خشونتهای فرساینده روزمره
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[10 May 2017]
[ سمیه قدوسی]
مجله «زنان امروز»
«ما زنها به هم رحم نداریم.»، «ما زنها بزرگترین دشمنان همدیگر هستیم.»، «هر چه میکشیم از دست زنها میکشیم.»، «زنها حسود و سخنچیناند.»، «زنها چشم دیدن هم را ندارند.»، « به زن جماعت نمیشود اعتماد کرد.» همه ما این گزارهها یا چیزهایی شبیه به آن را از زبان زنان دیگر شنیدهایم. دعوای عروس و مادرشوهر در روزگار گذشته سمبل دشمنیها و کینهتوزیهای زنانه بود. این امر، اگرچه بهمرور زمان کمرنگتر شده، اما به نظر میرسد کلیشه رقابت و حسادت زنانه در شکلهای دیگری ادامه یافته و فارغ از ریشههای اولیه خود حیاتی مستقل پیدا کرده است. گفته میشود که ما زنها هوای همدیگر را نداریم و از هم حمایت نمیکنیم. بدتر از آن، اگر بتوانیم زیرآب همدیگر را هم میزنیم و علاقهای به پیشرفت همجنسان خود نداریم. حتی دانش و تخصص و مهارت یکدیگر را قبول نداریم و ترجیح میدهیم در این موارد به مردان مراجعه کنیم. بهراحتی به هم خیانت میکنیم و ابایی نداریم که برای منافع خود زندگی زن دیگری را تباه کنیم. این پنداشتها در میان زنان تبدیل به گونهای عرف عام شده است و کسی از چیستی و چرایی آن پرسش نمیکند. اغلب افراد آن را به ذات یا مکر زنانه تقلیل میدهند و ریشهها و دلایل ساختاری، اجتماعی و فرهنگیاش کماکان ناشناخته مانده است.
خشونت علیه زنان در تمام جهان، و خصوصا در جوامعی که فرهنگ مردسالار بر آنها حاکم است، با عاملیت مردان و قربانی بودن زنان پیوند خورده است. زنان قربانی اشکال مختلف خشونت رفتاری، کلامی و روانی هستند و معمولا مردان این خشونت را بر آنها اعمال میکنند. اما این تأکید بر نگرشها و کنشهای مردان و یا وجود فرهنگ مردسالار نباید منجر به بیتوجهی به فرایندهای بازتولید کننده خشونت علیه زنان در میان خود آنان شود.
در این گزارش با گروهی از زنان به گفتوگو نشستیم و از تجربه آنها در برخورد با زنان دیگر پرسیدیم تا، به دور از هرگونه پیشداوری و از خلال روایتهای خود آنان، درکی از کم و کیف نگاه زنان نسبت به یکدیگر و قوت و ضعف کلیشههای مذکور به دست آوریم. آیا زنان درواقعیت یکدیگر را به چشم رقیبانی بالقوه میبینند که هرگز نمیتوانند به هم اعتماد کنند و یا این باورها تنها کلیشهها و اسطورههایی رو به زوال هستند؟
در گفتوگوهایی که در ادامه آمده است تلاش کردیم، تا بدون القای هیچ پیشفرض خاصی به مصاحبهشوندگان، از تجربههای آنان در مواجهه با همجنسانشان در محیطهای مختلف، از روابط خانوادگی و دوستانه گرفته تا محیطهای رسمیتر کار و تحصیل و برخوردهای روزمره در اجتماع بپرسیم. این روایتها اغلب متضمن خشونتهای عادی شدهای بودهاند که زنان در زندگی روزمره علیه هم اعمال میکنند و ممکن است در نگاه اول حتی آن را خشونت تعبیر نکنند. حتی گفتههای زنانی که در روایتها، تجربه خود را از مورد خشونت قرار گرفتن از سوی زنان دیگر بیان کردهاند حاوی تحلیلها و قضاوتهای خشونتآمیز نسبت به آن زنان است. مواردی مثل قتل یا خشونتهای جسمی و جنسی (در شکل آزار و سوءاستفاده) در این روایتها نیامدهاند. ازاینرو، مهمترین پیامد این خشونتها رنجش و آزار روانی است که البته در مواردی منجر به محرومیت از فرصتهای پیشرفت و یا فروپاشی زندگی خانوادگی شده است.
همانطور که گفته شد، مهمترین مسئله در تحلیل روایتهای زنان از این نوع خشونتها، شناسایی مکانیسمهای بازتولید خشونت از جانب زنان در جامعه مردسالار است. این خشونتها در زمینهها و میدانهای مختلف ابعاد متفاوتی به خود میگیرند و منجر به شکلگیری الگوهای پایدار منازعه، رقابت و محدود شدن فرصتهای رشد و پیشرفت زنان میشوند.
روایتهای زنان در این گفتوگوها در قالب پنج محور روابط خانوادگی، خیانت، مناسبات آموزشی، روابط حرفهای و روابط اجتماعی بهعنوان مهمترین زمینههای بروز خشونت زنان علیه یکدیگر تفکیک شدهاند. در تمام این حوزهها و مناسبات، زن بودن مبنای اعمال خشونت است. علاوه بر این پنج حوزه یکی از مهمترین اشکال خشونت که به شکل مستقیم با رنجش و آزار عینی یا ذهنی همراه نیست، ولی منجر به بازتولید فرودستی زنان در جامعه میشود، خشونت نمادین است که بهطور مجزا به آن پرداختهایم.
۱. خشونت در مناسبات خانوادگی
خانواده یکی از مهمترین بسترهای اعمال خشونت علیه زنان بوده است. زنان در خانواده قربانی انواع خشونتهای جسمی، روانی و جنسی میشوند که اغلب از طرف مردان اعمال میشود. بااینحال، بر مبنای روایتهای زنان مصاحبهشونده در این گزارش میتوان گفت خانواده از مهمترین بسترهای خشونت زنان علیه زنان نیز هست. بیشترین میزان خشونت و رنج ناشی از آن بر مبنای این روایتها در خانواده تجربه میشود. اقوام شوهر و همچنین اعضای خانواده خودِ زن، اعمال کننده این نوع خشونتها هستند. برخی از نمونههای اعمال خشونت زنانِ خانواده نسبت به یکدیگر به شرح زیر هستند:
ملیحه
«من از خانواده شوهرم راضیام. همهشان بیآزارند بهجز جاریام. خیلی به من حسادت میکند. از هر فرصتی استفاده میکند برای اینکه من را پیش خانواده شوهرم خراب کند و بگوید خودش بهتر است. نمیتواند ببیند شوهرم به من توجه میکند. مثلا هفته پیش در پارک رباط پای من کشیده شد و رفتم دکتر. گفت که باید پایم را گچ بگیرم. جاریام تا من را دید، جلوی همه گفت: «وا! چرا گچ گرفتی؟ چیزی نشده که. من چند بار پایم اینجوری شده ولی تحمل کردم تا خودش خوب شد.» میخواست بگوید تو لوس و ننری ولی من صبور و پرطاقتم. همه حرفهایش با نیش و کنایه است. سر نامزدی ما دو هفته در خانهشان جنگودعوا بود که چرا نامزدی فلانی از مال من سنگینتر بود؟ من احساس میکنم خودش را از من پایینتر میبیند. آدم خیلی بیاعتماد به نفسی است که همیشه میخواهد با له کردن دیگران خودش را بهتر نشان بدهد. احساس ضعف میکند. او قبلاً یکبار ازدواج کرده و این ازدواج دومش است. برای همین هیچوقت در خانواده شوهرم پذیرفته نشد. وضع مالیشان هم خیلی خوب نیست، بچه جنوب شهر است. احساس کمبود میکند. البته حسادت یک خصلت ذاتی است، ربطی به دارایی آدم ندارد.»
مریم
«مادر همسرم دائم با من رقابت دارد. خودش را با من یکی میکند. زنها چون برای بچههایشان خیلی فداکاری میکنند ناخودآگاه متوقع میشوند و همه امیدها و آرزوها و کم و کسریهایشان را در وجود بچههایشان میبینند. وقتی بچهها، بهخصوص فرزند پسر، ازدواج میکند این آرزوها را بربادرفته میبینند. فکر میکنند یکی پسرشان را از چنگشان درآورده و ناخودآگاه با او احساس دشمنی و رقابت میکنند. من تا حدودی درکش میکنم چون او هم زندگی خوبی نداشته و از جوانیاش چیزی نفهمیده. بگذار یک مثال ساده برایت بزنم. من یکبار خانهتکانی کرده بودم، پردهها را شسته بودم، تمام زیر و روی خانه را تمیز کرده بودم. همسرم رفته بود خانه مادرش و گفته بود: «مریم خسته بود، خیلی کار کرده.» کلی به مادر شوهرم برخورده بود که مگر فقط فلانی زن است؟ مگر ما کار نمیکنیم؟ چطور هیچوقت خستگی من را ندیدی؟»
فاطمه
«من همیشه به مادر شوهرم میگویم تو برای همه فمینیستی، به ما که میرسی سنتی میشوی. یعنی بااینکه آدم فرهنگی و مدافع حقوق زنهاست ولی به عروس خودش که میرسد نمیتواند منصفانه قضاوت کند. البته مشکل جدی نداریم ولی بههرحال به پسرشان احساس مالکیت دارند و من یکجورهایی غاصب محسوب میشوم. الان سطح فرهنگ جامعه بالاتر رفته. دیگر آن مسائل قدیم را بین زنهای خانواده نمیبینی. دیگر آن ذهنیت قدیم نسبت به خواهرشوهر و جاری وجود ندارد. هرچه خانوادهها مدرنتر باشند این مسائل هم کمرنگتر است.»
سمانه
«خود من یک نمونه. وقتی جدا شدم خانواده همسرم حتی یکبار نیامدند بپرسند مشکل چی بود. فقط نشستند قضاوت کردند و مرا مقصر دانستند. گفتم به من خیانت میکند، گفتند حتماً شوهرش را تأمین نمیکرده، لابد یک کمبودی داشته. حالا آنقدر تنها بماند تا قدر عافیت را بداند. تازه خواهرش گفته بود وقتی از در هر خانه برود تو، همه زنها مردهایشان را قایم کنند، آنوقت میفهمد چهکار کرده.
میدانی ما زنها کلاً اینجوری هستیم. دیواری از دیوار خودمان کوتاهتر پیدا نمیکنیم. الان که فکر میکنم میبینم خودم هم گاهی درباره بقیه از این قضاوتها کردهام. مثلا خانم برادرم خیلی آرایش میکند. هر وقت او را ببینی انگار دارد میرود عروسی. همیشه هم دیر به مهمانی میآیند. من همیشه میگفتم بااینهمه قر و فری که دارد باید هم دیر برسند. یا میگفتم این میخواهد برادرم را از خانوادهاش جدا کند. ولی چند بار که با آنها بودم دیدم آن بیچاره تقصیر ندارد، برادرم دیر از خانه راه میافتد!
الان برای هر چیزی که در خانواده سر جایش نیست، زن را مقصر میدانند. مرد اهل رفیقبازی است، میگویند: خانهاش گرم نیست، غذای گرم و سبزیخوردنش سر جایش نیست. مرد خیانت میکند، میگویند: لابد زنش برایش کم میگذارد. مرد سر کار نمیرود، میگویند: دلگرمی ندارد. بچه خانواده بد از آب درمیآید، میگویند: پدرش که دنبال یک لقمه نان بوده، مادر خوب تربیتش نکرده.»
مهرنوش
«من با خانواده همسرم مشکلی ندارم. کاری به کار هم نداریم. ولی با جاریام قهرم. خیلی حسودی و دخالت میکرد تا اینکه دعوا شد و با همه قطع رابطه کرد. مشکلش فقط من نبودم با همه مشکل داشت. حسود بود، چشم دیدن هیچکس را نداشت. از اول در زندگیش کمبودهایی داشت، عروس اینها که شده بود افتاده بود توی عسل. به رفاه که رسید جو او را گرفت. اصلا تحمل نداشت خانواده شوهرم به من توجه کنند. پدرشوهرم برای من ماشین خرید، خیلی به او برخورد. با من لج کرد. برای او هم خیلی کارها کردند ولی طاقت نداشت کوچکترین توجهی به من بکنند.»
این نوع رفتارهای آزاردهنده، که بهعنوان مصادیق خشونت در نظر گرفته شدهاند، فقط محدود به خانواده همسر نمیشود و در مواردی از طرف خانواده خود زن هم اعمال میشود.
سوگند
«من شاغلم، کارمند بانکم و روزی هشت ساعت سر کارم. همیشه یک فشار روانی را احساس کردم مخصوصا از طرف زنهای خانواده. چه خانواده خودم و چه خانواده همسرم معتقدند من نمیتوانم به زندگیام برسم و وقت کافی برای شوهرم ندارم. بارها امثال این حرفها را شنیدهام که خانه گرم به اجاق گرمش است. مخصوصا سر بچه این فشارها خیلی بیشتر است. دائم آدم را تحت فشار میگذارند که بچه مادر میخواهد. مادری شغل تماموقت است. آدم باید بین بچه و کار یکی را انتخاب کند. مدام به تو عذاب وجدان میدهند که تو نمیتوانی مادر خوبی باشی. حالا اینها مثلا نصیحتهای دلسوزانه است. یک عده خانمها که نسخههای جالبتر میپیچند. مگر بیکاری که میروی سرکار؟ خودت را پیر میکنی که چی؟ خواب کافی نداری، پوستت خراب میشود. تهش هم همان حکایت قدیمی که شلوار شوهرت دوتا میشود. میدانی شاید واقعا منظوری نداشته باشند و از سر دلسوزی باشد ولی متوجه نیستند که این حرفها چه فشار روانی برای من ایجاد میکند.»
سحر
«وقتی ماجرا رو شد هیچکس حمایتی از من نکرد. همسرم گفت میرود مأموریت ولی خیلی مشکوک بود. من هم تعقیبش کردم و دیدم بله، با دوست من راهی شمال هستند. آنجا که رسیدم شکایت کردم، همسرم و آن خانم بازداشت شدند. از شوهرم که خیری ندیده بودم، فقط گریه میکردم و به آن خانم میگفتم چرا این کار را با من کردی؟! بعد هم که خانوادهها آمدند، همه، حتی خانواده خودم، از من شاکی بودند. مادرم میگفت: «تو رفیقبازی، برای چی این را راه دادی خانهات که اینجوری بشود؟» مادرشوهرم به همسرم میگفت: «این زن دیگر به درد تو نمیخورد. باید طلاقش بدهی. پسر من اهل این حرفها نبوده، او دوستهای نابابش را به خانه آورده، تو را از راه به در کردند.» حتی خانواده آن دختر هم من را مقصر میدانستند. هیچکس نیامد بگوید تو که این بلا سرت آمده حالت چطور است؟ هیچکس از من دلجویی نکرد. حتی خانواده خودم. »
اعمال کنترل شدید مادران بر فرزندان دختر، یکی دیگر از مصادیق خشونت زنان علیه زنان است، که به علت شرایط سنی و زندگی مصاحبهشوندهها کمتر به آن اشاره شده است، اما نمونهای از این نوع کنترل در گفتههای مهرنوش بهخوبی مشخص است.
مهرنوش
«مثلا رانندگی زنها را نگاه کن داغان است، از بس ترس دارند. از شدت احتیاط خرابکاری میکنند، بهخاطر اینکه اینجوری بار آمدهاند. میدانی از بچگی چقدر "بکننکن" به ما گفتند؟ همان قضیه" هیس دخترها فریاد نمیزنند". مدام گفتند تو دختری، در شأن تو نیست. اینجوری راه برو، اونجوری بخند. من هنوز حسرت به دلم مانده روی جدول کنار خیابان راه بروم. هیچوقت مادرم نمیگذاشت. مدام میگفت تو دختری اگر بلایی سرت بیاید چی؟ خب آدم قاعدتاً از بچهاش مواظبت میکند ولی من هنوز نفهمیده چرا همه این احتیاطها با پسوند «تو دختری» همراه بود. مثلاً من باید خیلی مواظب مواد داغ بودم مبادا بریزد رویم، بسوزم و جایش بماند. انگار اگر یک جاییت بسوزد دیگر به درد نمیخوری. خب ما با این اضطرابها بزرگ شدیم دیگر. از بچگی توی مخمان کردند. ولی پسرها نه، باید مرد بار بیایند. پسر باید شیطنت داشته باشد. هر چی برای ما عار و ننگ بود برای آنها پسندیده بود. مگر ما در بچگی چندتا زن دیدیم که پشت فرمان بشینند؟ منظورم این است که انگار ما برای این چیزها آماده نبودیم. اینها را توی خودمان نمیدیدیم. دیدی یک وقتهایی توی خیابان این رانندههای مرد به آدم میگویند برو پشت ماشین لباسشویی بنشین؟ من گاهی فکر میکنم ما خودمان هم از خودمان انتظاری نداریم. انگار جایمان اینجا نیست اما توی آشپزخانه احساس خودی بودن داریم. شاید اینها در نسلهای بعدی درست بشود. چون آنها خیلی با ما فرق دارند.»
همانطور که از روایتهای این بخش پیداست خشونت زنان نسبت به یکدیگر در خانواده تنوع قابل ملاحظهای دارد و در اشکال متفاوتی اعمال میشود. به نظر میرسد احساس ناکامی یکی از منشأهای اصلی اعمال خشونت زنانِ خانواده همسر یا خانواده خود زن بر اوست. در موارد متعدد به این مسئله اشاره شده که احساس فرودستی، عدم توجه برابر، یا احساس از دست دادن فرزند از جمله علل اعمال این دسته از خشونتهاست. خود احساس ناکامی یکی از رسوبات فرهنگ مردسالار است. در این فرهنگ فرزند پسر از اهمیت بسزایی برخوردار است و مادرانی که پسرانشان ازدواج میکنند شکلی از احساس ناکامی را تجربه میکنند، زنانی که یکبار ازدواج کردهاند و جدا شدهاند ارزش کمتری دارند و کمتر مورد توجه قرار میگیرند، زنانی که شوهرانشان به آنها خیانت کردهاند در فرهنگ مردسالار متهم به ناتوانی و عدم صلاحیت برای مراقبت از زندگی خانوادگی میشوند و مورد سرزنش قرار میگیرند. همچنین در جامعه مردسالار زنان تحت مراقبت بیشتری قرار میگیرند تا با تخطی از ارزشهای متعارف موجبات سرافکندگی خانواده را فراهم نکنند.
۲. خیانت و مناسبات فرا زناشویی
نقش زنانِ دیگر در خیانت یک مرد به همسرش، یکی از مواردی است که در روایتهای زنان بهعنوان عاملی آزاردهنده مورد تأکید قرار گرفته است. فردی که خیانت میبیند آسیبهای متعدد اقتصادی، اجتماعی، روانی و عاطفی را تجربه میکند. این عامل کمتر بهمثابه خشونت در نظر گرفته میشود اما نظر به اشارههای متعدد به این موضوع و اضطراب قابل توجه زنان در فرآیند بروز خیانت و همچنین با توجه به ذهنیت کلیشهای آنها در خصوص مقصر بودن زن دیگری که وارد رابطه با همسرشان شده است پرداختن به این مسئله ضروری است.
سپیده
«من کلا وقتی یک زن را میبینم که گلیم خودش را از آب بیرون کشیده خیلی ذوق میکنم. حتی اگر راننده تاکسی باشد. یعنی خیلی خوشحال میشوم وقتی پیشرفت زنها را در جامعه میبینم. ولی از طرفی تجربههایم جوری بوده که خیلی به زنها اعتماد ندارم. در دوره دبیرستان یک بار شماره پسر مورد علاقهام را دادم به یکی از دوستان نزدیکم و گفتم به او خبر بدهد که من نمیتوانم صحبت کنم. بعد از یک ماه فهمیدم با او دوست شده. بچه بودیم آنموقع ولی خب خیلی برایم سنگین بود که دوست نزدیکم اینجوری از اعتماد من سوءاستفاده کرده.»
زهره
«زنها راحتتر به مرد زندار نزدیک میشوند تا مردها به یک زن شوهردار. یکی از دوستان من با یک آقایی که چند سال از خودش کوچکتر است، زن دارد و از زندگیش هم راضی است، دوست شده. استدلالش هم این است که ما فقط دوستیم. من که قصد ندارم با این آدم ازدواج کنم یا زندگیاش را از هم بپاشم؟ من خطری برای زندگی او محسوب نمیشوم.
مردهای زندار بارها به خود من پیشنهاد دادند با این بهانهها که زنم بد است، هیولاست، درکم نمیکند، فلان است و بهمان. من همیشه گفتهام که خب اگر آنقدر بد است چرا با او زندگی میکنی؟ اگر نیست غلط میکنی به او خیانت میکنی. همیشه هم از این جوابهای آماده دارند که نمیتوانم طلاقش بدهم، دلم برایش میسوزد. یا خانوادهام سنتی است، طلاق پذیرفته نیست در خانواده ما.»
سحر
«من با یکی از همکارانم خیلی دوست بودم. رفتوآمد خانوادگی داشتیم. او خانواده خیلی سختگیری داشت ولی چون من را میشناختند و میدانستند که متأهلم راحت با من رفتوآمد میکرد. آنقدر به او اعتماد داشتم که گاهی قبل از رسیدن من، میرفت خانه پیش همسر و دخترم. تا اینکه کمکم متوجه شدم حرفهایی را که به دوستم میزنم از زبان شوهرم میشنوم و برعکس. این شد که شک کردم و متوجه شدم بله، این خانم با همسرم رابطه برقرار کرده. بعد هم هر چه تلاش کردم نتوانستم پایش را از زندگیم ببرم، این بود که خودم دست دخترم را گرفتم و رفتم. این ماجرا خیلی برای من گران تمام شد. دچار بحرانهای شدیدی شدم. اصلاً برایم قابل هضم نبود که چطور این کار را کرد. دوست من بود. بچهام به او میگفت خاله. ما چنین موجوداتی هستیم. ما زنها واقعا به هم رحم نداریم. به قول فروغ «همچنان که تو را میبوسند در ذهن خود طناب دار تو را میبافند.»
در مورد نگرش زنان به خیانت تفاوت فاحشی بین کسانی که این مسئله را تجربه کردهاند و سایرین وجود دارد. زنان خیانتدیده، خصوصاً زنانی که بهواسطه دوستان و نزدیکانشان خیانت را تجربه کردهاند، نگرشی بسیار منفی نسبت به نقش زنان دیگر داشته و با خشم و انزجار با این مسئله برخورد میکنند. در کنار این گروه دستهای دیگر از زنان بر مبنای کلیشههای جنسیتی یا این حق را به مردان میدهند که به شکل طبیعی خواستار رابطه با بیش از یک زن باشند و یا اصلاً مردان را مبرا از خواست و میل خیانت دانسته و علت اصلی وقوع خیانت را به اغواگری زنان تقلیل میدهند.
مهرنوش
«در روابط هم همینطور است. یک زن راحت با یک مرد زن و بچهدار دوست میشود، ولی یک مرد نه. مردها کلاً نسبت به هم یک همدلی دارند. خودشان را جای همدیگر میگذارند ولی زنها نه. خودخواه هستند.»
راضیه
«پايه و اساس زندگی زن است. زن بايد آنقدر زنيت داشته باشد که بتواند زندگيش را حفظ کند. وگرنه مردها مثل بچه میمانند. مردها اين ويژگی را دارند که میتوانند همزمان دو نفر را دوست داشته باشند. اگر مردی به زنش خيانت ميکند دليلش اين نيست که زنش را دوست ندارد؛ به خاطر تنوعطلبی و غريزهاش اين کار را میکند. کلاً مردها در اين زمينه ضعيفاند. اگر قبلاً اين چيزها آنقدر زياد نبود، برای اين بود که زنها نجيب بودند. الان فساد جامعه را برداشته. يک تيپ و قيافههايی توی خيابان میبينی. خب شوهر آدم اينها را میبیند، صد درصد پيش خودش مقايسه میکند. چرا بايد جامعه طوری باشد که من مجبور باشم چهارچشمی شوهرم را بپایم. بخواهم بیخيال هم باشم که نمیشود، پسفردا که احتياج دارم يکی من را يک دکتر ببرد، شوهرم رفته سراغ يکی ديگر که نصف سن من را دارد.»
برغم مقصر دانسته شدن زنان در خیانت در دو گروه قبلی، زنانی هم هستند که درک متفاوتی از خیانت دارند. درواقع در اینسوی طیف مسئله خیانت با دیدی نسبتاً واقعگرایانهتر تحلیل میشود. این رویکرد با نقد عرفی نگاه مردسالار به زن و خانواده، بروز تعداد زیاد خیانتها را ناشی از میل مردان برای داشتن روابط متعدد دانسته و مسئله را صرفاً به اغواگری زنان دیگر، یا ناتوانی همسر مرد تقلیل نمیدهد.
سالومه
«الان خیانت خیلی زیاد شده ولی من زنها را مقصر نمیدانم. اينجا زن مدام بايد با هول و هراس زندگيش را نگه دارد. چرا در کشورهای خارجی اینطوری نيست. اين فرهنگ ماست که طرز فکر خانمها را اينجوری کرده. برای آقايان هيچ چیزی بد نيست، قبح ندارد، هميشه همه کاسهکوزهها سر زن میشکند. مرد حتی بدون رعایت عدالت میتواند با چند زن ازدواج کند. شوهر من تازه خوبِ خوبش است، هميشه اين منت را سر من دارد که تو اگر برای من طاقچه بالا بگذاری، من از خيلی راههای حلال میتوانم استفاده کنم، ولی نمیکنم چون من خوبم.
بعضی مردها ذاتا خودخواهاند، دوست دارند زنشان توی خانه بنشیند، ولی خودشان میخواهند يک کلکسيون داشته باشند، همهچیز را با هم میخواهند. يک زن پاک و پاکيزه که بشود مادر بچههایشان، خودشان هم بيرون از خانه خوش باشند. خب اگر نجابت خوب است، پس چرا میروند سراغ آنجور زنها؟»
۳. مناسبات آموزشی
یکی از حوزههای بروز خشونت زنان نسبت به یکدیگر، که در روایتهایشان به آن اشاره کردهاند، روابط میان زنان در دانشگاه است. در این روایتها بر مواردی از بروز خشونت میان اساتید و دانشجویان زن و همچنین میان دانشجویان دختر تأکید شده و تحلیلهای جالبی هم در خصوص دلایل بروز این خشونتها ارائه شده است.
سپیده
«توی دانشگاه اساتید مرد خیلی بهتر بودند. استادان زن همیشه محافظهکار بودند. یک سرسوزن هم از چارچوبی که تعریفشده فراتر نمیرفتند. فقط میآمدند سر کلاس درس را از روی یک کتاب یا جزوه میگفتند، بعد هم امتحان میگرفتند و با سختگیری تصحیح میکردند. استادهای زن همیشه تعداد غیبتها را با وسواس میشمردند. من در تمام دوران تحصیلم فقط یک استاد زن داشتم که اینطور نبود. خیلی باشهامت بود. مقید به کتاب و جزوه نبود، برایش مهم بود که دانشجو چیز یاد بگیرد.
در دوره دانشجویی هیچوقت دلم نمیخواست با دخترها همگروه بشوم. رشتهام معماری بود و پروژه و کار گروهی زیاد داشتیم. ولی دخترها همیشه به خودشان سخت میگرفتند. همیشه استرسی بودند و ضعیف. تهش کارشان خیلی بهتر بود ولی هیچوقت اعتمادبهنفس نداشتند.»
سمیرا
«من کلا با مردها راحتترم تا زنها. خیلی با خانمها کنار نمیآیم. چون موجودات دورویی هستند. اصلاً نمیشود آنها را شناخت. در ظاهر یکجورند، پشت سرت یکجور دیگرند. توی دانشگاه هم با همکلاسهای آقا خیلی راحتترم تا خانمها. خانمها خیلی در کار دیگران کنجکاوی میکنند. همهاش دنبال حرفاند. سرشان توی کار بقیه است. ولی مردها در این وادیها نیستند. یکی از خانمهای همکلاسی من در ثبتاحوال کار میکند. او آمار همه بچههای کلاس یا حتی استادها را هم درمیآورد و به بقیه میگفت. ولی یک آقا هیچوقت این کار را نمیکند. شاید خود ما هم از این اخلاقها داشته باشیم.
استادهای مرد خیلی بهتر بودند. اصلاً فن بیان یک استاد مرد خیلی با یک خانم فرق میکند. رفتارشان هم با دانشجو خیلی متفاوت است. استادهای زن مدام دنبال این بودند که بچهها را ضایع کنند. استادهای مرد بیشتر هوای دخترها را داشتند.»
۴. روابط و فعالیتهای حرفهای
محیط کار و مناسبات شغلی و اداری یکی دیگر از عرصههایی است که خشونت از طرف زنان بر زنان دیگر اعمال میشود. روایتهای متعارف از خشونتدیدگی در محل کار عمدتاً معطوف به سوءاستفاده مردان از قدرت، بهرهکشی بر مبنای جنسیت و اعمال شرایط سختِ کاری با حقوق و مزایای کمتر بر زنان است. باید توجه داشت که علاوه بر اعمال بیشترین میزان خشونت از سوی مردان در محیطهای کاری و فعالیت حرفهای، اشکال دیگری از خشونت هم وجود دارد که توسط زنان اعمال میشود. بخشی از این خشونت به دستکم گرفتن شدن زنان از سوی زنان دیگر مربوط میشود. این از رسوبات فرهنگ مردسالار است که زنان را برای کارهایی بهجز فعالیتهایی که ادامه خدمات مراقبتی زنان در خانه هستند مناسب نمیداند. بر این اساس زنان فقط برای فعالیتهای آموزشی در مدرسه یا خدمات مراقبتی مثل پرستاری و کار خانگی مناسب تلقی میشوند و صلاحیت لازم را برای مشاغل مدیریتی یا مهارتهای حساس یا پیچیده حرفهای ندارند. این نگرش در میان خود زنان هم بازتولید شده است.
بخشی دیگر از این خشونتها بهواسطه رقابت شدید میان زنان در محیط کار اعمال میشود. در این فضاها گاه به علت سابقه کمتر زنان و به رسمیت شناخته شدن تسلط و برتری مردان، رقابت زنان در میان خودشان خلاصه میشود. درواقع زنان گروه رقیب خود را در محیط کاری سایر زنان میدانند و بنا به دلایل ذهنی و عادتوارههای میدان فعالیت حرفهای عملاً مردان را رقیب خود نمیدانند. در چنین مواردی حتی اگر رقابتی بین زنان و مردان در سطوح بالای مدیریتی و حرفهای درگیرد احتمال زیادی وجود دارد که زنان از مرد رقیب حمایت کنند. این یکی از رایجترین الگوهای خشونت در محیط کار است.
در کنار این الگوها نمونه متفاوتی از خشونت در محیطهای کاری دیده میشود که کمتر وجه عینی دارد. در این بخش زنانی که به ادارات مراجعه میکنند ترجیح میدهند که کارمندان مرد به کارشان رسیدگی کنند. بخشی به دلایلی مثل کند بودن زنان اشاره کردهاند، و بخش قابل توجهی به اینکه کارمندان زن برخورد مناسبی با همجنسان خود ندارند و یا به سرعت پیشرفت کارشان به دست مردان. این مسئله یکی از مهمترین مکانیسمهای بازتولید مردسالاری و نگاه جنسیتی به زنان است. بر این اساس، زن بهمثابه ابژه جنسی، امر زیبا و سوژه اغواگر در نظر گرفته شده که با استفاده از این ظرفیتها در محیطهای رسمی با مردان کار خود را پیش میبرد. بهاینترتیب، خود این زنان فرودستی و تقلیل یافتن زنانگی به زیبایی و جذابیت جنسی را درونی میکنند.
در روایتهای زیر نمونههایی را از آنچه تحلیل شد میخوانید:
سپیده
«بعد از گرفتن لیسانس دو سال در یک شرکت کار کردم. معاون مدیرعامل یک خانم بود و من زیر دست او کار میکردم، اما هیچوقت به من کار یاد نداد، برای اینکه میترسید من جایش را بگیرم. من فکر میکنم فضا آنقدر برای رشد زنها بسته است که حاضرند پایشان را روی سر هم بگذارند و بالا بروند. بارها دیدم که در جمع چطور همدیگر را تحقیر میکنند تا برتریشان را ثابت کنند، بهخصوص در حضور مردها و در جمعهای رسمیتر. من خیلی سعی کردم به این کلیشهها تن ندهم، خب بالاخره خودم زنم. مثلاً بااینکه همه میگفتند معلمهای زن برای آموزش رانندگی خوب نیستند من معلم زن گرفتم. میدانی تقصیر خودشان نیست. زنها خیلی ترس دارند. باور کن این معلم من در تمام مدت یک لحظه هم پایش را از روی کلاچ و ترمز برنمیداشت. من هم خوشخیال فکر کردم چه رانندهای شدهام. وقتی اولین بار نشستم پشت فرمان تا سر کوچه سه بار خاموش کردم. البته باز هم اینها قابل تعمیم نیست. من دوتا خانم را سراغ دارم که در زندگیم رانندهای بهتر از آنها ندیدهام.»
زهره
«مردها در کار خیلی باگذشتترند. زنها همیشه سختگیرترند. نمیدانم شاید به این دلیل که همیشه به آنها تلقین شده که ناتواناند، از پس کارها برنمیآیند، همیشه تواناییهایشان زیر سؤال بوده. برای جبرانش سعی میکنند خیلی قانونمندتر باشند. بیش از اندازه سختگیری میکنند. حتی برخوردشان با اربابرجوع فرق میکند. زنها را زیاد تحویل نمیگیرند ولی با اربابرجوع مرد خیلی بهتر برخورد میکنند و با خوشرویی کارش را انجام میدهند.
مثالش رئیس خود من. یک بحث ساده با سرپرست قسمت، باعث شد با وجود 20 سال سابقه کار از آن شرکت اخراج بشوم. خانم رئیس آدم بیسوادی بود. همه این را میدانستند. فقط نقش مترسک داشت. من خیلی تعظیم و تکریمش نمیکردم و این خیلی آزارش میداد. چون ما در آن شرکت قدیمی بودیم و یک زمانی او هم کارمند همپایه ما بود. خب میشناختیمش. برای همین دوست داشت همه قدیمیها را بیرون کند تا برای تازهواردها رئیس بازی دربیاورد. حرفم این است که زنها خیلی احساساتشان در کار دخیل میشود. اگر رئیس من یک مرد بود هیچوقت از یک جروبحث ساده کار به اخراج من نمیکشید. زورشان به زنهای دیگر میرسد چون هیچوقت مردها را رقیب خودشان نمیدانند. از قبل این را به ذهنشان دادهاند که مردها برترند و فقط میخواهند ثابت کنند که خودشان با بقیه زنها فرق میکنند. من فکر میکنم اینها ریشه در تربیت خانوادگی ما دارد. از اول توی خانواده به دخترها بها داده نمیشود و این احساس ناتوانی همینجور با آنها به جامعه و محیط کار میآید. همیشه این ترسها با خود من هم هست. همیشه توی محیط کار احساس اضطراب و استرس دارم و فکر میکنم باید با چنگ و دندان کارم را حفظ کنم. حتی با وجود 20 سال سابقه به کمترین حقوق راضی شدم که انتظار بالایی از من نداشته باشند. همه به من میگویند تو باهوشی، فلان کار برای تو چیزی نیست، از پسش برمیآیی. ولی خودم ابداً چنین تصوری از خودم ندارم. 20 سال سابقه کار دارم ولی در حد نقشهکش صفرکیلومتر حقوق میگیرم.
فکر میکنم زنها از سر ضعف این عکسالعملهای تند را به همجنسهایشان نشان میدهند. همیشه هم اینطور نیست. همین چند وقت پیش برای یک کار اداری رفته بودم دارایی. یک خانمی مسئول کارم بود. آن دوره خیلی به خاطر فوت مادرم افسرده و حساس بودم. آن خانم گفت اینجا فلان مسئله وجود دارد و من همینطور که توضیح میدادم زدم زیر گریه. خیلی ناراحت شد، نشست من را آرام کرد، کلی با من حرف زد و خیلی هم سعی کرد کمکم کند. همیشه هم اینطور نیست که زنها به هم بدی کنند.»
مهرنوش
«من مردها را خیلی بیشتر قبول دارم. تا حالا پیش دکتر زن نرفتم. بهترین پزشکها مردند. بهترین آشپزها مردند. حتی بهترین آرایشگرها هم مردند. چون دقت مردها خیلی بیشتر است. مردها بهخاطر تکبعدی بودنشان دقتشان بیشتر است. فقط روی یک چیز تمرکز میکنند. برای همین در آن زمینه همیشه موفقترند. ولی زنها به خاطر مشغلههایی که دارند حتی اگر پزشک هم باشند نمیتوانند روی شغلشان تمرکز کافی داشته باشند. وگرنه یک زن هم میتواند موفق باشد. در شرکت نوکیا من تنها زنی بودم که بالای دکل میرفتم. خیلی از مردها هم نمیتوانستند بروند. ولی تهش چی شد؟ مجبور شدم به خاطر بچهام کارم را ول کنم. مردها این دغدغهها را ندارند. وگرنه اگر شرایط برابر بود زنها خیلی موفقتر بودند.»
لیلا
«همیشه از آقایان کمک خواستن بیشتر جواب میدهد تا خانمها. تابهحال نشده ماشین من خراب بشود و یک خانم برای کمک توقف کند. همیشه که مشکل فنی وجود ندارد. شاید اصلاً ماشین جوش آورده فقط به یککم آب احتیاج داری. شاید موبایل نداری که درخواست کمک کنی. چون برایم پیش آمده، میگویم. تابهحال نشده خانمی توقف کند و حداقل بپرسد کاری از دستش برمیآید یا نه. شاید در مورد مردها هم همینطور باشد. خب توی دانشگاه هم خیلی از استادهای مرد با دخترها رفتار بهتری داشتند. ولی یک تفاوتی وجود دارد. مردها این وسط بهرهبرداری خودشان را میکنند. ولی این داستان در مورد زنها فرق میکند به نظرم. زنها از سر ضعفشان است که به زنهای دیگر رو نشان نمیدهند و مردها را تحویل میگیرند. انگار یکجور باج میدهند به مردها. ولی مردها چون هیچوقت زنی را برای خودشان تهدید بهحساب نمیآورند انگار از سر بلندنظری یا برای موقعیتهای بعدی این کار را میکنند. »
البته همه زنان صلاحیتهای حرفهای زنان را پایین نمیدانند. برخی با استناد با تجربه خودشان و سایر اطرافیان تأکید میکنند که جنسیت مبنای انتخاب متخصصان در حوزههای مختلف نیست و بیشتر بر صلاحیتهای حرفهای تأکید میکنند. علاوه بر این، تجارب حرفهای زنان در مشاغل مختلف حکایت از سابقه خوب همکاری با سایر زنان دارد.
مرضیه
«من قبول ندارم که ما زنها همدیگر را حمایت نمیکنیم. خب راننده مرد چون نگران ماشینش نیست بهتر آموزش میدهد. دکترهای مرد هم بیشتر از دکترهای زن هستند. نه اینکه ما حتماً بخواهیم پیش دکتر مرد برویم. مثلاً یک دکتر زن سرشناس متخصص مغز و قلب معرفی کن؟ من کارش برایم مهم است نه اینکه زن است یا مرد. الان دکتر غدد خودم زن است. دکتر زنانم و دکتر تغذیه پسرم هم زن است. کار همهشان هم عالی است. به نظر من اکثریت زنها پشت هم هستند. من بهشخصه از پیشرفت همجنس خودم خیلی لذت میبرم. و افتخار میکنم.»
فاطمه
«من قبول ندارم که ما زنها به هم اعتماد نداریم یا از هم حمایت نمیکنیم. من دانش و تخصص زنها را هم بهاندازه مردها قبول دارم. اگر هم در یک حوزههایی مراجعات به مردها بیشتر است دلیلش این است که تعداد مردها در آن حوزهها زیادتر است مثل پزشکی. تازه اگر واقعا تفاوتی هم وجود داشته باشد به خاطر این است که همیشه به زنها القا شده که جنس دوم هستند. داستان همان سقف شیشهای که بالای سر زنهاست و نمیگذارد از یک حدی بالاتر بروند. من سالها در مجموعه شهرداری کار کردم و هیچوقت در سلسلهمراتب بالای مدیریتی خانمها را ندیدم. درحالیکه بودند زنانی که واقعا شایسته مدارج بالاتر بودند. هر جا بستر اجتماعی مناسب بوده اتفاقاً زنها بهسرعت پیشرفت کردهاند. مثلاً الان در جامعه هتلداران بسیاری از مدیران زن هستند و خیلی هم موفقاند. یا مثلاً در رشته زنان و زایمان، که به خاطر شرایط فعلی تبدیل به تخصصی زنانه شده، خانمها حرف اول را میزنند و بسیار موفق ظاهر شدهاند. کم پیش میآید پزشک زنانِ یک خانم مرد باشد چون هم تعداد پزشکان زن زیاد است و هم تبحر کافی دارند. یعنی میخواهم بگویم ربطی به عدم توانایی زنها ندارد، آنها موانع زیادی برای پیشرفت دارند. در دانشگاه هم همینطور است، من سه تا استاد زن داشتم هرکدام رفتار و منش متفاوت داشتند. اصلاً نمیشود حکم کلی داد. خیلی اوقات مسئله فردی است و به شخصیت آن آدم بستگی دارد و نه زن یا مرد بودنش.
من هیچوقت تجربه بدی از کار کردن با زنها نداشتهام. چه وقتیکه مدیرم بودند و چه وقتی همکارم بودند. همیشه هم دوستان فوقالعادهای پیدا کرده. البته این کمی هم به خود آدم برمیگردد.»
۵. خشونت نمادین
تقریباً در تمامی مواردی که تا اینجا مورد بحث قرارگرفتهاند بین اعمالکننده و قربانی خشونت تمایز وجود دارد. اما به نظر میرسد شکل بسیار مهمی از خشونت وجود دارد که با اشکال عینی و ملموس آن متفاوت است. این امر ممکن است اصلاً بهعنوان خشونت تجربه نشده و بهعنوان یک وضعیت طبیعی و حتی لذتبخش در نظر گرفته شود. این خشونت با همراهی قربانی خشونت از طرف دیگران بر او اعمال میشود و حتی گاه خود خشونتدیده در اعمال این خشونت نقش دارد. بوردیو جامعهشناسی است که در بررسی روابط طبقاتی و جنسیتی به این شکل از خشونت پرداخته است. در نظر او این الگوی خشونت یکی از محورهای تثبیت قدرت نمادین و سلطه است. افراد تحت سلطه همواره این شکل از خشونت را بهعنوان امر طبیعی بازتولید کرده و درکی از نقش و عاملیت خود در بازتولید آن ندارند.
در ادامه مواردی از این خشونت نمادین آمده است که آشکارا در روایت زنان ملاحظه میشود.
راضیه
«زنها کلاً بیجنبهاند. وقتی به یک جایی میرسند فکر میکنند چه خبر است. ولی مردها خيلی خوباند. با اينکه قدرت دارند ولی از آن استفاده نمیکنند. اما اين زنها چيزهای بدی هستند. مدام در رقابت و چشم و همچشمی هستند، حسودند، همهچیز را برای خودشان میخواهند. اگر قدرتی که مردها دارند، زنها داشتند چهها که نمیکردند. کار خدا بوده که زن را ضعيف آفريده، یکچیزی میدانسته.»
لیلا
«این جوکها که درباره گیج و گول بودن دخترها ساخته میشود خیلی هم بیراه نیست. نه اینکه زنها واقعا موجودات خنگ و احمقی باشند. ولی من خیلیهایشان را میشناسم که از این موضوع بهعنوان یک حربه استفاده میکنند. خودشان را میزنند به خنگی. این یکجور سیاست زنانه است. آخر مردها هم از اینجور زنها بیشتر خوششان میآید. یک زن قدرتمند و باذکاوت هیچوقت مورد علاقه مردها نیست. شاید در ظاهر تحسینش کنند ولی هیچوقت دوست ندارند کنار چنین زنی باشند. بیشتر دوست دارند یک عروسک داشته باشند که خنگ و خل باشد و نیازمند حمایت آنها باشد. خیلیها به من نصیحت کردند که حتی اگر به مردی نیاز نداری یکجوری نشان بده که محتاجش هستی. کارهایش را بزرگ کن، از او تعریف کن. مدام به او بگو تو تکیهگاه منی، پشتوپناهم هستی. مردها این را دوست دارند و خُب خیلی از زنها هم این را فهمیدهاند و خوب از آن استفاده میکنند. یک عده هم مثل من زیر بار این چیزها نرفتهاند، گلیم خودشان را از آب بیرون کشیدهاند و خب سرشان بیکلاه مانده است. خیلیها به من میگویند خصلت مردها را دارم. کاش یکی این چیزها را یادمان داده بود چون الان با اینکه میدانم، دیگر نمیتوانم خمیره خودم را عوض کنم. مثال زندهاش شوهر سابقم. تا وقتی با من بود نه میدانست کار چیست؟ نه میفهمید زندگی چه جوری میچرخد. بیستوچهار ساعت پای تلویزیون بود. هیچ مسئولیتی قبول نمیکرد چون خیالش راحت بود که لیلا هست. قشنگ جایمان باهم عوض شده بود. ولی الان با یکی از این دخترهای نازنازی کمسنوسال ازدواج کرده و مثل ... دارد کار میکند. اصلاً باورم نمیشود این همان آدم است. این دختر با اینکه کمسن و سالتر از من بود ولی کارش را بلد بود؛ سیاست داشت. از قدیم میگفتند که کار کردن زن باعث خراب شدن مرد میشود. چون هر چه تو بیشتر مسئولیت قبول کنی او تنبلتر میشود.»
خشونت نمادین آشکار نیست و نمیتوان مثل خشونت جسمی، روانی و جنسی آن را نشان داد. قربانی و عامل خشونت در آن مشخص نیستند و در آن افراد فرودست و تحت سلطه موقعیت خود را بهعنوان وضعیتی طبیعی در نظر میگیرند. تقریباً تمامی اشکال خشونت زنان علیه زنان شکلی از خشونت نمادین را هم در بردارند. در خشونت خانوادگی مادران و زنانی که فکر میکنند عروس خانواده ملزم به انجام نقشهای جنسیتی کلیشهای و عدم درخواست تقسیم کار خانگی از همسر است، مادرانی که با اجبار دخترانشان را مجبور به تحمل شرایط سخت و پرتنش زندگی خانوادگی در موارد مسئلهدار میکنند، مادرانی، که بعد از بروز خیانت، دختران خود را سرزنش میکنند که عرضه مراقبت از زندگی خانوادگیشان را نداشتهاند، همچنین مادرانی که بهواسطه غلبه فرهنگ مردسالار کنترل و مراقبت شدیدی را به فرزندان دخترشان تحمیل میکنند همگی در حال اِعمال و تجربه همزمان این خشونت نمادیناند.
خشونتهایی که در محیط کار و دانشگاه از طرف زنان بر سایر زنان اعمال میشود نیز اشکالی از خشونت نمادین هستند. البته علاوه بر ویژگیهای فرهنگی و کلیشههای جنسیتی، رقابت باعث تشدید این نوع خشونت در این فضاها میشود. زنان یا بهواسطه فرایند اجتماعی شدن و یا بهواسطه فرهنگ غیررسمی و قواعد حاکم بر محیط کار، مردان را به شکل طبیعی واجد اقتدار و فرادست میبینند. آنها فقط همکاران زن را بهعنوان رقبای خود در نظر میگیرند و در نتیجه با تعریف رقابت در میان زنان بهعنوان یک زیرگروه خشونت در محیط کار و مناسبات حرفهای زنان تشدید میشود. علاوه بر این همانطور که در روایتها اشاره شده است بهواسطه فرهنگ مردسالار حاکم بر جامعه برخی از زنان بهعنوان کاربران خدمات حرفهای ترجیح میدهند از خدمات پزشکان، اساتید و متخصصان مرد بهرهمند شوند. آنها بهواسطه جنسیت و شرایط اجتماعی حاکم بر رشد زنان، جنسیت را مانعی در کسب مهارتهای حرفهای میدانند و از همین روی ترجیح میدهند به مردانی مراجعه کنند که فقط بهواسطه مرد بودن آنها را متخصصتر میدانند. این امر در مناسبات دانشگاهی هم واضح است. زنان بهعنوان اساتید وسواسی و شعائرگرایی شناخته شدهاند که بهواسطه فقدان امنیت شغلی و ترس از اخراج شدیداً به آییننامهها و قواعد رسمی چسبیدهاند. از همین رو سطح رضایت از آنها پایینتر است و بهواسطه جنسیتشان اساتید ضعیفتری در نظر گرفته میشوند. دست آخر مهمترین الگوی بازتولید فرودستی زنان را میتوان در روابط اداری ملاحظه کرد. زنان با پذیرش فهم مردسالارانه از زنانگی و تمکین به قواعد ناشی از آن برای کسب منافع کوچک در مناسبات اداری این فهم را بازتولید میکنند. زنانی که در مراجعه به بانک، ادارات و سازمانها ترجیح میدهند به سراغ کارمندان مرد رفته تا با اتکا به زنانگی کارشان راحتتر راه بیفتد دقیقاً این خشونت نمادین را که مبتنی بر تقلیل زنانگی به اغواگری، جذابیت جنسی و زیبایی است بازتولید میکنند. این خشونت نمادین در روایتهایی که مستقیماً زنان را، به واسطه زن بودن، ضعیف و ناتوان در نظر میگیرند یا معتقدند، به واسطه عدم تمکین از برداشت مردسالارانه از زنانگی، در زندگیشان ناکامی را تجربه کردهاند به اوج میرسد.
همانطور که در ابتدا اشاره شد پرداختن به خشونت زنان علیه زنان در این گزارش با انگیزه سرزنش زنان یا مقصر جلوه دادن آنها صورت نگرفته است. بر مبنای تصویر بوردیو از قدرت، وجه نمادین تمامی اشکال سلطه با مکانیسمهای طبیعیکننده سلطه در میان گروههای تحت سلطه همراه است. این مکانیسمها سلطه را به قاعده و امر طبیعی بدل میکنند و افرادی که متحمل این شکل از سلطه و خشونتهای ناشی از آن هستند، بدون توجه به نتایج این گزارههای طبیعی و بدیهیفرضشده، آنها را به کار میبندند. رفع خشونت علیه زنان صرفاً منوط به افشای خشونتهایی نیست که مردان بر زنان اعمال میکنند. بلکه در کنار افشای این نوع خشونتها گروههای تحت سلطه، یعنی زنان، هم باید مکانیسمهای بازتولید این خشونت را آشکار کنند. مصاحبههای معدود این گزارش به روشنی نشان میدهند که زنان هم در بازتولید این خشونت نسبت به خودشان و سایر زنان نقش دارند و بدون درک و افشای این مکانیسمها نمیتوان خشونت زنان را نسبت به هم در جامعه کاهش داد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
حقوقبشر
|
|