این روستا هنوز اینترنت ندارد؛ مودم بیسیم آوردهاند!
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[29 Mar 2015]
[ فرزین صابونی]
مشکلات اقتصاد تئاتر، درهم تنیدگی و پیچیدگی خاصی دارد که شاید نتوان آنها را از یکدیگر جدا کرد اما در این یادداشت میخواهم تا حدی این موضوع را باز کنم و به برخی نکات اشاره کنم. به گمان من، اصلیترین مشکل اقتصاد تئاتر، «تقاضا» است؛ امری که نه تنها تئاتر بلکه هر کالایی برای درآمدزایی به آن نیاز دارد. ما امروز تقاضا برای هنرهای نمایشی نداریم، حتی نمیتوان گفت که کم است بلکه باید بگوییم که «هیچ» است. هیچ گروه تئاتری نمیتواند با اطمینان بگوید ما به یک میزان مشخصی مخاطب داریم؛ میخواهم بگویم حتی افرادی که برای دیدن کارهای ما میآیند معلوم نیست که مخاطب اصلی و واقعی ما باشند. این به معضلی به نام «بسترسازی فرهنگی» بازمیگردد و ما حتی برای بسترسازی هم بستری نداریم. به خاطر دارم زمانی برای اجرا به شهر کوچک پیتسبورگ آلمان رفته بودیم، نمایش را در مکانی به اسم روهر که آقای روبرتو چولی مدیرش بود اجرا میکردیم. با وجود اینکه این سالن از قسمت مسکونی شهر فاصله داشت و تا چند کیلومتر خانهای دیده نمیشد ولی حتی یک روز هم صندلی خالی وجود نداشت. جالب اینجاست که ما اکثر نمایشها را به زبان فارسی اجرا میکردیم اما آن تماشاگران به طرز عجیبی ارتباط برقرار میکردند و حتی نظراتشان از مخاطبان حرفهای ایرانی دقیقتر بود. البته منظورم از مخاطب ایرانی، خودم و کسانی که در ایران کار حرفهای تئاتر میکنند هم هست؛ چراکه ما هم مخاطب خوبی برای تئاتر نیستیم. ضعف در تقاضا بر عرضه درست هم اثر میگذارد و باعث میشود هیچ معادله مشخصی برای پیشبینی وجود نداشته باشد.
کاری که ما پیشبینی میکردیم مخاطب خاص داشته باشد و مخاطب غیر حرفهای ارتباط کمتری با آن برقرار کند برعکس شد و حتی اهالی تئاتر آن را نپسندیدند. این چیزی جز ضعف فرهنگی نیست که ما در ایران دچارش هستیم. امروز من میبینم که بحث افزایش قیمت بلیت مطرح است، به اعتقاد من هیچ کمکی به اقتصاد تئاتر نمیکند؛ بلکه شاید باعث از دست دادن تعدادی از همین مخاطبان اندک باشیم. سردرگمی فرهنگی که به وجود آمده جامعه هنرمندان را هم در برگرفته و حتی با خودمان تعامل درستی نداریم، پس ما باید مرحله به مرحله مشکلات را حل کنیم؛ نه اینکه تصمیم بگیریم در روستایی که هنوز اینترنت ندارد مودم بیسیم بفروشیم. در ضمن یادمان نرود که هنرمندان کمترین تقصیر را در این معضل فرهنگی دارند؛ بلکه ریشه در جای دیگری است. از سیستم آموزش شروع میشود تا دستگاههای نظارت ادامه پیدا میکند. پس در واقع مقصر همه اینها دولت است. این دولتهایی که هیچکار مثبتی برای ما نکردند حق دخالت در حوزههای عملی اجرایی مانند تعیین قیمت را ندارند. آنها باید فقط همان سالنهای موجود را در اختیارمان بگذارند و نظارت و ممیزی خود را انجام دهد و حداقل بعد از آن همه چیز را به خودمان بسپارند. شرایط فعلی به گونهای است که نه میگذارند تئاتر به طور کامل خصوصی شود و نه از نظر دولتی کمکی میکنند.
امروز شاهدیم که حتی اگر کاری فروش خوبی هم داشته باشد، آنقدر هزینههای جانبی بالاست که در آخر پولی که نصیب گروه میشود ناچیز است و کفاف یک زندگی را نمیدهد. ورشکستگی اقتصادی در قسمتهای مختلف وجود دارد و مشکلات غیر حرفهای را ایجاد میکند؛ به گونهای که ما باید در مجموعه فرهنگی تئاتر شهر برای باز کردن انبار وسایل پنجاه هزار تومان «شیرینی» بدهیم. این اتفاق ممکن است برای همه ما بیفتد و ما هم اقداماتی این چنین انجام دهیم تا چرخ زندگی را بچرخانیم؛ پس برای پیشگیری از این موضوع، منی که بیستویک سال کار حرفهای تئاتر کردم ناچارم فرار کنم و سراغ کارهای تصویری دیگر مثل سینما و تلویزیون بروم. دلیل هم واضح است، وقتی مدیر مرکز هنرهای نمایشی درک نمیکند که من پول اجاره خانه هم ندارم.... از صاحب خانه که دیگر انتظاری ندارم.
من با تمام وجود برای سیاستمداران این کشور متاسفم و بیش از همه برای نمایندگان مردم که قرار است از حقوق ما دفاع کنند. اگر فیش حقوقی چند میلیونی خودشان یک ماه عقب بیفتد تمام هیات دولت را به توپ میبندند، اما اصلا برایشان مهم نیست که مردم شهرشان از گرسنگی بمیرند. تنها دغدغهای که دارند این است که چرا فلان کس به دوستان جناحی ما بهمان حرف را زد و گفت بالای چشمت ابروست. باید بگویم این افراد در نازلترین درجه اجتماعی جامعه قرار دارند. اگر اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس برای میزگرد و نه حتی مناظرهای درباره تئاتر دعوت شوند احتمال اینکه شرکت کنند نزدیک به صفر است اما اگر فلان سیاستمدار برای مهمانی تعارفشان کنند چندی به پا و چندی به سر میروند. تنها برایشان مهم است که نظر بالادستیها را جلب کنند؛ پس دنبال کارهای سیاسی و جناحی میروند؛ حتی اگر در حد فحش دادن به جبهه مقابل باشد، که بتوانند مهر تایید رییس را بگیرند. من به وضوح دیدم اگر این آقایون سراغ یک اثر فرهنگی هم برود به خاطر تبلیغات است. خاطرم هست کاری را اجرا میکردیم و میدانستیم اثر دچار ضعفهای زیادی است اما یکی از این سیاستمداران که به تماشای کار نشست به مدت یک ساعت درباره زیبایی آن کار صحبت کرد، فقط برای اینکه به ما ثابت کند کار هنری را درک میکند. تمام این مشکلات در هم تنیده و باعث شده که چیزی به عنوان اقتصاد در تئاتر معنای خندهداری پیدا کند. اما در ایران این هنر فقط عشق میخواهد و با تمام این حرفهای ناراحتکننده لحظه شماری میکنم تا در اولین فرصت به صحنه برگردم.
×بازیگر تئاتر
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: