادن است را باعث شده و مشاهدات و تعامل¬های ماهرانه و چیره¬دستانه را درپی دارند. همه انسان¬ها سناریوسازهای بالفطره هستند.
نقطه مقابل و بدیل سناریوسازی، پیش¬گویی است. پیشگویی تدوین و توسعه یک تصویری از آینده با احتمال رخ دادن بالاست که بیشتر برنامه¬ها و قضاوت¬ها برآن اساس به اجرا گذاشته می¬شود. فرض پایه¬ای و اساسی در این نگاه این است که بعضی افراد نسبت به دیگران، تجربه و دانش بالاتری در فهم بخشی از جهان دارند. در این حالت بهترین کاری که می¬توان انجام داد این است که از آن¬ها بپرسیم، به نظر آن¬ها چه چیزی احتمال رخ¬دادن بالایی دارد.
حتی باوجود این¬که در بعضی مواردافراد می¬دانند، آن آینده محتمل رخ نمی¬دهد، ولی دیگر چاره¬ای ندارند، نظرات آن فرد خبره، تنها چیزی است که در دسترس خود دارند.
پیشگویی توجه مارا از رویدادهای غیرمنتظره¬ای که در کانون توجه¬مان نیستند، منحرف می¬کند. یک موضوع مهمی که در مبحث پیشگویی مطرح است، این است که "پیشگویی نیازمند تصمیم اولیه در زمینه موضوع تحت پیشگویی است" . یعنی باید قبل از هر پیشگویی ابتدا تصمیم بگیریم که در چه موضوعی قصد پیشگویی داریم. پس از انتخاب موضوع، پیشگویی خود را انجام می¬دهیم. این عمل باعث می¬شود تا ما در تفکرات خودمان تنها در آن موضوع یا موضوعات دیگری که قصد پیشگویی در آن¬ها داریم، محبوس بمانیم. پس از آنکه در مدل¬های ذهنی خودمان مبحوس شدیم، رویدادهای غیرمنتظره به خارج از کانون توجه¬مان منتقل می¬شوند. در همین¬ جاست که سناریوها می-توانند بسیار مفید واقع شوند.
روش¬شناسی سناریوها، مارا از آینده طبق روال گذشته برحذر داشته و رویدادهای ممکن وسیع-تری را مورد توجه قرار می¬دهد.
روش برنامه¬ریزی بر پایه سناریوها، افراد را مجبور می¬کند تا تصور و تخیل خود را به گستره-های وسیع¬تری کشانده و تفاسیر بدیلی از محیط¬های فعالیت سازمان¬هایشان به عنوان آینده¬های باورکردنی خلق کنند که این تفاسیر بدیل، تفاوت اساسی باروش¬های سنتی و مرسوم نگرش آن سازمان به موقعیت¬های خود دارد.
شالوده و بنیان چنین مهارت فکری، درک و فهم نیروهای سیستمی است که محیط فعالیت آن سازمان را به پیش می¬رانند.سناریوسازی سوال¬هایی درباره سیستم بنیادین مرتبط با محیط فعالیت افراد مطرح کرده و نیازمند تحقیقات جدی و وسیع است. با درک و فهم تقویت¬شده توسط سناریوهای تحقیقی ساخته شده و درآمیختن این سناریوها در مباحث گروهی افراد سازمان، درک و فهم¬های جدیدی ایجاد شده و سوال¬های جدیدتری مطرح می¬شود که تحقیقات مرتبط با این سوال¬ها، عمیق¬تر شدن درک و فهم افرا را به¬همراه خواهد داشت. این فرآیند به صورت تکراری در سازمان¬ها انجام شده و درک و فهم افراد را عمیق¬تر می¬کند.
سناریوها ابزارهای ادراکی سازمانی هستند.هرآنچه که یک سازمان در جهان بیرونی خود می-بیند، توسط طرحواره¬ها، داستان¬هایی که برای فهم خود استفاده می¬کند، تعیین می¬شود. ادراک وسیع¬تر نیازمند گسترش و غنی¬سازی این طرحواره¬ها و داستان¬هاست. یک سازمان نیاز به سرمشق افراد قراردادن تمرین بی¬وقفه گذرگاه¬های ذهنی به سوی آینده، جهت گسترده کردن حوزه دید آن¬ها دارد. در این مسیر، سناریوها در حذف ذهن یک¬جانبه نگر افراد و در نهایت سازمان، کمک اساسی می-دهند.
سازمان¬ها به عنوان یک موجود مجزا از افراد، وظیفه دیگری نیز دارند. سازمان¬ها باید داستان-ها و طرحواره¬های مطرح درباره محیط فعالیت خود را دربین اعضای خود مطرح کرده و زبان مشترکی بین این افراد برای بحث و مناظره درباره آن¬ها ایجاد کنند. با فراهم نمودن چنین فضایی است که یک سازمان می¬تواند مهارت¬های فردی و گروهی اعضای خود را بالا ببرد. برنامه¬ریزی برپایه سناریوها، کمک شایانی دربه اشتراک¬گذاشتن داستان¬ها در گستره ساختار سازمان¬ها ارایه می-دهد.
نیازمندی¬های اساسی برای اینکه سناریوها چنین نقش¬هایی را بازی کنند، به شرح ذیل هستند.
• سناریوها باید در ارتباط مستقیم با مدل¬های ذهنی مطرح و متداول در سازمان باشند.
• همچنین سناریوها باید با مهیا کردن شگفتی¬ها و رویدادهای بدیع در مسیر معین¬شده توسط مدل ذهنی متداول سازمان، مسیرهای دیگری را که باید این مدل¬های ذهنی به آن سمت بسط یابند، معین کنند.
در این مسیر، حوزه دید سازمان گسترش یافته و افراد آن سازمان به¬طور ذهنی (درحوزه مفاهیم، طرحواره¬ها و زبان) آمادگی بهتری نسبت به هرآنچه¬ که ممکن است رخ دهد پیدا می¬کنند و درنتیجه به یک مشاهده¬گر چیره¬دست جهان اطراف خود مبدل می¬شوند.
6 پیش¬بینی و عدم قطعیت
دربیشتر مواقع، موقعیت جدیدی که ایجاد می¬شود، بسیار توأم با عدم قطعیت به¬نظر می¬آید. دلیل این امر در بیشتر مواقع به علت ناآشنایی با سیستم بنیادین ایجادکننده موقعیت و نه¬عدم قطعیت عمیق است. بسیاری از عدم قطعیت¬های درک شده توسط افراد با تحلیل¬ها و تحقیق¬های درست قابل حذف شدن هستند. این موضوع، بخش مهم و حساس هرپروژه سناریونویسی است. یادگیری از تحلیل و تحقیق می¬بایست تازمانی ¬که عدم قطعیت¬های سیستمی در موقعیت کاهش نیافته است، ادامه یابد. دراین حالت، یادگیری درباره هرآنچه¬که قابل پیش¬بینی است، مدنظر قرار می¬گیرد.
برنامه¬ریز برپایه سناریوها (یاهرنوع برنامه¬ریزی دیگری) تنها زمانی معنی و مفهوم دارد که افراد موضوع¬ها و یاچیزهایی را قابل پیش¬بینی است بدانند. دلایل متعددی برای چنین فرض وجود دارد که عبارتنداز:
1- وجود اینرسی در سیستم ( شامل اینرسی¬های اقتصادی و یا اجتماعی و فرهنگی )
2- تأخیرهای زمانی، منظور توسعه¬هایی است که هم¬اکنون در مسیر ظهور یافتن می¬باشند. مثل رشد جمعیت
3- محدودیت¬های سیستمی مانند محدودیت¬های رشد
4- حلقه¬های بازخورد ساختاری که درکل سیستم قفل شده¬اند. مثل مسابقه تسلیحاتی
5- منطق و انگیزه به نسبت ثابت و پایدار بازیگر یا بازیگران مثل اقدامات و برنامه¬های احزاب چپ وسوسیالیست و احزاب محافظه¬کار
6- قوانین طبیعت
این دلایل باعث می¬شوند که بعضی از توسعه¬ها در آینده را تاحدودی نسبتأ مشخص فرض کرد. اما عدم قطعیت¬های بنیادین نیز وجود دارند. این عدم قطعیت¬ها در سه گروه مهم تقسیم¬بندی می¬شوند:
• ریسک¬ها یا تهدیدها : رویدادهای درحال شکل¬گیری که مشابه دسته¬ای از رویدادهای تاریخی بوده و افراد را قادر به تخمین¬زدن برای پیامدهای گوناگون می¬کنند.
• عدم قطعیت¬ها: در این دسته یک رویداد منحصربه¬فرد را می¬توان در زمینه علّی تصور کرد ولی ارزیابی احتمال آن غیرممکن است.
• غیرقابل شناخت¬ها : این دسته شامل رویدادهایی است که حتی افراد قادر به تصورکردن آن¬ها نیز نیستند ولی تاریخ به همه نشان داده است که چنین رویدادهایی به¬هرحال رخ می¬دهند.
روش سناریونویسی باعدم قطعیت¬ها سروکار دارد.ساخت سناریوها براساس اصل علت و معلول می¬باشد. به همان حالت که استدلال علّی منبع آگاهی افراد ازعدم قطعیت است، یک سازگاری طبیعی با اصل علت و معلولی درسناریوها نیز دارد. در نگاه روش¬شناسانه ، درفراسوی گستره قابل باوربودن رویدادهای آینده، می¬بایست هیچ توجهی به¬احتمال نسبی رویدادها وجود نداشته باشد و هیچ روش معنی¬داری برای ارزیابی آن حوادث وجود ندارد. یک طراح سناریو چنین فرض می¬کند که تمامی سناریوهای تدوین شده، به ¬طور یکسان قابل باور بوده و تصمیم¬ها می¬بایست دربرابر این دسته از آینده¬ها به عنوان یک کل، مورد توجه قرارگیرند.
به¬طور خلاصه می¬توان کاربرد سناریوها را به¬دوبخش اساسی تقسیم¬بندی کرد:
• قبل از تصمیم¬گیری
o خلق مفاهیم و زبان جدید در سازمان
o تقویت کیفیت گفتگوهای استراتژیک
o مدیریت تمرکز توجه سازمان
o تبدیل سازمان به¬ یک موجود ادراک کننده¬تر
o ایجاد انگیزه تغییر
o تشویق افراد به تفکر عمیق
• درموقعیت تصمیم
o یادگیری درباره موقعیت تصمیم
o توسعه استراتژی
o قضاوت¬کردن درمرحله¬های پیشنهاد
7 تصمیم¬ها و حس شهودی
همواره چنین بحث می¬شود که بیشتر تصمیم¬گیران به¬طور شهودی، عدم قطعیت را درتصمیم¬گیری خود به¬حساب می¬آورند. درنگاه دیگرمی¬توان چنین بیان کرد که همه افراد در بیشتر مواقع، در تصمیم¬های حساس زندگی خود، به حس شهودی خود مراجعه می¬کنند.
درحالت کلی می¬توان چنین عنوان کرد که حس شهودی و استدلال¬های عقلایی جزو معدود مسیرهای رسیده به تصمیم¬گیری¬ بهتر هستند. همچنین واقعیتی که باید مدنظر قرارگیرد این است که تشریح واضح یک موقعیت نمی¬تواند مطابق با مسیرهایی باشد که حس شهودی می¬تواند بایکپارچه-سازی دانش ضمنی و تجارب متعدد، به ارزیابی موقعیتی بپردازد.
بطور منطقی محدودیت¬هایی برای استفاده از حس شهودی وجود دارد. دانش ضمنی تنها می¬تواند برای یک شخص مفید واقع شود. امادرعوض، دانش تشریح¬شده را می¬توان به¬اشتراک گذاشته و تحلیل کرد. دانش تشریحی می¬تواند باعث رخ¬دادن دوچیز به شرح ذیل شود که حس شهودی قادر به آن¬ها نیست:
• اجازه استفاده از تجارب بیش¬از یک نفر را در ارزیابی هرموقعیتی می¬دهد.
• اجازه جستجوی سازمان¬یافته و متمرکز برای اطلاعات اضافی، تأییدکننده و یامخالف موضوع موردبحث را می¬دهد.
حس شهودی نمی¬تواند تجارب بیش¬از یک نفر را یکپارچه سازد. این موضوع بسیار مهم است، زیراکه دیدگاه¬های متفاوت و متعدد باعث ارزیابی هرموقعیتی بادقت بیشترشده و درنهایت منتهی به تصمیم¬های بهتر و هدفمند می¬شود. این فرض به¬نظر منطقی می¬آید که اگر تعدادی ازافراد زمان کافی را برای ارزیابی موقعیتی صرف کنند، درنهایت ادراک متفاوت ولی دربعضی موارد همپوشانی نسبت به موقعیت پیدا خواهند کرد. این ادراک همپوشان پتانسیل توزیع تحلیل¬های غنی و به¬اشتراک گذاشته از آن موقعیت را دارا است .چنین یکپارچگی ای براساس فرآیندهای زبانی به¬وقوع می¬پیوندد. استفاده از زبان نیازمند تجربه حس شهودی یک فرد به طبقه¬بندی¬های زبانی و خلق بناهایی است که درنهایت تبدیل به داده¬های مشترک یک گروه می¬شود. دراین¬حالت یک فرد، ادراک خود را بادیگران به¬اشتراک گذاشته و دیگران این ادراک را به دنیای درون خود برده و نسبت به¬آن فکر می¬کنند. گفتگوهای ادامه¬دار به افراد این اجازه را می¬دهد تا بصیرت¬های خود را بین دیگران توزیع کرده و منتظر شنیدن ایرادات و قضاوت¬های دیگران براساس ادراک مخصوص به خودشان باشند.
موضوع مهم بعدی این است که حس شهودی بدون ورود اطلاعات فعال نمی¬شود. باعدم موفقیت در زمینه جمع¬آوری اطلاعات درباره موقعیتی، حس شهودی افراد به آنها می گوید که اطلاعات کم بوده و کاری باید در این مسیر انجام شود. جمع¬آوری موثر اطلاعات چیزی است که تمامی رهیافت-های تصمیم¬گیری و همچنین حس شهودی به آن تکیه بسیار دارد. گردهم¬آوری بیش¬از یک نفر و ادراک آن¬ها درفرآیند مفهوم¬بخشی به یک موقعیت خاص، منتهی به احترام به تفاوت ادراک¬ها شده و نیاز به گردآوری اطلاعات درزمینه همان موضوعات مورد اختلاف را برای کندوکاو بیشتر ضروری می¬کند.
8 سازمان¬دهی دانش
قدرت اصلی روش سناریونویسی در توانایی آن در سازمان¬دهی منطقی برگستره عظیمی از اطلاعات و داده¬های مرتبط، اما به¬نظر مجزا به جهت تشخیص ساختارعدم قطعیت آینده نهفته است. هدف یک طرح سناریو پیداکردن یک ساختار در میان حوزه¬های متعدد است. تشخیص ساختار براساس ادراک افراد ازعلت رویدادها بوده که این ادراک از شناخت الگوهای رویدادهای اطراف ناشی می¬شود. افراد الگوها را به¬عنوان نشانه¬هایی برای علیت براساس چهارمورد ذیل استفاده می-کنند:
• نحوه رخ¬دادن اتفاقات مختلف به¬یک شکل و روش
• نحوه به¬نظر منظم¬آمدن رویدادها درگستره زمان
• نحوه رویدادن رخ¬دادهای مختلف درزمان و مکان کمابیش یکسان
• نحوه مشابه به¬نظر آمدن رویدادها
براساس این مشاهدات، افراد ساختار علّی رویدادها را تشخیص می¬دهند. مطالعه و بررسی ساختار ازرویدادها شروع شده و باتشخیص الگوها ادامه یافته ودرآخر ساختار علّی نتیجه¬گیری می-شود.
فرآیند تشخیص ساختار علّی رویدادها شامل اصول ذیل است:
• شناسایی رویدادهای گذشته (رویدادهایی که بیشترین دگرگونی رادرموضوع موردنظر ایجاد کرده¬اند).
• کشف الگوها و روندها در رویدادهای کلیدی (درگستره زمان و مکان مخصوص خود).
• تحلیل روندها و سعی در تشخیص این¬که روند موردنظرتابه¬کجا می¬تواند ادامه یافته و کجا با موانع و محدودیت¬ها مواجه خواهد شد.
• شناسایی نقاط تغییر جهت¬های کلیدی درروندهای موردنظر درآینده
• توسعه درک و فهم اشتراکی ازسیستم علت و معلولی بدست آمده
طراحان سناریو، همچنین سعی در تشخیص محدودیت¬هایی دارند که ساختار علت و معلولی ازآینده ایجاد می¬کند. یک دسته از داستان¬های علت و معلول می¬تواند گستره وسیعی از ایده¬ها، عقاید و نگرش¬ها را به¬حساب آورده و در متن خود جای دهد. مهیاکردن چنین داستان¬هایی به¬طور حتم کیفیت سناریوها را بسیار بالابرده ودرنتیجه باعث تقویت فرآیند قضاوت تاتصمیم می¬شود.
9 تحلیل استراتژی
مشکل اصلی در تصمیم¬گیری درباره بهترین فرآیندتصمیم¬گیری به¬طور بنیادین حول محور عدم قطعیت می¬چرخد. بااین وجود اگر هرچیزی تنها توأم با عدم قطعیت بود، دیگر صرف انرژی برای بهبود تصمیم¬گیری¬ ها هیچ معنایی نداشت. بنابراین باید قبول کرد که درهرموقعیتی، بعضی ازعناصر تشکیل¬دهنده موقعیت تادرجه¬ای قابل پیش¬بینی هستند.این عناصر را عناصر نسبتأ مشخص می¬نامند. یک تفکر سناریووی موثر دوکار را انجام می¬دهد:
• به بیشینه کردن دانش و فهم افراد درزمینه عناصر نسبتأ مشخص کمک می¬کند.
• به توسعه آگاهی افراد نسبت به هرآنچه¬که نسبتأ مشخص نیست و به¬طور بنیادین باعدم قطعیت همراه است، کمک می¬کند.
برنامه¬ریزی برپایه سناریوها براین فرض استوار است که باداشتن درک عمیق از دوجنبه مرتبط با یک موقعیت و اشاره شده در فوق، بهبود و کارایی تصمیم¬ها معنی پیدا می¬کند.
درجه¬ای که عدم قطعیت می¬تواند درتصمیم¬ها تأثیرگذار باشد، می¬تواند بسیار متغییر باشد. مفهوم مفیدی که دراین ارتباط توسط اکاف (Ackof) ارایه شده است، "شرایط آتیه" تصمیم¬هاست. منظور وی درجه¬ای است که یک تصمیم به نحوه بوجود آمدن آینده تأثیر می¬گذارد. تصمیم برای اینکه امروز چه غذایی بخورید، شرایط آتیه کمی دارد، زیراکه تأثیر زیادی برروی هرآنچه¬ که فردا و یا بعداز رخ می¬دهد، ندارد. از سوی دیگر تصمیم برای انتخاب رشته تحصیلی برای فرزند، شرایط آتیه بالایی دارد، چنین تصمیمی و تبعات آن همواره با شما و فرزندتان باقی خواهد ماند. هرچه¬قدر که به آینده بلندمدت¬تر نگاه کنید، عناصر نسبتأ مشخص کم بوده و عدم قطعیت زیادی را در پیش¬روی خود خواهید یافت. درحقیقت، تفکر درباره عدم قطعیت این پرسش را مطرح می¬کند که چطور چیزهایی می-تواند قابل پیش¬بینی باشد. یکی از منابع مهم پیش¬بینی پذیری درهرموقعیتی درجهان، اینرسی به-شکل فیزیکی یا روانشناختی است. پس از قوانین طبیعت که همواره ثابت و پایدار است، اینرسی مهم ¬ترین منبع عناصر نسبتأ مشخص است.تأثیر اینرسی درطول زمان کاهش می¬یابد. بنابراین تصمیم¬هایی باشرایط آتیه بالا، یعنی تصمیم¬هایی با پیامدهای بزرگ، باید در گستره عدم قطعیت گرفته شود. تصمیم¬های باشرایط آتیه بالا را تصمیم¬های استراتژیک نیز می¬نامند. یک راهبرد سعی دارد با موضوع منحصربفردی که تابه¬حال دیده نشده است، مرتبط شود. درواقع، یک راهبرد باید مشخصه-های منحصربفردی داشته باشد تا به موقعیت منتهی شود. اگر چنانچه یک استراتژی، مشخصه منحصربه¬فردی نداشته باشد، هرارزش ایجادشده در فرآیند تدوین استراتژی توسط دیگر رقبا و یاافرادی که مسیرمشابهی داشته¬اند، شناسایی شده و آن استراتژی دیگر ارزش نخواهد داشت.
10 تصمیم¬های استراتژیک عقلایی
همانطور که قبلأ نیز عنوان شد، بسیاری از تصمیم¬ها براساس حس شهودی گرفته شده و فرآیند عقلایی درآن نقشی ندارد. اما پارادایم مسلط در این مباحث، تصمیم¬گیری عقلایی است. یک فرآیند تصمیم¬گیری عقلایی دربیشتر موارد نمی¬تواند دربرگیرنده تصمیم¬گیری¬های فردی باشد. دراکثر موارد، تصمیم¬گیری عقلایی به صورت جمعی انجام می شود، افراد می¬توانند تصمیم¬های خود را به¬یگدیگر تشریح کنند. گفتگوهای استراتژیک می¬تواند باعث بهبود تصمیم¬گیری شود. در گفتگوهای استراتژیک، تفاوت نظرهای افراد آشکار می¬شود. پس¬از آشکارشدن اختلاف نظرها، گفتگوها به سمت ارزیابی شایستگی نسبی تفسیرهای مختلف ازموقعیت موردنظر متمایل می¬شود. دستیابی به دیدگاههای مختلف یکی از مشخصه¬های این فرآیند است. اغلب شرکت¬کنندگان در این گفتگوها، سعی در متقاعد کردن یکدیگر خواهند داشت. دربیشترگفتگوهای سازمانی این نوع متقاعدکردن¬ها براساس اصل عقلایی بودن انجام می¬پذیرد. ذهن انسان توانایی تغیییر روشی را دارد که بصیرت¬های اکتسابی¬اش بر اساس آن سازمان¬دهی شده است. ذهن انسان این عمل را با بدست¬آوردن منطق¬های بدیلی که از جهان اطراف و اشخاص پیرامون می¬گیرد، انجام می¬دهد. طبیعت گفتگوهای استراتژیک بسیار عقلایی¬تر از انفرادی است.
11 عدم قطعیت
سه رهیافتی که پارادایم عقلایی با عدم قطعیت روبرو می¬شود، عبارتنداز:
• عدم قطعیت می¬تواند مورد صرف¬نظر قرارگیرد.دراین رهیافت، بحث اصلی این است که ما درباره چیزهایی که نمی¬دانیم، نمی¬توانیم کارزیادی انجام دهیم. بنابراین بهترین حالت این است که یک پیش¬بینی از محتمل¬ترین آینده را داشته باشیم. این آینده که حاصل¬جمع حس شهودی افراد خبره است را اساس همه تصمیم¬گیری¬هایمان کنیم.
• هرمتغیری از عدم قطعیت را می¬توان با حاشیه¬ای از خطاها مورد پذیرش قرار داد.دراین حالت ارزش همه گزینه¬های عملی درطرح¬ها موردارزیابی قرارمی¬گیرد. گزینه ترجیح داده-شده، براساس محاسبات آماری بیشترین نمره را کسب می¬کند.
• عدم قطعیت به¬صورت آینده¬های بدیلی تشریح شود. دراین حالت احتمال ذهنی درنظر گرفته می شود و ارزش هرگزینه بامعدل ارزش¬ها برای هرکدام از آینده¬ها براساس احتمالات مذکور، محاسبه شود.
هرکدام ازاین رهیافت¬ها دربرابر عدم قطعیت به یک جواب صریح منتهی می-شود یا ازعدم قطعیت صرفنظر می¬کند و یا باآن براساس احتمالات روبرو می¬شود. حال سوال باقی¬مانده این است که چگونه می¬توان احتمالات لازم را بدست آورد؟
مفهوم احتمال تنها زمانی¬که دوشرط ذیل برقرار است، معنی دارد:
• افراد به رویدادهایی توجه دارند که متعلق به دسته¬ای از رویدادهای مشابه هستند.
• افراد می¬توانند مشخصه¬های رفتاری تمامی دسته¬های رویدادها را بدانند.
شرط دوم را می¬توان با سه چهارچوب نیز بیشتر فهمید:
الف) اصول اولیه، همچون اصل تقارن (به طور مثال، هروجه یک طاس ، شانس مساوی دارند).
ب ) قوانین طبیعت(به¬طور مثال، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ).
ج ) مشاهدات تجربی (به¬طور مثال، آمارهای مربوط به شرایط آب و هوا).
شواهد بسیار قوی وجود دارد مبنی براین¬که افراد کلمه "محتمل" را برای رویدادهایی بکار می-برند که قابل تشریح با "سناریوی دردسترس " باشد. این سناریوی دردسترس، به¬سهولت ساخت یا تصورکردن یک سناریویی ازیک گذشته معلوم وازطریق زنجیره¬های علت و معلولی به¬رویداد موردنظر توجه دارد. اگر زنجیره علت و معلولی برای رویداد موردنظردر آینده وجود داشته باشد و سناریویی دردسترس در ذهن فرد تشکیل شده باشد، آن رویداد محتمل بوده ودرغیر این صورت غیر محتمل خواهد بود.
ایده¬های مربوط به آینده برنظریه¬های علّی درباره چگونگی ظهور پدیده¬ها درجهان، استوار هستند. این¬گونه نظریه¬ها براساس فرض¬های صریح و یا ضمنی درباره اطلاعات علّی بنا می¬ شوند. حتی اگرزمانی ما ازارتباطات آماری برای گفتن چیزی درباره آینده استفاده می¬کنیم، چنین وانمود می¬کنیم که یک رابطه علّی دراین ¬بین وجود دارد. به¬عنوان مثال، برای مدت زمان طولانی بحث¬هایی درباره سیگارکشیدن و سرطان ریه وجود داشت ولی هیچ¬کدام ازاین بحث¬ها رابطه علّی بین این دورا نشان نمی¬داد. همواره چنین بحث می¬شود که یک عامل سوم وجود دارد که مثلأ باعث سرطان ریه می¬شود و سیگار کشیدن علّت آن نیست. اما امروزه دیگر چنین بحث¬هایی وجود ندارد. امروزه ما به ¬رابطه آن دو باور داریم و این باورمان تنها به¬خاطر ارتباط آماری (بین سیگارکشیدن و سرطان ریه) نیست، بلکه افراد توانستند علت بوجود آمدن سرطان ریه را با تجربه مستقیم ببینند.
12 عدم قطعیت و نظریه¬هایی درباره جهان
بسته به¬فرض¬های فلسفی که یک شخص درباره زنجیره علت¬ها اتخاذ می¬کند، نظریه¬های مختلفی را بسته به درجه قابلیت پیش¬بینی پذیری آینده ارایه می¬دهد. این فرض های پایه¬ای را می¬توان درسه طبقه¬بندی مختلف کلاس¬بندی کرد:
12-1 نظریه تغییرپذیری (واریانس)
دراین نظریه، فرض بنیادین بدین شرح است که رویدادها براساس علت¬های مختلفی در طبیعتی که همچون ساعت کار می¬کند، ایجاد می¬شوند. اگر کل یک سیستم معین باشد، دراین حالت شناسایی دسته¬ای از علت¬ها که باهمدیگر قابلیت تشریح تغییرات متغیر مورد نظررادارند، امکان پذیر خواهد بود و دانستن کل دسته¬های علت¬ها، شرایط لازم و کافی برای تعیین رفتار آینده متغیر است. اگرما قادر به پیش¬بینی تغییرات یک متغیر از سیستمی بطور کامل نباشیم، دلیل اصلی آن دانش محدود ما از سیستم بوده و عدم قطعیت نتیجه¬گرفته شده به¬عنوان خطا، تفسیر خواهد شد. پیامد منطقی چنین باوری این خواهد بود که همواره این امکان وجود دارد که با یافتن اطلاعات بیشتر درباره سیستم و بهبود کارایی های محاسباتی، قدرت پیش¬بینی افراد بالاتر خواهد رفت. دریک جمله کلی این نظریه معتقد است که حقیقت، جایی درجهان خارج موجود بوده و چالش اصلی انسان نزدیک¬تر شدن به آن است.
12-2 نظریه فرآیند احتمالی
فرض اساسی این نظریه چنین است که دسته¬ای از چرخه¬های علّی وجود دارند که تشریح¬کننده رویدادها بوده ولی بعضی از حلقه¬های زنجیره، ارتباط احتمالی باهمدیگر دارند. مثال چنین حالتی را می¬توان درزمینه پیش¬بینی همه گیرشدن بیماری مالاریا دانست. درحالیکه می¬توان با جزئیات بیشتر، نحوه شیوع بیماری مالاریا را توسط پشه آنوفل تشریح کرد، ولی پیش¬بینی اینکه شخص خاصی حتمأ مورد گزش این پشه قرار خواهد گرفت و به بیماری مبتلا خواهد شد، ممکن نیست. دراین¬حالت، نظریه، علت لازم و کافی را برای یک رویدادی درکل ، بطور کامل تشریح می¬کند، ولی دریک مورد خاص قادر به تشریح و پیش¬بینی نیست. دراین حالت دوسناریو، همواره معتبر می¬مانند. اگرچه در مثال فوق به طور مثال، دولت آن منطقه می¬تواند با دانستن تعداد جمعیت در یک منطقه خاص، سیستم¬های بهداشتی و درمانی را متناسب با جمعیت، مهیا کند. در این حالت نظریه فرآیند احتمالی می¬تواند برای پیش¬بینی آینده (و تبدیل به نظریه تغییرپذیری می¬شود) به¬شرط داشتن سطح کافی از تجمع متغیر قابل پیش¬بینی بکار رود.
12-3 نظریه فرآیند نامعین
همانطور که در بخش¬های قبلی عنوان شد، تخصیص احتمال به زنجیره¬های علّی به سه طریق ذیل امکان¬پذیر است:
الف) براساس تاریخچه و اطلاعات آماری رویدادهای مشابه.
ب ) براساس قوانین طبیعت.
پ ) براساس قوانین بنیادین همچون تقارن .
اگرچه ممکن است تخصیص احتمال به این روش همواره امکان¬پذیر نباشد. به عنوان مثال درزمان توجه به رویدادهای منحصربفرد که مرتبط با رفتارهای نوظهور سیستم¬های پیچیده است، هیچ اطلاعات آماری از رفتارهای گذشته این سیستم¬ها معلوم نیست. برای مثال، حتی اگر توسعه نظریه-های علّی برای سقوط رژیم آپارتاید در سال 1990 امکان¬پذیر بوده، هیچ راهی برای تخصیص احتمال آن که آیا در 5 سال آینده رخ خواهد داد، وجود نداشت. ویادرنگاه رو به آینده ، هیچ دانشمندی نمی¬تواند درصد رویدادن پدیده¬های تغییرات آب و هوایی در اروپا را به¬صورت احتمالی تشریح کند و بطور مثال بگوید که در 10 سال آینده به احتمال 70 درصد اروپا، آب و هوای سیبری را خواهد داشت. دراین¬حالت¬ها حتی اگر نظریه¬های فرآیند احتمالی رانیز بتوان تاحدودی در تشریح زنجیره¬های علّی به دست آورد، بدلیل نبود شواهد آماری از گذشته، کل نظریه حالت نامعین به خود خواهد گرفت.
برای پیش¬بینی آینده، یک شخص نیاز به نظریه تغییرپذیری که شامل شرایط لازم و کافی برای تشریح پیامدهاست، دارد. ولی درحالت برعکس، نظریه فرآیند نامعین که شامل شرایط لازم ولی غیرکافی است، می¬تواند بطور واپس نگرانه برای تشریح هرآنچه که رخ داده است و بطور پیش-نگرانه برای هرآنچه ¬که می تواند رخ دهد، بکار رود. نظریه فرآیند نامعین هیچ¬وقت پیش¬بینی نمی-کند. نظریه¬های نیوتون مثال¬هایی از نظریه تغییرپذیری بوده و نظریه تکاملی داروین یک نظریه فرآیند نامعین است. تصمیم¬گیری عقلایی براساس نظریه تغییرپذیری از جهان بنا شده است. بنیان دیدگاه عقلایی یک فرض است که مطابق آن درنهایت یک و تنها یک جواب به هرسؤال استراتژیک وجوددارد. این جواب ممکن است به دلیل محاسبات ضعیف یا نبود منابع برای انجام تحلیل¬های لازم برای کشف آن، ازدید افراد پنهان بماند. در دیدگاه نظریه تغییرپذیری از جهان، درپشت عدم قطعیت، یک آینده¬ای که همچون ساعت کار می¬کند، وجود داشته و هنر استراتژی درهرچه نزدیک¬تر شدن به آن و کمینه کردن خطاهاست.
اما دیدگاه بدیلی نیز وجود دارد. در این دیدگاه، جوانبی از آینده که به¬طور بنیادین نامعین، غیرقابل شناخت و نامشخص هستند، وجوددارند. دراین دیدگاه آینده به¬طور کامل کثرت¬گرا بوده و بهترین استراتژی وجود ندارد. همانطور که زمان به پیش می¬رود، رویدادهایی که از قبل قابل پیش-بینی نبودند، رخ می¬دهند و آنچه راکه طرفداران عقلایی بودن تحت نام بهترین استراتژی می¬نامند، تحت تأثیر تغییرات مداوم است.
هیچ راه مشخصی برای تعیین اینکه آیا رفتار یک سیستم باید از دیدگاه نظریه تغییرپذیری، نظریه فرآیند احتمالی، نظریه فرآیند نامعین، دانسته شود، وجود ندارد. انتخاب هرکدام ازنظریه¬ها، بیانگر دیدگاه فلسفی شخص موردنظر است. دیدگاه نظریه تغییرپذیری منتهی به آینده¬پژوهی به¬روش¬هایی پیش¬بینی و کنترل می¬شود و دیدگاه نظریه فرآیند نامعین، پیش¬بینی رابه¬طور منطقی ردکرده و به آینده-پژوهی به روش سناریوهایی چندگانه منتهی می¬شود.
طراحان سناریوها، دیدگاه¬های فلسفی دارند که جهان را با نظریه¬ فرآیند نامعین تشریح می¬کند. البته دراین¬جا مهم است که ذکر شود که چنین دیدگاهی، طراحان سناریو را از تحلیل عمیق موقعیت باز نمی¬دارد. عناصر نسبتأ مشخص فراوانی درنظریه¬های فرآیند نامعین نیز وجود دارند که یک طراح سناریو بایدهرچقدر که می¬تواند این عناصر شناسایی کند. هیچ¬کسی نمی¬تواند بدون کشف نحوه شیوع ونقش پشه آنوفل و مسائل این¬چنین، پدیده گسترش و شیوع مالاریا در یک احتمال را درک کند. شناسایی این عناصر نسبتأ مشخص برای تدوین سناریوهای مالاریا بسیار ضروری است. یک کار سناریویی خوب نیازمند تحلیل¬های عقلایی بسیار زیاد است.
13 برنامه ریزی بر پایه سناریوها و فرآیند یادگیری
در این بخش چگونگی طرح ریزی سناریوها توسط یک طراح سناریو مورد بحث و بررسی قرارخواهد گرفت. زمانی که یک طراح سناریو با موقعیتی روبرو می شود، می داند که تنها نظریه فرایندها مناسب برای مشخص کردن نحوه تحولات در آن موقعیت بوده و لذا آن موقعیت می بایست توسط آینده های بدیلی که شانس رخ دادن مساوی دارند و باور کردنی هستند، مورد تحلیل قرارگیرند. همانطور که در قبل به آن اشاره شد، ایده تفکر سناریو ای را نمی توان با تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند تصمیم گیری یک دفعه ای ترکیب کرد. بلکه در عوض تدوین استراتژی یک فرایند مداوم و همیشه در حال پیشرفت است. متفکران سناریوای به طور مداوم به این مساله واقف هستند که نقطه ای در فراسوی تفکر آن ها وجود دارد که در این نقطه تحلیل ها ی بیشتر آن ها، نمی تواند قابل پیش بینی بودن پیامد های اقداماتی که انجام شده است را بهبود بخشد. به عبارت دیگر یک تصمیم استراتژیک، موضوع و یا موقعیت بنیادین و مورد نظر در پروژه برنامه ریزی برپایه سناریوها را از دستور العمل یک سازمان حذف نمی کند. تمامی تصمیم های استراتژیک تا زمانی که موضوع های بزرگ تر و حساس تر پا به عرصه وجود ننهاده اند، با تصمیم گیران باقی می ماند.
اولین تفاوت یک طراح سناریو با یک حل کننده مساله در این است که نقطه شروع، دیگر یک مساله ای که باید حل شود، نیست. برخلاف یک پیش گو، به یک طراح سناریو هیچ مساله ای که باید حل شود ،ارایه نمی شود. بلکه در عوض موقعیتی که حوزه های اقداماتی برای یک سازمان بوده و تصمیم سازان آن سازمان احساس عدم قطعیت داشته و نیاز شدیدی به فهم بهتر آن موقعیت دارند، پیش روی یک طراح سناریو است. موضوع مورد توجه اصلی ارتباط به فرصت ها و تهدید هایی دارد که آن موقعیت خاص ممکن است در خود داشته باشد. یک طراح سناریو ممکن است که موقعیت مورد نظر را به وسیله یک سوال سازمان ده به تفکرهایش تشریح کند. یک طراح سناریو نیاز دارد تا نقطه مرکزی برای پروژه خود همانند طرفداران رهیافت های عقلایی تعریف کند. اما به عوض این که نقطه تمرکز خود را به صورت تصمیمی که باید گرفته شود و یا مساله ای که باید حل شود، ثابت کند بیشتر سعی می کند تا نقطه تمرکز را به عنوان موقعیتی که نیاز به فهم و درک است، تعریف کند.
همانند یک پیشگوی طرفدار رهیافت های عقلایی، یک طراح سناریو نیز سعی می کند تاهر چه که می تواند نسبت به موقعیت مورد نظر خود معلومات جمع کند. اگر چه جستجوی طراح سناریو کمتر متمرکز بوده و بیشتر گسترده است. یک پیشگو می داند چه چیزی را باید پیشگویی کند، اما یک طراح سناریو هنوز مرزهای موقعیت مورد نظر و به عبارت دیگر سناریو های آینده را نمی داند. بنابراین وی کار خود را با طرح اولیه که شامل موضوعات و زیر مجموعه موضوعاتی که به طور شهودی مرتبط با موقعیت مورد نظر می آیند، شروع می کند. اما بررسی یک ارتباط نیاز به یک تکیه گاه و مرجع دارد. همین مساله باعث می شود تا یک طراح سناریو بیشترین اولویت را به شناسایی روشن و واضح موکلان خود یعنی شخص یا گروهی که درتلاش هستند تا جنبه پازل گونه موقعیت پیش روی خود را بفهمند، اختصاص می دهد. موکلان، معین کننده موفقیت و یا شکست پروژه بوده و لذا داوران نهایی ای هستند که مرتبط بودن موضوعی را به پروژه اصلی معین می کنند. این موکلان باید درتمام طول پروژه طراحی سناریوها با تحقیقات و تحلیل ها مرتبط بوده و از آن آگاه باشند.
در ابتدا طراح سناریو در یک گفتگوی باز با موکلان شرکت می کند تا یک تصویر واضح از هر آنچه که در موقعیت پیش روی سازمان باعث نگرانی موکلان می شود، بدست آورد. این مرحله منتهی به تهیه شدن فهرستی از موضوعات کلیدی مهم در فرایند سناریونویسی می شود. این موضوعات کلیدی و مهم راهنمایی برای درک مرزهای پروژه سناریونویسی بوده، و در این مرحله نظریه های فرایندی کامل و صریح توسعه یافته و عناصر نسبتا مشخص و عدم قطعیت ها تشریح می شوند.
14 پیدا کردن عناصر نسبتا مشخص
طراح سناریو کار خود را با دسته ای از موضوعات غیر مرتبط و مورد توجه موکلان خود که به صورت دستورالعمل پروژه در آمده است، شروع می کند. به دلیل این که ایده های مرتبط به حوزه های مورد توجه موکلان ارتباط بسیار خوب و واضحی با ساختار شناخت موجود در موکلان ندارد، لذا جستجو برای یافتن عناصر نسبتا مشخص در ایجاد یک ساختار محکم برای قرار دادن تکه های نامرتبط شناختی، بسیار مفید است.
بعضی از عناصر نسبتا مشخص بسیار بدیهی بوده و ارتباط آن ها با وضوعات مورد توجه موکلان به وضوح قابل درک است. این عناصر نسبتا مشخص برای فاز اول تحلیل ها به کار گرفته می شود. می توان این عناصر نسبتا مشخص را اینرسی های واضح در جهان دانست. همانند آمار جمعیت، توسعه ای اقتصادی باورهای فرهنگی و غیره.
اما این موارد در بیشتر مواقع تصویر کاملی از نیروهای پیشران تغییرات را در موقعیت مورد نظرارایه نمی دهند. علت این مساله این است که اغلب عناصر نسبتا مشخص خواص برایند ساختارهای علی با تغییرات آهسته و مرتبط با سیستم مورد مطالعه هستند. به منظور طرح ریزی این ساختار های علی، طراح سناریو باید هرچقدر که ممکن است ارتباط علی این عناصر نسبتا مشخص را با سیستم مورد مطالعه شناسایی کند. در بسیاری از اوقات طراح سناریو به تاریخچه رفتار سیستم مورد نظر رجوع کرده و سعی می کند تا شواهدی برای ارتباط علی با جستجو نشانه ایی برای علیت پیدا کند. اینهورن و هوگارت موارد ذیل را به عنوان نشانه هایی برای علیت پیشنهاد می کنند:
• نظم موقتی: رخ دادهای سازمان یافته در طول زمان برای مثال، روندها در یک دوره زمانی مشخص
• تغییرات همگام: در این حالت متغیرهای متفاوت، الگوهای رفتاری مشابه را در طول زمان از خود نشان می دهند.
• ارتباطات نزدیک گذری/فضایی: در این حالت یک چیز دنباله رو چیز دیگری است.
• تشابه: در هر شکل یا الگوی خاص
در ابتدا طراح سناریو به طور گسترده در جستجوی چنین ارتباطاتی خواهد بود. در مراحل اولیه، هر ایده ای به عنوان بلوک ساختمانی نهانی تلقی می شود. در طول فرایند شناسایی عناصر نسبتا مشخص، حوزه های تحلیل به طور مداوم بازنگری می شوند. این امر بستگی به عوامل جدیدی دارد که وارد معاملات علی می شوند. عناصری که در مراحل اولیه شناخته شده بودند، ولی در مراحل بعدی از دستورالعمل تحلیل ها حذف شدند، نیز می توانند در مراحل بعدی به عنوان عناصر علی مرتبه دوم در تشریح ارتباطات علی به کار گرفته شوند. مرحله تحلیل ها را در بعضی مواقع "مرحله دم" می نامند. به محض آن که عناصر زیادی با ارتباطات علی بین آن ها، پیدا شود موقعیت مورد نظر بیشتر باز، پویا و در حال تغییر دیده خواهد شد.
فعالیت های تحقیقاتی شامل ارتباط یافتن با استخر دانش وابسته به اجتماع، برای استخراج عناصری است که پیش از این به تفضیل تشریح شده اند و به موقعیت مورد نظر ارتباط دارند. در این حالت، طراح سناریو به دنبال معلمی است که با آن در یک گفتگوی دو طرفه شرکت کند.
به عنوان نتیجه این فرایند، طراح سناریو مبادرت به توسعه چارچوب علی جدیدی می کند که دانش ضمنی افراد نخبه را که در ابتدا به نظر آشفته و معماگونه می رسید، در آن چارچوب قابل فهم کند. تعدادی از ارتباطات علی به روشنی و وضوح قابل فهم می شوند ولی بسیاری از ارتباطات هنوز نا مشخص و غیر قابل پیش بینی هستند. منابع و تلاش بیشتری صرف کم کردن موارد نامشخص و نامعین می شود. اما در تحلیل، همواره کار به جایی می کشد که دیگر عدم قطعیت ها و موارد نامعین قابل حل با تحقیقات نمی شوند. در این مرحله طراح سناریو می بایست درک فعلی خود را در چارچوب سناریوها سازمان دهی کند. شاید در این حالت خطوط جدید تحلیلی پا به عرصه وجود نهاده و تفکر مولد و خلاق در طراح سناریو ایجاد شود.
15 بناکردن چارچوب سناریوها
چرا فرایند تحلیل همانطورکه در بخش قبلی توضیح داده شد، کافی نیست و هر از چند گاهی باید تحلیل را متوقف کرده و سناریوهایی حول و حوش مطالب یافت شده در تحلیل ها بنا کرد؟
در ابتدا موقعیت مساله دار مورد نظر، به خوبی قابل تعریف و تشریح نیست. طراح سناریو از طریق مصاحبه با موکلان و مدیران یک سازمان/سیستم سعی در دستیابی به طبیعت موضوع مورد توجه آن ها دارد. ولی این اطلاعات ساختار نیافته و تا حدودی مبهم خواهند بود. در این حالت، عدم قطعیت بیشتر مرتبط با درک ناقص طراح سناریو به دلیل نبود دانش کافی از سیستم خواهد بود و نه عدم قطعیت های اصیل و واقعی پیش روی سیستم.
در انتهای پروژه این نیاز بوجود خواهد آمد که عدم قطعیت فوق الذکر به درک و فهم روشن و واضح از عناصر نسبتا مشخص و موارد نامعین مرتبط با موقعیت تبدیل شود.
هر چقدر که تعداد بیشتری از عناصر نسبتا مشخص کشف و تعیین شود، موکلان اصلی پروژه احساس بهتری نسبت به درک موقعیت پیش روی خود خواهند داشت. در حقیقت در این مرحله سعی بر پیدا کردن هر چه بیشتر موارد و عناصر نسبتا مشخص می باشد. در مراحل اولیه پروژه سناریوسازی، هیچ راه آسانی برای مجزا کردن عناصر نسبتا مشخص و موارد نامعین (عدم قطعیت) وجود ندارد. دلیل آن را می توان ماهیت ذهنی این عناصر و موارد دانست. به طور کلی موقعیتی که یک طراح سناریو با آن روبروست، بسیار مبهم و ناقص تعریف شده، می باشد و هیچ نقطه شروع واضح و آشکاری برای شروع تحلیل ها وجود ندارد.
حال سوال اینجاست که از کجا باید شروع کرد؟ یک چارچوب سناریو می تواند ابزار سازمان دهی قدرتمندی در این وضعیت باشد.
فرایند ساخت یک چارچوب سناریوها می بایست به عنوان روشی برای سازمان دهی بصیرت ها ، به منظور جهت دهی به تحلیل ها و پرس و جو های بیشتر و یا به اشتراک گذاشتن نتایج تحلیل ها نگریسته شود. فاز چارچوب سناریوها باعث می شود تا طراح سناریو مجبور به تامل درباره یافته های تحلیل ها و داستان های منتجه از آن شود. این داستان ها می بایست در زمینه عناصر نسبتا مشخص همپوشانی داشته و اختلاف آن ها در زمینه چگونگی ظهور و تکامل عدم قطعیت ها باشد. در مراحل اولیه، عدم قطعیت ، مساوی با مجموع عدم درک های درست و موارد نامعین است که اگر فرایند تدوین سناریوها درست انجام شود، در مراحل بعدی تنها با موارد نا معین سروکار خواهیم داشت.
رهیافت های متعددی برای ساخت چارچوب سناریوها وجود دارد. اما یافته های شهودی متعدد در این فرایند نقش اساسی دارند. بنابراین تیم سناریوسازی باید با درهم کنش بیشتری در این باره فعالیت کند. اصل اساسی در این مرحله این است که اعضای گروه با برگزاری جلسات طوفان فکری، مواردی را که به نظرشان نسبتا مشخص و مواردی را که توام با عدم قطعیت است، بیان کنند.
تمامی شرکت کنندگان در این جلسات، ساختار چارچوب سناریوها را براساس ادراک خودشان بنا کرده و مطابق با باورهای شان، موارد را در گروه های نسبتا مشخص و نا معین طبقه بندی می کنند. در این قسمت، تا حدودی عدم قطعیت های ضمنی در گفتگوهای انجام شده و دیدگاه های مطرح شده، مشخص می شود. گفتگوها و مباحثات انجام شده تا حدودی باعث کاهش عدم قطعیت های مفهومی شده، ولی سایر عدم قطعیت های ساختاری و بنیادین ( موارد نامعین) باقی می مانند. باید در نظر داشت که تحلیل و سناریو سازی، دو فاز مجزا ولی تکراری در پروژه برنامه ریزی بر پایه سناریوها هستند، که تحلیل ها باعث زدوده شدن فضای مه آلود در مفهوم سازی ها شده و سناریوسازی باعث جهت دهی به تحلیل های بیشتر می شود.
فاز بعدی در پروژه برنامه ریزی بر پایه سناریو ها، تحقیق در زمینه ارتباطات علی است که چارچوب سناریوها نشان دهنده وجود عدم درک و فهم کافی در آن موارد است. در این زمان، طرح های علی جدید که بنیان چارچوب سناریوها بر آن استوار است، ساخته می شوند. در بسایری از موارد، ارتباطات جدید بین موارد و مفاهیم کشف شده و اعتبار چارچوب انتخاب شده، بیشتر مورد تایید قرار می گیرد. شاید چارچوب مورد نظر برای در بر داشتن همه دانش تیم کافی و مناسب نیست. در این وضعیت، شاید بهتر باشد که چارچوب سناریوهای جدیدی انتخاب شده و مباحث به سمت آن چارچوب راهنمایی شود.
16 سناریوسازی یک فرایند تکراری
به طور خلاصه، چارچوب سناریوها کاربرد های ذیل را در بر دارد:
• ساختار دهی دانش های موجود در زمینه موقعیت مورد نظر
• نشان دادن جهت های تحقیقاتی برای تقویت درک تیم در زمینه عناصر نسبتا مشخص
• مهیا کردن زمینه ای برای اشتراک موثر دانش های بدست آمده درباره موقعیت مورد نظر
یک پروژه برنامه ریزی بر پایه سناریوها؛ همواره در حل تکرار دو فاز ساخت چارچوب و تحلیل و ساخت سناریوها تا حالتی است که دیگر تحلیل و تحقیقات بیشتر، دانش جدیدی به همراه نداشته باشد. در این حالت، چارچوب، نهایی شده و داستان ها ساخته و کامل می شوند. این فرایند در شکل ذیل به طور شماتیک نشان داده شده است:
طراحان سناریوها باید نسبت به هدف موکلان و هویت آنان درک واضح و روشنی داشته باشند و در طول فرایند، ارتباط نزدیکی با آن ها بر قرار کنند. زمانی که اعضای تیم طراح سناریوها، فرایند تکراری انتخاب چارچوب سناریوها و تحلیل ها را انجام می دهند، این خطر وجود دارد که جهت تحقیقات از مسیر هدف نهایی موکلان و نیاز ادراکی آن ها خارج شده، به وادیه ای نا مفهوم در نظر موکلان منتهی شود. در این حالت، حتا اگر سناریو های خوبی بدست آید، به دلیل فاصله ای که بین خواسته موکلان و سناریوها بوجود آمده است، لذا کل پروژه به خطا رفته و شکست خورده است. یک طراح سناریوی با هوش باید این موضوع را مد نظر داشته باشد که هر کشفی در طول فرایند به عمل آید، آن کشف برای موکل نیز باید با اهمیت بوده و به درد موکل بخورد.
17 نتیجه گیری
بحث اصلی در این مقوله این بود که نمود های ذهنی از جهان را می توان با دو نظریه واریانس و فرایند طیقه بندی کرد. افرادی که یاد گرفته اند تا جهان را از طریق نظریه فرایند و با توجه به نا معین های ذاتی آن تفسیر کنند، هرگز نمی توانند برنامه ریزی های خود را مطابق با نگرش سنتی " پیشگویی و کنترل" انجام دهند. جهان بینی فرایندی، شخص را در نهایت به سمت یرنامه ریزی بر پایه سناریوها و تدوین استراتژی به شکل یادگیری مداوم و ارتباط دهی ادراک ها، نظریه ها و اقدام ها در یک فرایند در حال پیشرفت سوق می دهد. اصول بنیادین موثر بودن برنامه ریزی بر پایه سناریوها نیز در این مقوله به بحث گذاشته شد که عبارتند از:
• نیاز به شناخت واضح و کامل هویت و هدف موکلان (کارفرمای پروژه)
• نیاز به تحلیل موقعیت از طریق شناخت هر چه بیشتر عناصر نسبتا مشخص بر پایه ارتباطات علی و اینرسی سیستم
• استفاده از چارچوب سناریوها برای جهت دهی به حس شهودی افراد و تحقیقات بیشتر
• نیاز به ساخت چارچوب های بدیل و تحلیل های تازه
• نیاز به داشتن ارتباط دایمی با موکلان برای جلوگیری از منحرف شدن جهت تحقیقات.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
اندیشمندان آیندهنگر
|
|