رشد گرایشهای نژاد پرستی در اروپا به عنوان یک واقعیت غیر قابل انکار به عنوان یک بیماری در حال گسترش در اروپای قرن ۲۱ مطرح شده است.
صاحب نظران از جنبههای مختلف سیاسی، امنیتی، جامعه شناسی، اقتصادی و فرهنگی به ریشه یابی دلایل رشد گرایشهای راست افراطی دراروپا پرداختهاند.
درمقاله پیش رو تلاش شده از نگاه سیاسی پیش زمینه هایی که منجر به گسترش گرایشهای نژاد پرستی در اروپا شده بررسی شود. علاوه برآن ضمن تحلیل دلایل ایجاد و گسترش پدیده راستگرایی دراروپای امروز به آثار و نتایج توسعه این پدیده خطرناک بر مردم اروپا و به ویژه اتحادیه اروپایی که امروز به عنوان میراث دار فرهنگ اروپایی شمرده می شود، پرداخته شده است.
از زمان سقوط دیوار برلین در هجدهم آبان ۱۳۶۸ (نهم نوامبر۱۹۸۹) اروپا وارد مرحله جدیدی ازحیات سیاسی، امنیتی واقتصادی خود شد که یک سال بعد پس ازسقوط حکومتهای دیکتاتوری کمونیستی در لهستان، مجارستان ، چکسلواکی ، رومانی ، بلغارستان و در نهایت وحدت دو آلمان در یازدهم مهرماه ۱۳۶۸ ( سوم اکتبر ۱۹۹۰ ) به تدریج موج مهاجرت از شرق اروپای کمتر توسعه یافته، به غرب اروپا آغاز شد.
در آن دوران کشورهای اروپای غربی عمدتا توانسته بودند در قالب بازار مشترک اروپا بر اساس معاهده رُم درسال ۱۹۵۷ یک نوع اتحادیه گمرکی را در بین خود بوجود بیاورند که تبادل کالا را در بین کشورهای غرب اروپا تسهیل و سرعت میبخشید.
این اتحادیه بعدها براساس پیمان ماستریخت که درنوزدهم آذر ۱۳۷۰ (دهم دسامبر سال ۱۹۹۱ ) در شهر ماستریخت هلند توسط سران ۱۲ کشور عضو جامعه اقتصادی اروپا آن زمان به امضا رسید، بنیان گذاشته شد.
با اجرای مفاد این پیمان به تدریج علاوه بر تبادل کالا و برداشتن گمرکات ، پول واحد اروپایی در بین هفده کشور برقرار شد. با برداشتن مرزها بین این هفده کشور در عمل مبادله نیروی کار نیز بدون محدودیتهای مرسوم در سایر کشورها صورت گرفت.
بدین ترتیب اعضای اتحادیه اروپا که به تدریج طی دو دهه به ۲۸ کشوررسید، توانست بازارهای کالا ، پول و نیروی انسانی را بدون محدودیت در بین کشورهای عضو توسعه دهد؛ در نتیجه این تغییرات، اتباع تعدادی از کشورهای شرق اروپا از جمله لهستان، مجارستان ، بلغارستان ، رومانی، اسلواکی ، چک ، اسلوونی و اخیرا کرواسی این امکان را یافتند تا به راحتی بتوانند علاوه بر مبادله کالا، پول و نیروی انسانی خود را به کشورهایی نظیر آلمان، فرانسه، اتریش، ایتالیا و غیره اعزام کنند.
در ابتدای کار سرمایهداران غربی از مهاجرت نیروی کار که اکثرا جوان بودند و با دستمزدهای بسیار پائینتر از معمول حاضر به کار در مراکز سخت بودند، استقبال کردند، اما در مقابل آنها اتحادیههای کارگری که به شدت احساس تهدید می کردند، درمقابل این مهاجرتها موضعگیری کردند و کم کم به احزابی که شعار اصلی آنها مقابله با مهاجران خارجی بود، اقبال بیشتری نسبت به احزاب سوسیال دموکرات اروپایی نشان دادند. کم کم احزاب راست افراطی به بهانه مقابله با مهاجران خارجی ایدههای نژاد پرستانه خود را تحت پوشش اصلاح قوانین مربوط به مهاجرت گسترش دادند.
تحلیل دلایل گرایش به راست افراطی در اروپا
در دهه اول هزاره سوم میلادی به موازات رشد کمی و کیفی اتحادیه اروپایی، احزاب راست افراطی فرصت مناسبی پیدا کردند تا از وضعیت بوجود آمده برای ترویج ایدههای ضد خارجی خود استفاده کنند. دراین میان مهمترین دلایل افزایش اقبال عمومی به احزاب نژادپرست دراروپا را می توان به شرح ذیل مورد توجه قرارداد:
-ترساندن مردم به خاطراز دست رفتن فرصتهای بهتر
احزاب راستگرای افراطی ، مردم را میترسانند که وجهه و موقعیت کنونی شان را از دست خواهند داد وعامل آن را نیزمهاجران معرفی میکنند. به عنوان نمونه به گفته فلوریان هارت لِب، احزاب راستگرای افراطی عامهپسند از موقعیت جا افتادهای دراروپا برخوردارهستند. درسوئد نیز که تا یک دهه پیش حزب بزرگی با گرایشهای راست افراطی نداشت، اخیرا حزب راستگرای دموکراتهای این کشور روز به روز موقعیت مستحکمتری را تجربه می کند.
-رشد مهاجرت به اروپا
همان گونه که گفته شد ازدهه ۸۰ به بعد آمارمهاجرت نیروی انسانی روز به روز گسترش بیشتری پیدا کرد وهمین موضوع موجب تحریک بیشتراحزاب راستگرا شد. اولین باردر کشورهای بلژیک، لوکزامبورگ، هلند، فرانسه و آلمان در سال ۱۹۸۵، ایستگاههای بازرسی مرزی خود را تعطیل کردند.
بیست و دو سال بعد از آن درسیام آذر ۱۳۸۶ ( ۲۱ دسامبر ۲۰۰۷) تعداد کشورهایی که مقررات موسوم به شینگن (Schengen) مربوط به لغو روادید را رسما آغاز کردند، از ۱۵ کشور به ۲۴ کشور افزایش پیداکرد.
بدین ترتیب برداشتن مرزها این امکان را فراهم ساخت که هزاران نفر از نیروی کار کشورهای استونی، لتونی، لیتوانی، مالت، لهستان، مجارستان، اسلواکی، اسلوانی و جمهوری چک، توانستند به کشورهای اروپای غربی مهاجرت کنند.
این موضوع با در نظر گرفتن این واقعیت که جمعیت کشورهای عضو اتحادیه اروپا رو به پیر شدن پیش می روند ازاهمیت بیشتری برخوردار است. شاید به همین دلیل مهاجرت از کشورهای شمال آفریقا ، خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی نیز در سالهای اخیر به اروپا افزایش پیدا کرده است.
تقریبا یک چهارم از درخواست های پناهندگی به اتحادیه اروپا در آلمان بررسی میشود. فرانسه دومین مقصد عمده پناهجویان است. اغلب پناهجویانی که به زبان انگلیسی سخن می گویند، بریتانیا را انتخاب میکنند. این کشور میزبان گروههای بزرگی از مهاجران پاکستانی، سومالیایی و خاورمیانهای است. بسیاری از پناهجویان اهل روسیه، از چچن میآیند. پناهجویان اهل صربستان شامل آلبانیاییتبارها و کولیها هستند.
جمعیت اروپا درحال سالخورده شدن است. برمبنای محاسبات يورواستات، تا سال ۲۰۳۲ میلادی پیش بیني ميشود جمعیت ۲۷ کشور عضو اتحاديه اروپا به عنوان يک کلیت به ۵۲۳ میلیون نفر افزايش يابد و تخمین زده ميشود ۲۳ درصد کل جمعیت اروپا در سال ۲۰۳۰ میلادي ۶۵ سال يا بیشتر سن داشته باشند.
بدین ترتیب با وجود آن که جمعیت اروپا رشد می کند، اما سهم شهروندان مسن نیز افزايش مي يابد که بخشی از آن به دلیل افزايش امید به زندگی است و بخش دیگر آن افزایش مهاجرت به اروپا در اثر بحرانهای موجود در شمال آفریقا و خاورمیانه است.
درچنین شرایطی اتحادیه اروپا از یک سو به نیروی کار جدید به ویژه جوان نیاز دارد و از سوی دیگر به دلیل شرایط بد اقتصادی نمیتواند پاسخ مناسبی برای کسانی باشد که مهاجر نیستند اما حاضر نیستند به کارهای سطح پائینی که معمولا نیروی کار مهاجر انجام میدهد تن بدهند. این موضوع فرصت مناسبی را برای احزاب راستگرای افراطی فراهم آورده تا با شعارهای عوام فریبانه خود بتوانند روز به روز تعداد بیشتری از هواداران را برای خود دست و پا کنند.
هرم سنی جمعیت در اروپای پنجاه سال بعد نیز موید این واقعیت است که اتحادیه اروپا برای رهایی ازمشکل پیری جمعیت، همچنان ناچاربه جذب مهاجران خارجی است واحزاب راستگرا درعمل نمیتوانند واقعیتهای اقتصادی و منافع سرمایه داران را نادیده بگیرند.
-مشکلات اقتصادی ناشی از بحران سال ۲۰۰۸
از سال ۲۰۰۸ آمریکا و اتحادیه اروپا وارد رکود اقتصادی گستردهای شدند که هنوز با گذشت شش سال آثار ونتایج آن براقتصاد ۲۸ کشورعضو اتحادیه به نسبتهای متفاوت باقی مانده است. این رکود اقتصادی در درجه اول موجب رشد بیکاری در بین جوانان اتحادیه اروپا شد که در نهایت همین موضوع بستر مناسبی را برای تبلیغات احزاب راستگرای افراطی فراهم ساخت. آنها با شعار بیرون کردن خارجیها و ممانعت از مهاجرت بیشتر به اروپا وعده ایجاد شانس بیشتر برای دستیابی به کار برای جوانان را نوید می دهند، در حالی که واقعیتهای موجود نشان میدهد احزاب راستگرا ی افراطی تنها میتوانند ساده لوحها را با شعارهای فریبنده به سمت خود جلب کنند.
این مساله زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند که بدانیم بسیاری از رهبران کشورهای اتحادیه اروپا در سالهای گذشته با ارائه آمارهای دروغین در واقع ناکارآمدی اقتصادی خود را پنهان ساختند و با انواع فریبکاری توانستند میزان کسری بودجه، بدهی داخلی و رکود اقتصادی را پنهان کنند. اما زمانی که بحران ۲۰۰۸ آغاز شد همه پردهها کنار رفت و دولتهای فریبکار در یونان، ایتالیا، اسپانیا ، پرتغال و ایرلند یکی پس از دیگری سقوط کرد و دولتهای جدید مجبور شدند سیاستهای ریاضتی سنگینی را که از سوی بانک مرکزی اتحادیه اروپا دیکته شده بود، اعمال کنند در نتیجه هنوز با گذشت شش سال اگرچه وضعیت بحرانی مهار شده است اما همچنان آثار رکود اقتصادی بر مردم کم درآمد و اقشار فقیر بیشتر فشار میآورد. در نتیجه در انتخابات پارلمانی اخیر در اتحادیه اروپا احزاب راستگرا و چپگرای افراطی که با اصل اتحادیه اروپا مخالفت میکردند و خواهان خروج از آن بودند توانستند آراء بیشتری نسبت به گذشته به دست آورند.
-ایجاد انگیزه برای دفاع از ارزش های اروپایی در برابر اقلیت های قومی و مذهبی
جریان راست افراطی امروز در اکثر کشورهای اروپایی نماینده دارد. در برخی از این کشورها این جریان توانسته است حتی به پارلمان و دولت نیز راه یابد. اما در بعضی کشورها فعالیت محدودی دارد و یا به شکل زیرزمینی عمل میکند. بنابراین، مسئله راست افراطی امروز تقریباً سرتا سر اروپا را در بر میگیرد. نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که ریشههای شکلگیری، ابعاد و اهداف پدیده راست افراطی در تمامی این کشورها یکسان نیست، اما تقریباً همه این جریانات سه ویژگی نسبتاً مشترک دارند؛ نخست این که بر فرهنگ و هویت ملی خود تاکید میکنند و معتقدند که انسجام و هویت ملی و فرهنگی کشورشان در خطر است. نکته دوم این که روند همگرایی اروپایی و ادغام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشورهای اروپایی را تهدیدی برای هویت واستقلالخودمیدانند و با آن مخالفت میکنند. نکته سوم و مهمتری که توافق نظر بیشتری در بین احزاب راست افراطی بر سر آن وجود دارد، مخالفت و مقابله با مهاجران و به ویژه مهاجران مسلمان است.
با توجه به مطالبی که بیان شد، رهبران کشورهای اروپایی بیش از هر زمان دیگر درباره رشد نژادپرستی که اساس اتحادیه اروپایی را تهدید می کند، احساس خطر میکنند؛ این موضوع به ویژه پس از اعلام نتایج انتخابات پارلمان اروپا از تاریخ ۲۲ لغایت ۲۵ ماه مه ۲۰۱۴ در ۲۸ کشور عضو این اتحادیه در عمل زنگ هشدار برای وضعیت اضطراری را برای احزاب راست میانه و احزاب چپ سنتی در اروپا به صدا دراورد.
گرچه انتخابات پارلمان اروپا نسبت به انتخابات عمومی کشورهای عضو اتحادیه اروپا از اهمیت کمتری برخوردار است و میزان شرکت در آن مانند دورههای قبل چندان زیاد نبود، اما از آنجا که سیستم انتخاباتی پارلمان اروپا ازاکثریت نسبی تبعیت میکند، بنابراین احزاب کوچکتر شانس بیشتری برای پیروزی در این انتخابات را دارند.
در چنین شرایطی احزاب راستگرای افراطی که در انتخابات ملی، اقبال کمتری برای پیروزی دارند، در انتخابات پارلمان اروپا در عمل توانستند ۱۳۰ نماینده به پارلمان بفرستند.
البته از مجموع ۷۵۱ کرسی این عدد خیلی قابل توجه نیست اما با در نظر گرفتن این که در انتخابات دور قبل که پنج سال پیش برگزار شد، بسیاری از این احزاب حتی نتوانستند نیمی از کرسیهایی که در این انتخابات بدست اوردند، در ان زمان به خود اختصاص دهند، می توان در مورد دلایل رشد خطرناک این احزاب بیشتر بررسی کرد، به ویژه آن که در بعضی از کشورها مانند فرانسه و انگلیس که احزاب راست افراطی توانستند احزاب سنتی این کشورها را پشت سر بگذارند. این روند به سمت بحران پیش میرود.
البته ممکن چنین تصور شود که شکست احزاب سنتی در این کشورها به نفع ایران است و جای نگرانی ندارد اما واقعیت آن است که احزاب راست افراطی بیش از احزاب راست میانه و چپ میانه با جمهوری اسلامی ایران در تضاد هستند.
به عنوان نمونه نایجل فاراژ رهبرحزب (UKIP) که حزبش با کسب حدود ۲۸ درصد از آرا در صدر جدول انتخابات پارلمانی اتحادیه اروپا در بریتانیا قرار گرفته است، مواضع تندی علیه ایران داشته و دارد. حزب (UKIP)در انتخابات دور قبل پارلمان اروپا تنها شانزده و نیم درصد آرا را به دست آورده بود و در انتخابات قبلی اروپا بیست سال قبل در اولین شرکتش در انتخابات اروپا فقط یک درصد آراء را کسب کرده بود.
در فرانسه اوضاع از این نظرهم بدتر بود، حزب راستگرای افراطی جبهه ملی (FN) به رهبری خانم مارلین لوپن راستگرای افراطی جبهه ملی با کسب ۴/ ۲۴ درصد از رأیها بیشترین آرا را از آن خود کرده است. در سال ۲۰۰۹ این حزب تنها توانست ۳/ ۶ درصد از آرا را به خود اختصاص دهد.
بنابراین به نظر میرسد جریان راست افراطی در سالهای آتی نیز به بهانه مبارزه علیه مهاجران و با وعده ایجاد کار برای فقیران و نیز مخالفت با اتحادیه اروپا بتواند طرفداران بیشتری برای خود جلب کنند با این همه زمانی که آنها بتوانند در قدرت وارد شوند واقعیتهای موجود اقتصادی در اتحادیه اروپا به آنها و همه هواداران شان میآموزد که دوره شعارهای عوامفریبانه به سر آمده و یا باید اروپا برای تامین نیازهای ضروری خود دروان نو استعماری را در کشورهای آفریقایی، آسیای و آمریکای لاتین مجددا احیاء کنند و یا همچنان اجازه دهند نخبگان کشورهای مهاجر فرست و نیروی کار نیمه متخصص انها به این کشورها مهاجرت کنند.