تقاطع سرنوشتساز تمدن آينده
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[29 May 2009]
[ سید علیرضا حجازی]
نوشتهي: سيد عليرضا حجازي
يكي از رويكردهايي كه در آيندهپژوهي ميتواند در شناسايي بهتر شرايط آينده به ما كمك كند، روش "تحليل تاثير متقاطع" است. اين روش بر پايهي اين اصل بديهي شكل گرفته كه اغلب رويدادها و روندها كمابيش و به گونهاي با يكديگر مرتبط هستند. وابستگي ميان اين رويدادها و روندها را ميتوان براي پيشبينيهاي استوارتر و دقيقتر مورد توجه و ملاحظه قرار داد. روش تحليل تاثير متقاطع كاستيهاي موجود در روشهايي مانند دلفي را با توجه به سازوكار كشف دو جانبهي نتايج انحصاري يا متقابل برطرف ساخته است. به اختصار بايد گفت روش تحليل تاثير متقاطع ميكوشد، احتمال شرطي پيدايش يك رويداد را در شرايطي كه ديگر رويدادها هنوز رخ ندادهاند، آشكار كند. در اين يادداشت تلاش شده با بهرهگيري از اين روش ديدگاهي شخصي در خصوص سرنوشت انسان و تمدن او ارايه گردد.
اين كه چه سرنوشتي در انتظار انسان و تمدن بشري است، همواره مورد پرسش و ترديد گروههاي متفاوت فكري قرار داشته است. نظريههاي متفاوت بسياري پيرامون سرنوشت انسان و تمدن او از سوي فلاسفه، حكما، انديشمندان و به طور مشخص آيندهپژوهان مطرح شده است. در بررسي اين نظريهها با ديدگاهايي آشنا ميشويم كه هر يك بازتابي از قلمروهاي ذهني صاحبان خود هستند. صرف نظر از روندهاي خوش بينانه، بدبينانه و بيطرفانهاي كه در اين زمينه مطرح ميشود، برجستگي محورهاي ويژهاي در اين نظريهها به نوبهي خود بيانگر اولويت و اهميت موضوعاتي است كه در ذهن صاحبنظران نقش بسته است.
هنگامي كه سرنوشت انسان و تمدن تحت الشعاع مقولهي فناوري و صنعت قرار ميگيرد (البته با در نظر داشتن گسترش سايهي تمدن بر فراز صنعت)، ديدگاه انديشمندان حول محورهايي شكل ميگيرد كه متمركز بر شاخصهاي فناوري و صنعت از ديرباز تاكنون است. اين ديدگاه دامنهي گستردهاي از تاثير كشف آتش بر تمدن انسان تا پيدايش پديدههاي نويني در عصر حاضر مانند "واقعيت مجازي" را در بر ميگيرد. تاثير شگرف فناوري بر انسان و تمدن او قابل چشمپوشي نيست و مروري بر سير تكاملي فناوري ما را با اين واقعيت رو به رو ميسازد كه تمدن و فناوري نسبتي متقابل با يكديگر دارند و گسترش و پيشرفت هر يك مرهون تكامل ديگري است.
در تجزيه و تحليل اين تاثير متقابل و حتا گاهي همافزايي با دو عنصر ثابت "زبان" و "ماده" رو به رو ميشويم. آنچه كه عامل انتقال پيام ميان انسانها براي تبادل افكار، آرا و عقايد آنها بوده، "زبان" ميباشد و آنچه كه زيربناي ابداع هر گونه فناوري تازهاي بوده، "ماده" است. به بياني ديگر، مفاهيم موجود در ايدههاي شخصي نوآوران و مبتكران فناوري با استفاده از "زبان" ميان آنها و همانديشان آنها و حتا عموم كاربران يك فناوري و مجموعهي مردم انتقال مييابد و بدون سخن گفتن نميتوان به تبادل اين مفاهيم مبادرت نمود. در نگاهي ژرفتر حتا نگارش نيز در مقام زبان نوشتاري نوعي گويش به شمار ميآيد كه در آن به مدد بهرهگيري از الفبا، اشكال و حتا نمادها انتقال پيام صورت ميگيرد.
عامل "ماده" نيز از آن جهت حايز اهميت است كه انسان با تاثيرگذاري بر ماده بوده كه توانسته انواع اختراعات، ابزار، وسايل، تجهيزات و ... را به عرصهي وجود برساند. بر اين اساس، برآيند يا تقاطع زبان و ماده نقطه عطفي را پديد ميآورد كه هرگونه پيشرفتي در آن به طور مستقيم تمدن بشري را تحت تاثير قرار خواهد داد و هر اندازه اين پيشرفت بنياديتر باشد، تاثير آن نيز عميقتر و پايدارتر خواهد بود.
حال اين پرسش مطرح ميشود كه چه نوع پيشرفتي در اين تقاطع بايد صورت گيرد تا تاثير متقالا آن موجب دگرگوني اساسي در شكل و چگونگي تكامل تمدن بشري گردد؟ پاسخ به اين پرسش بر اساس مروري بر پيشينهي كوششهاي صورت گرفته در طول تاريخ توسط انسان براي تكامل زبان و افزايش توانمندي در بهرهگيري بهتر از ماده و عناصر مادي امكانپذير خواهد بود.
آنچه كه در خصوص زبان چشمگير و در خور توجه بوده، اين است كه انسان همواره تلاش كرده بُرد و گسترهي زباني خود را گسترش دهد تا دامنهي گستردهتري از همنوعان را تحت پوشش پيام خود قرار دهد. شايد توسل انسان نخستين به بهرهگيري از اشكال و نمادهاي قابل ادراك و فهم براي همگان بازتابي از اين خواسته بوده كه به مرور زمان تكامل يافته و شكل الفبا به خود گرفته است. اگر چه شكلگيري حروف و الفبا نمادي از تكامل يافتگي ذهن بشري و گويش او بوده اما اين امر به نوبهي خود موجب فاصلهگرفتن اقوام و ملل بر اثر تنوع الفبايي و زباني شده است تا حدي كه امروز حتا در ميان زبانهايي كه ريشهاي مشترك دارند (مانند زبانهاي اروپايي كه در زبان لاتين ريشه دارند) درك كلام طرف مقابل با وجود همساني واژهها، با دشواريهايي همراه شده است.
شايد يادآوري نمونهاي از تلاشهايي كه تاكنون براي ايجاد يك زبان مشترك صورت گرفته، خالي از لطف نباشد. به عنوان نمونه دکتر لودویک لازاروس زامنهوف (Ludwig Lazarus Zamenhof) در سال ۱۸۸۷ و در كشور لهستان زباني بین المللی را ابداع نمود كه "اسپرانتو" نام گرفت. كار او به اندازهاي ارزشمند بود كه یونسکو سال ۱۹۸۶ را به پاس خدمات زامنهوف به بشریت، و به خاطر ابداع زبان اسپرانتو، سال «زامنهوف» نامگذاري کرد. اگر چه اين زبان تا امروز كاربردي كاملاً بين المللي نيافته، اما در سراسر جهان علاقمندان و طرفداراني دارد و حتا انجمن اسپرانتوي ايران در اين نشان اينترني راه اندازي شده است: http://www.sabzandishan.com
اما در جهان معاصر با توجه به گسترش زبان انگليسي به عنوان زباني بين المللي، ميتوان آن را عاملي مهم در جهت پيوند زباني ميان ملل مختلف در نظر گرفت اما هنوز نميِتوان آن را زباني مشترك دانست. تمايز گويشها حتا در زبان انگليسي، تفاوت در مجموعهي لغات كاربردي مناطق مختلف انگليسي زبان و افزون بر اينها تمايز در يادگيري و بهرهگيري از اين زبان در مقام زبان دوم يا زبان بيگانه همگي عواملي هستند كه از رسيدن آن به مرحلهي بلوغ و كمال در جايگاه يك زبان مشترك براي مجموعهي تمدن انساني ممانعت به عمل ميآورند.
به نظر ميرسد خواستهي ديرين بشر براي يافتن ابزار يا شيوهاي مشترك جهت برقراري ارتباط كلامي فراگير و مانگار با تمامي همنوعان و با وجود تمامي كوششهايي كه در طول تاريخ در اين زمينه به عمل آمده، هنوز محقق نشده و آنچه كه در قالب هنرهايي مانند نقاشي، مجسمهسازي، موسيقي و غيره بازتاب يافته گستردهتر از هر ابزار كلامي ديگر مرزهاي انتقال پيام را ميان آدميان درنورديده است. اين احتمال ميرود كه بار ديگر بازگشت به تلاشهاي نخستين يعني ابداع نمادهاي قابل فهم براي همگان و ثبت الگوهاي آوايي مناسب براي آنها احيا شود و انسان هزارهي سوم اين ديرينهترين خواستهي خود يعني ابداع زبان مشترك را محقق سازد.
البته اين ديدگاه نيز از سوي برخي آيندهپژوهان مطرح شده كه ممكن است در آينده حتا مقولهي زبان نيز مطلب زايدي باشد چرا كه اين احتمال ميرود نسلهايآيندهي بشر تا اندازهاي تكامل پيدا كنند كه مفاهيم مورد نظر خود را به قدرت انديشه و با استفاده از امواج ذهني و مغزي به يكديگر منتقل كنند. به عنوان نمونه چند سال پيش در موسسهي استنفورد روي اين زمينه فعاليتهاي پژوهشي در خور توجهي صورت گرفت و روشن شد كه سامانهي عصبي انسان از ويژگي انتقال بيسيم پيامهاي ذهني با همنوعان و حتا غير همنوعان خود برخوردار است (مانند آنچه كه در پديدهي تلهپاتي مطرح است) و تكاملهاي بعدي به طور طبيعي يا با استفاده از مهندسي ژنتيك ميتواند تا حدودي نقايص كنوني را برطرف سازد و انسان آينده كاملاً از اين توانمندي برخوردار باشد.
از سوي ديگر در بعد ماده نيز در امتداد تاريخ تلاشهاي گستردهاي صورت گرفته است، از كشف آهن و مس گرفته تا آنچه كه امروز در قالب "فناوري نانو" به اوج شكوفايي رسيده است. شايد زماني كه آهنگران درشت اندام با پتكهاي سنگين بر سندانهاي بزرگ ميكوبيدند تا قطعه آهن گداختهاي را شكل دهند، كسي تصور نميكرد روزي فرا رسد كه در آن با توسل به محاسبات دقيق و ابزارهاي بسيار ظريف و شرايط ويژهي آزمايشگاهي بتوان بر مواد تاثير گذاشت آن هم در ابعادي حيرتآور و باورنكردني يعني در حد ميكرو و نانو متر! به طور حتم اين تلاش تاريخي براي تاثيرگذاري بر مواد ادامه خواهد يافت و بزرگترين آرزوي بشر يعني تبديل مواد مختلف به يكديگر محقق خواهد شد. يادآوري اين نكته ضروري است كه پيش از آن كه فناوري نانو در دههي اخير توجه دانشمندان علم مواد اعم از شيميدانان و فيزيكدانان را به خود جلب نمايد تلاشهايي براي تجزيهي مواد به عناصر سازنده و بازتركيب آنها صورت گرفته بود و به عنوان نمونه در ژاپن و ايالات متحده دانشمندان موفق شده بودند در شرايط ويژه تركيبات گازي را به عناصر سازندهي آنها تجزيه نموده و دوباره همان عناصر تجزيه شده را بازتركيب نموده و گازهاي اوليه را پديد آورند. اين كار در آن هنگام بسيار مورد توجه قرار گرفت و نويدبخش عصر تازهاي شد كه ديگر در آن تجزيه و تركيب مواد يك رويا نبود، بلكه واقعيتي كاملاً عيني بود.
با پديداري دانش و فناوري نانو اين اميد به شكل واقعيتري زنده شد و امكانات تازهاي فرا روي انسان قرار گرفت كه پيش از آن حتا امكان تصور آن نيز وجود نداشت. امكان تغيير در شرايط و ويژگيهاي مواد و ايجاد توانمنديهاي بيسابقه در آنها همگي از مزاياي منحصر به فرد اين فناوري نوين بودند و دست يافتن به افقهايي كه پيشتر تنها در حد يك رويا يا آرزو بودند، كاملاً عملي و امكانپذير شد. پيشرفت و گسترش فناوري نانو در نقطهي اوج خود با ابداع شيوههاي آسان، ارزان و فراگير روزي را به ارمغان خواهد آورد كه در آن تبديل مواد به يكديگر با ايجاد تغيير در سطوح الكتروني اتمي آنها ديگر يك رويا نخواهد بود. اگر چه در شرايط امروز انجام چنينكارهايي ممكن است پرهزينه باشد، اما در آينده روشهايي براي انجام آسان و كمهزينهي اين فعاليتها ابداع خواهد شد و انسان افزون بر دخل و تصرف در مواد قادر خواهد بود آنها را به يكديگر تبديل نمايد و از جزئيترين تا كلانترين نيازهاي مادي خود را برطرف كند.
اينك تمدن و جامعهاي را تصور كنيد كه اعضاي آن در گسترهاي به وسعت جهان و حتا فراتر از آن اولاً قادر هستند به آساني ارتباط كلامي قابل فهم همگاني و بدون محدوديت با يكديگر داشته باشند و ثانياً ميتوانند موادي را كه در اختيار دارند به شكلهاي گوناگون و به يكديگر تبديل كنند. به بياني ديگر تمدني "همزبان" و "همفناور" كه انتقال پيامهاي ذهني و تغيير ماده در آن به سهولت و با سرعت روي ميدهد. به طور حتم چنين تمدني از توانمنديهاي بيسابقهاي برخوردار خواهد بود كه حتا برخي از آنها براي انسان امروزي و معاصر غيرقابل تصور است. هنگامي كه محدوديتها ي كنوني در انتقال همگاني پيام و نيز تبديل مواد به يكديگر برداشته شود، كارهايي كه تاكنون غيرممكن به نظر ميآمده؛ ممكن ميگردد و از همافزايي اين دو عامل در تقاطعي مشترك توانمنديهاي نويني ظهور خواهد كرد.
به عنوان نمونه پيش از هر چيز ديگر مشكلي به نام بيسوادي در نقاط محروم و دوردست جهان وجود نخواهد داشت. افراد با هر سطح از آگاهي نيازي به يادگيري زبان مشترك نخواهند داشت، بلكه از همان بدو تولد زباني را ميآموزند كه تمامي همنوعان آنها به همان زبان سخن ميگويند يا چيزي مينگارند و در واقع زبان مادري آنها همان زبان بينالمللي به شمار ميآيد. اين به معناي برداشته شدن محدوديتهاي پيشين و معضل زبانآموزي و يادگيري زبان دوم يا زبان بيگانه است. افزون بر اين يكي شدن زبان امكان انتقال فرهنگ ميان ملتهاي گوناگون را فراهم ميسازد و زمينهي شكلگيري فرهنگ جهاني به تدريج مهيا ميشود.
در ابعاد مادي نيز فرصتهاي بيسابقهاي فراروي بشر قرار ميگيرد. نگرانيهايي كه امروز در خصوص محدوديت منابع طبيعي و اتمام آنها وجود دارد، كمرنگ خواهد شد و امكان تبديل و ايجاد مواد تازه با بهرهگيري از فناوري پيشرفته نه تنها براي ساكنان زمين، بلكه براي فضانوردان و كساني كه در ايستگاههاي فضايي و حتا كرات ديگر سكونت دارند، ايجاد خواهد شد. افزون بر اين، انجام بسياري از امور مانند پالايش مواد و منابع طبيعي براي رسيدن به فرآوردههاي خالصتر دستخوش تغييرات بنيادين خواهد شد و بسياري از فعاليتهاي وقتگير يا هزينهبر امروزي در عرصهي توليد مواد از گردونهي صنعت حذف خواهد شد. شايد تمامي اينها تا حدودي آرماني به نظر برسند، اما اميد به محقق شدن آنه يك اميد واهي نيست، بلمه واقعيتي است كه رويارويي با آن تنها مستلزم صبر و زمان است. اين نكته را فراموش نكنيم انساني كه روزي تنها ميتوانست بادبادكهاي كاغذي را در آسمان مشاهده كند، ديري نپاييد كه شاهد هواپيماهاي غولآساي آهني و سنگينوزن برفراز آسمان و بالاي سر خود شد. هيچ چيز در آينده محال نيست و به طور كلي وقوع هر رويدادي محتمل است.
به نظر ميرسد تقاطع سرنوشتساز "زبان مشترك" و "فناوري مشترك تبديل مواد"، تمدني را در آينده رقم خواهد زد كه آغازي بر عصري طلايي در دوران حيات بشر روي اين كرهي خاكي و حتا فراتر از آن خواهد بود. به اميد آن روز.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴
سید علیرضا حجازی
|
|