Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


امر سیاسی در عصرَپساجهانی شدن

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[09 Oct 2015]   [ دكتر محمدرضا تاجيك - امير رضائيپناه ]

بازخوانی آرا و نظرات ژاک رانسیر

دكتر محمدرضا تاجيك 1 امير رضائيپناه 2

تاريخ دريافت: 93/12/5، تاريخ پذيرش: 94/3/19

چکیده

اندیشـهی گذار از جهانیشـدن، سال هاست که در حوزهی نخبگی و آکادمیک - بـهویژه در غرب - مطرح اسـت. این موضوع اگرچـه در بنیان خود، اقتصاد محور اسـت، اما دارای مبانی فرهنگی و هویتی جدّیای نیز هسـت. در فرایند این گذار، در مؤلّفهها، اصول، نشانهها، مدلولها و مصادیق، فرایندها، ساختارها

و رویکردها، بازخوانیهایی اساسـی صورت گرفته اسـت. یکی از این مفاهیم که در گذار به عصرَپساجهانیشـدن دستخوش تحول بسیار شده، امر سیاسی یا سیاسـت اسـت. بر پایهی فرضیه و ّمدعای این نوشـتار، در شرایط گذار کنونی

و در سـایهی نمودیابـی عصری که شـاید بتـوان آن راَپسامدرنیسـم متأخر یا َپساپسـامدرن نامید، امر سیاسـی در دو حوزهی نظر و عمل، معنایی متفاوت از

ادوار گذشته یافته است. در این صورتبندی جدید، این اصل در بافتاری متکثّر، هویّتپایه، جامعهمحور، غیرسـاختاری و فراگیر، فهم میشـود. نوشتار پیش رو بر آن است تا با بازخوانی آرا و خوانش ویژهی ژاک رانسیر از امر سیاسی، به درکی متناسب و گویا از این مفهوم در عصرَپساجهانیشدن دست بیابد. رانسیر، نمایندهی طیف نوینی از پژوهشـگران سیاسـی- اجتماعی اسـت که میکوشد تـا بهگونهای سیسـتماتیک با طرح مفاهیمی همچون پولیس، فهم سـاختاری از


دموکراسی،َپسادموکراسی، عدالت، الیگارشی، مبانی زیباییشناسانهی سیاست، سیاسـت راستین، کهن سیاست، فراسیاست،َپساسیاست و... ، مفهوم امر سیاسی را باتوجه به الزامات نخبگی و مبانی انضمامی سیاسـی- اجتماعی عصر گذار از جهانیشدن فهم نموده و تئوریزه نماید.

كليـد واژههـا:َپساجهانیشـدن،َپسامدرنیسـم متأخـر،َپساپسامدرنیسـم، امر سیاسی، ژاک رانسیر.

مقدّمه

پس از بحران اقتصادی جهان سرمایهداری در سال 2008، بسیاری از اندیشمندان و نظریهپردازان از الزام به بازاندیشـی جدّی در مفهوم جهانیشدن سخن گفتند. اسـاس استدالل آنان در امکان وجود و پس از آن صورتبندی کیفیت، درک شایسـتهای از این َ«پسـا»ی جدید و نسـبتیابی آن با اندیشـههایَپسامدرن و َپساپسامدرن بود .)Cazdyn and Szeman, 2011: 1-2( در این فضا اگرچه بسیاری صرفا بر روی مبانی اقتصادی تمرکز داشـتند و بر آن بودند که به دالیلی چند، نیاز به ترسـیم یک جهانَپساجهانیشده احساس میشود )Straubhaar, 2013(، اما برخی دیگر نگاه خود را به عرصههای اندیشگی و سیاسی- اجتماعی معطوف کرده، نقاط ضعف و نارسـایی مفهوم جهانیشـدن به ویـژه در حوزه فرهنگ و هویت را برشمرده و ویژگیها و اصول حاکم بر این عصر، گذار از آن را مورد

تبییـن قـرار دادنـد Gardels, 2008: 2(؛ Skelton & Allen, 1999: 23 و Pfaller

.)and Lerch, 2005: 5 اگـر در عصـر جهانیشـدن اصل بر ایـن بود که تأکید بـر مصرفگرایـی مدرن، تنوع فرهنگی جهانی را از میان برداشـته و جهانی از ابزارهای همگن فرهنگی ایجاد میکند،َپساجهانیشدن فرهنگ، نیازمند جریان آزادی اطالعات، ایدهها و دانش اسـت که به وضعیتهای سـوژگی و ابژگی، امـکان رشـد همه جانبه را میدهـد. اهمیت تجدیدنظر در اندیشـه و هویت در این عصر و در بافت کنونی در این واقعیت نهفته که این مشـخصهها ابزارهای کارآمدی برای واکنش نشـان دادن علیه جهانیشـدن هستند Giddens, 2002(؛

.)Babran, 2008: 214


عصرَپسـا جهانیشـدن کنونی، عصر تحولهای پیدرپی و شدنهای مستمر اسـت. در این دوران گذار از جهانیشدن بهسوی فضایی که میتوان آن راَپسا جهانیشدن نامید، صیرورت، قاعدهای عام، و ثبات، امری استثنایی است. دورهی حاضر، عصر گرایش ازَپسامدرنیسـم بهَپسامدرنیسم متأخر یاَپساپسامدرنیسم، و گذار از گفتمان جهانیشـدن بهسـویَپساجهانی شـدن است. در این شرایط، حتـی مفاهیـم اولیه و اموری که اصول موضوعه1 و نظام دانایی2 را صورتبندی میکنند نیز مورد بازخوانی دگر باره قرار میگیرند. رابطه و شـیوهی انتسـاب دالهـا، مدلولها و مصادیق در سـایهی چیرگی گفتمانَپسامدرنیسـم متأخر و َپساپسامدرنیسـم، بهگونهای متفاوت از حتی موج نخستینَپسامدرنیسم است که میتـوان از زایش و مفصلبندی گفتمانی نوین و دارای چارچوب نشـانگانیای رو به تکامل خبر داد. عصرَپساجهانیشدن در این منطق، دورهای است که در کناکنش با واقعیات عینی، هرچند به صورت اولیه و خام، در حال انتقال از عالم انتزاع به وادی انضمام است. نسبت وثیقی میان این مفهوم با ایدهیَپساپسامدرنیسم وَپساساختارگرایی وجود دارد. نقطهی اصلی برخورد و اندرکنش این دو مفهوم در هویتپردازی و معناسـازی نهفته اسـت. عصرَپساجهانیشـدن دورهی نقد و بازنگـری در مبانـی جهانیشـدن و بازیابی و بازخوانـی ارکان و مبانی آن با درک دیگرسـان از انسان و سرشت اوسـت. در این دوران، مفاهیم و ایستارها در نسـبتی متغیـر، خرد و کالنتر میشـوند و از حوزهی میکـرو تا ماکرو، در نوسـان و سیالن قرار میگیرند. در سـایهی این عصر صیرورت، مفاهیم و امور دچار گونهای از جاشـدگی و بیمکانی میشـوند. فهم نخبگان و منطق اسـتوار بر حوزهی کارکردی ایسـتارها و نشـانگان، استوار بر گونهای از فهم ابزاری و فلسفی متفاوت با دیگر اعصار است.

یکی از مفاهیم اساسـیای که در روند شکلگیری گفتمان نوین عصر کنونی دچار دگردیسـیای بنیادین گشته، مفهوم سیاسـت و امر سیاسی است. کیفیت فهم نظریهپردازان و صاحبنظران دوران کنونی که شـاید بتوان از آن با عنوان َپسامدرنیسـم متأخر )دوران عدول و گذر ازَپسامدرنیسـم در عموم تعاریف و خوانشهـای کالن آن( یاد کـرد، از این حوزهی متفاوت از همتایان گذشـته


است. این موضوع برآمده از واقعیات عینی و الزامات اندیشگی و خردورزانهی متفـاوت این عصر نسـبت به دیگر اعصار اسـت. در این میان، ژاک رانسـیر، درکنار و راسـتای کسـانی همچون ژیل دلوز، سـیمون کریشـلی، پل ریکور، میشـل دوسـرتو، اسـلاوی ژیژک، جوجیو آگامبن، ژان بودریـارد، آلن بدیو، ارنستو الکال و شنتال موف، نورمن فرکالف، وندی براون، کارل اشمیت، دانیل بنسـعید، کرستین راس، ژان لوک نانسـی و...، ازجمله کسانی است که معنا و صورتی خاص از سرشـت و ماهیت امر سیاسـی ارائه میدهد. رانسیر را باید در زمرهی برجستهترین اندیشمندان و نظریهپردازان سیاسی معاصر دانست. نخستین آثار چاپیاش که در آن رویکردی متناوب به تاریخ جنبش کارگری داشـت، در میانهی دههی 1970 تنها برای تعداد انگشتشـماری از نخبگان شناخته شده بود. اقبال به نوشتههای رانسیر هنگامی آغاز شد که کتاب مخالفت1 او به بازار آمد. از آن پس، سـخن گفتن از نسـخهی برابری رادیکال و دیگر آثار وی، او را به یکی از مهمترین مرجعهای اندیشـهی سیاسـی معاصر مبدّل نمود. رانسیر در سال 1940 در الجزایر به دنیا آمد و یکدهه از نسل نظریهپردازانَپساجنگ فرانسـه مانند فوکو، دریدا، لیوتارد و دلوز، جوانتر بود. نسـل رانسیر که بدیل دیگر چهرهی سرشناس آن است، در فعالیتهای انقالبی می 1968 درگیر شده بود. رانسیر خود را وقف تاریخ ملموس نزاعهای کارگری و جنبشهای کمتر دیده شده، به ویژه در سنّت مارکسیستی، نمود. فعالیت او مبتنی بر کار بایگانی و هدفاش تولید نسـخهی «تاریخ از فرودسـت» 2 فرانسـه بود که نخستین اثر برجسـتهی رانسـیر پس از «درس آلتوسر»3 نیز بهشـمار میآمد. میتوان کار رانسـیر را بهویژه در زمینهی مفهوم برابری رادیکال میان انسـانها برحسـب توانایـی آنان به عنوان پویشـی نظاممنـد از اصل ژوزف ژاکوتو4 دانسـت که برمبنای آن «در همهی کنشهای روح بشـری، توانایی همسـانی» وجود دارد. اثرگذاری رانسیر بر فلسفهی سیاسی در اواخر دههی 1980 و اوایل دههی 1990، در ارتباط وثیق با شرایط متحول اجتماعی در غرب بود. پرسش مرکزی رانسیر


بـه شـیوههای ناپیدا و پنهانـی اهمیت میدهد که در آنها اندیشـهها، صداها و کنشهای افراد تحت چیرگی سلسلهمراتب فعالیتهای تقویتکنندهی نظامهای اجتماعی قرار دارد. کار رانسـیر در طول دهـهی 1990 بهصورت فزایندهای بر جنبهی زیباییشناسانهی سیاست و نزاع اجتماعی تمرکز داشت، تا جایی که او خیلی زود ارتباط میان این دو قلمرو را وارونه سـاخت و به ابعاد سیاسـی نهفته در الگوهای زیباییشناسانه و کارهای هنری بهویژه ادبیات بازگشت Deranty,(

.)2010: 1- 11

این نوشـتار برآن اسـت تا از رهگذر بازخوانی آثار و اندیشـهی رانسـیر، به تعریفی متناسب با اقتضائات و فهم نخبگان عصرَپساجهانیشدن وَپساپسامدرن از مفهوم سیاسـت و امر سیاسـی دسـت یابد. این جسـتار با به پرسـش گرفتن مبانی امر سیاسـی در عصر جهانیشـدن در پی آزمون این فرضیه و مدعا است کـه امر سیاسـی و سیاسـت در عصر گذار از جهانی شـدن َ)پساجهانیشـدن(، ماهیت و سرشـتی متفاوت با عصر جهانیشـدن بوده و عناصر و مؤلّفههای آن صورتبندیای چندسـطحی، متکثّر، نوشـونده و در ارتباط با مقولهی هویت و جنبشهای جدید اجتماعی است.

در بازخوانـی آثار رانسـیر از روششناسـی تحلیل گفتمان انتقـادی به ویژه خوانش نورمن فرکالف بهره گرفته شـده اسـت. در ایـن چهارچوب نظری و سـاختار روششناسـانه که متاثر از میشـل فوکو و ژاک دریدا از نسبتسنجی میـان قـدرت و دانش اسـت، در دو ردهی خرد و کالن و سـه سـطح توصیف )تحلیل متن(، تفسیر )تحلیل پردازشی( و تبیین )تحلیل اجتماعی( به دادهکاوی

و تشریح متون پرداخته میشود .)Fairclough, 1996: 109-140(

فرکالف آرای خود را دربارهی ماهیت واقعی تحلیل گفتمان و متن در قالب راهکارهای ممکن تحلیل ارائه میدهد. در این دیدگاه، سه سطح گفتمانی معرفی میشوند: نخست، شرایط اجتماعی تولید و توصیف یا به دیگر سخن، مؤلّفههای اجتماعـی که به سرمنشـا یک متن میانجامند و بهصـورت همزمان اثرگذاری آنها بر تفسـیر را نشـان دهد؛ دوم، فرایند تولید و تفسیر و اینکه متن چگونه تولید شـده و چگونه بر تفسـیر اثر میگذارد، و سـوم، متنی که فراوردهی دو مرحلهی نخست است. به دیگر سخن، تحلیل سه وجهی گفتمان نورمن فرکالف


سه سطح تحلیل را در بر میگیرد: .1 تحلیل متن یا متنیت )خرد( توصیف متن .2 تحلیل گفتمان یا کنش گفتمانی )میانه( و تفسیر ارتباط میان گفتمان و فرایند تولیـد متن .3 تحلیل فرهنگـی اجتماعی یا کنش فرهنگی- اجتماعی )کالن( و توصیـف روابط میان کنشهـای گفتمان با فرایندهـای اجتماعی),Fairclough

. ) 1992: 73; 1995: 59; Idris, 2006: 75

در ایـن بسـتر، متـن و زمینه1 در کناکنش و تعامل دوسـویه دیده میشـوند
.)Fairclough, 1995: 57; Fairclough, 2000: 311( در این پژوهش، آثار عمده

و متأخرتـر رانسـیر کـه دارای تأثیر و اقبـال جهانی بیشـتری بودهاند، بهویژه کتابهـای مخالفت )بـه عنوان منبع اصلی این مقاله(، ده تز در باب سیاسـت، فیلسـوف و فقر آن، سیاست زیباییشناختی، سیاسـت، شناسایی و سوژهسازی، زیباییشناسـی ناخودآگاه و...، مورد توجه بیشـتری بوده اسـت. در این جستار علمی کوشـیده شده تا مبانی سیاسی با کاربسـت روش تحلیل انتقادی گفتمان فرکالف، توصیف و سپس تفسیر و تبیین گردد. خوانش گفتمانی فرکالف به واسـطهی ابتنا بر متن و نیز دیدن همزمان بسـتر و زمینهی صدور آن2، از توان باالیی در به سخن درآوردن متون برخوردار است. فرکالف، متن، کنش متقابل
و زمینهی اجتماعی )و سیاسـی( را در اندرکنش با یکدیگر و در یک زمینهی موقعیـت3 میبیند و این موضوع، آزمون فرضیهی نوشـتار حاضر در چارچوب نظریهی گفتمانی وی را ممکن میسازد.

در بررسـی ادبیـات و پیشـینهی پژوهش، ایـن موضوع به چشـم میآید که تاکنون اثری، چه به التین و چه فارسی، که به بررسی اندیشهی رانسیر در سایه و بسـتر فهم روندهای عصر جهانیشـدن پرداخته باشـد، وجود ندارد، اما با این حال، به پیوستِ برخی از نزدیکترین آثار به جستار پیش رو میآید:

کتاب پس از جهانیشـدن، اثر اریک کازدین و امره سـزمن، منتشـر شـده در سـال 2011 به بررسی اندیشههای چهار اندیشـمند از جمله توماس فریدمن، ریچـارد فلوریـدا، پل کروگمن و نائومی کالین میپـردازد، و بیان میکند که


ظرفیت واقعی تفکر درباره یَپسـایی برای جهانیشـدن، همانا آغاز بازاندیشی در مفهوم سیاست در عصر حاضر است. نویسندگان، این ایده را مطرح میکنند کـه بحرانهای اقتصادی کنونی،َپساجهانیشـدن را تاریخی کـرده و آنها را گریزناپذیر کرده اند که به مثابهی گرمایش جهانی تلقی میشود. بنابراین، تنها امکانی که وجود دارد نگاه در قالبَپساجهانیشدن است.

میشـل بریسـکی در کتاب به جهانیشـدن خوش آمدید )2009(، به شرایط متحوّل عصر جهانی شـدن و فراهم شـدن شـرایط گذار در آن می پردازد. وی در این اثر به منظور پاسـخدادن به ایـن رفتارهای ذاتی و دوری از رویدادهایی مانند فرابارگذاری دادههای جهانی، پیشنهاد اقتصاد ذهنی را ارائه میدهد که در آن ایدههـای نزدیکـی اجتماعی و زمان کافی برای نظم فرهنگی باید به توازنی دست یابد. به باور نویسنده، جهانیشدن کنترل خواهد شد اگر در قالب معنوی بر مشارکت میان مناطق کوچک و نهادهای جهانی خصوصی تمرکز نماییم و از راه یکپارچگی به سمت ایجاد نظام فرایندهای باز و قدرت نرم پیش برویم.

پابریـل راکهیـل و فیلیپ واتـس در اثر خود با عنوان ژاک رانسـیر؛ تاریخ، سیاست و زیباییشناسی ) 2009( برداشت منحصر به فرد سیاست و امر سیاست را از دیدگاه رانسیر واکاوی، و دیدگاه او را نسبت به رابطهی میان زیباییشناسی

و سیاست تبیین میکنند. این امر به یاری بررسی تحلیل موشکافانهی او از ادبیات

و هنرهای دیداری صورت میگیرد. در این مجموعه، اندیشـمندان برجسـتهی حوزهی فلسـفه، نظریهی ادبی و نقد فرهنگی، آثار رانسـیر را بررسی و اصالت، منشـا و دقـت آن و همینطور جایگاه آن در مباحث کنونـی را بیان میکنند. ارتباط میان رانسـیر و نویسـندگان و نظریهپردازانی که رانسیر تحلیل کرده، از جمله افالطون، ارسطو، بوردیو و دلوز در این اثر تبیین میشود.

ژان فلیـپ درانتی، نگارندهی کتاب ژاک رانسـیر؛ مفاهیـم کلیدی )2014(، با اشاره به این نکته که آثار رانسیر در یک دههی گذشته به مرجعی کانونی در علوم انسانی و اجتماعی تبدیل شده، به بیان این امر میپردازد که اندیشهی او رویکردی نو به بسـیاری از عرصهها از جمله آموزش، سیاسـت، ادبیات، فیلم، هنر و فلسفه عرضه میکند. این کتاب دربردارندهی گسترهای از نقشهای رانسیر در اندیشهی معاصر است و مفاهیم کلیدی او را در آثار چند سال اخیرش بیان میکند.


کتـاب ژاک رانسـیر؛ آموزش، حقیقت، رهایی )2010( نوشـتهی مشـترک چالـرز بینـگام و گرت بیسـتا اسـت. این اثر به بیـان اهمیت آثار رانسـیر در نظریهی آموزشـی و نگاه سیاسـی نهفته در پس آن میپردازد، و نشـان میدهد کـه این نظریه چه نقش کانونیای در نظریه ی سیاسـت و زیباییشناسـی دارد. نگارندگان نشـان میدهند که فلسفه چگونه می تواند از شیوهی اندیشگی خاص رانسـیر دربارهی آموزش بهره ببرد و به سمتی پیش میروند که به بیان ارتباط میان آموزش و دیگر مفاهیم مورد بررسی خود بپردازند.

مقاالتی که در کتاب همه چیزی در همه چیزی است )2012(، به ویراستاری جیسن اسمیت و آنت ویزر آمده، به بررسی آثار رانسیر در زمینهی ارتباط میان زیباییشناسـی، سیاسـت و آموزش میپردازند. گفتوگوی رانسـیر با فرانک رودا و ژان وولکـر، یکـی از بخشهـای این کتاب اسـت کـه در آن به بیان رویکرد و کاربسـت نظری پیشنهادی او پرداخته میشود. مقاالت این مجموعه با مفاهیمی از زیباییشناسـی رانسـیر سر و کار دارند که به گفتهی ویراستاران میتواند انقالبی زیباییشناسانه باشد.




الف. ماهیت و سرشت سیاست

برای فهم اندیشهی رانسیر باید به ابعاد و زوایای گوناگون تفکر وی توجه داشت. او در راستای ایدهی مرکزی رهایی )رستگاری)1 و مقاومت، دیدگاههای خود را مطرح مینماید. ارکان این گفتمان را در سـه زاویهی تئوری سیاسـی، کنش سیاس�ی و آموزش میتوان شناسایی کرد و به اینگونه دستهبندی نمود Bing�(

:)ham, Biestaand Rancière, 2010: 152 یکـم. رانسـیر آموزگار پیشروندهی

دیگری نیسـت که کارش جنبههای تجربی تالش در راسـتای به دست آوردن پیشـرفت را رادیکالیزه کند؛ دوم. رانسیر روشی از ساختگرایی رادیکال شده نیست، سوم، رانسیر صرفاً خوانشگر متأخری از مکتب انتقادی نیست.

رانسـیر از سیاسـت به عنوان روابط ایجادشده میان جهانها صحبت میکند و


نه نزاع بر سـر قدرت. 1 از دید وی، مفهوم قدرت بیش از عمر سـودمند خود به عنوان کانون امر سیاست دوام داشته است. این مفهوم پیش از این ابزاری برای مسألهدار کردن جنبههایی از وجود بوده که به اشتباه، غیرسیاسی پنداشته میشدند. مفهـوم قدرت منابعـی برای نقد پدیدههای متنوعی مانند آموزش، شـهرگرایی، به تصویر کشـیدن زندگی در رسـانه و توانایی طبقه، نژاد، جنسـیت و مزایای ضدهنجاری در راستای پایدارکردن خویش فراهم میآورد .)Tanke, 2011: 63( در اندیشـهی رانسیر، سیاست تنها هنگامی رخ میدهد که فرایندهایی در مسیر خود تحتتأثیر گزارههایی متوقف شـوند که کامـلاً برای آنها بیگانه بوده و با این وجود بدون آنها نتوانند کار ویژهی خود را داشـته باشـند: «پیشفرض برابری هرکس و همهکس.)Rancière, 1999:17( » به باور وی، سیاست وجود دارد، زیرا سـخن تنها یک گفتار ساده نیسـت، به این دلیل که این امر همواره بهصورتی حلناپذیر، برداشـتی اسـت که از آن گفتار میشود: خوانشی که به وسـیلهی بازتابی طنیندار بهعنوان گفتار درک میشـود، توانایی اعالم هر چیز درسـت را دارد، در حالی که دیگر بازتابها تنها به مثابهی صدایی که بیانگر درد، لذت، رضایت یا انقالب هسـتند فهمیده میشـوند Rancière, 1999: 22-( .)23 سیاست...، هنر ساخت فردی و بومی حالتهای جامعیت است),Rancière

.)1999: 139

از دیـد رانسـیر، فلسـفه های سیاسـی ارزشـمند آنهایـی هسـتند کـه برای متناقضنمای«نقـش دادن بـه افـراد بـدون نقش» راهحـل دارند. ایـن امر یا با جایگزینی آنها با یک نقش مشابه و یا با ایجاد تمثالی از آن است. این مسأله با پیادهسـازی صورتی ساختگی از سیاست در خنثیسازی آن انجام میشود. بر مبنای این جنبهی مضاعف از هویت، سـه انگارهی عمدهی فلسـفهی سیاسـی، تبیین میشـوند. رانسـیر این سـه انگارهی مهم را کهن سیاسـت2 ، پاراپالتیک )شبهسیاست( 3 و براسیاست َ)پساسیاست(4 مینامد. به باور وی: «کهن سیاست الگویی است که افالطون ارائه داد و بیانگر اجتماعی است که مبتنی بر تحقق کامل اصل اجتماع، آگاهی تام و جایگزینی صورتبندی دموکراتیک سیاست


با هیچ باقیماندهای اسـت. این جایگزینی بهمعنای پیشـنهاد راهکاری منطقی به تناقض بخش آنهایی اسـت که هیچ بخشی ندارند... . کهنسیاست، همانگونه که افالطون صورتبندی کرد، به دستیابی کامل به طبیعت بهعنوان یک قانون )سـنت(، میانجامد؛ چیزی که این پیشفـرض را دارد که مؤلّفههای خاصی از دستگاههای جدلی سیاست را حذف، و آنها را با اشکال متفاوت قانون اجتماعی مانند حسّاسسـازی یا آگاهیسـازی جایگزین کرد. جایگزینی یک صالحیت خالـی )آزادی مردم( با یک فضیلت خالی، متناسـب )میانهروی صنعتگران( یا نکتهی محوری چنین فرایندی اسـت، و برایند آن نیز از میان برداشتن کامل سیاست به عنوان یک فعالیت خاص است.)Ranciere, 1999: 65, 70( »

رانسـیر برآن است که « شبهسیاست که آن نیز اساسا میراث ارسطو است، از پرداختن چنین بهایی سر باز میزند. پاراپالتیک مانند هرگونه «فلسفهی سیاسی» دیگر، سـرانجام به این سـمت گرایش مییابد که فعالیت سیاسـی را با عنایت بـه نظم پولیس، محقق سـازد، اما ایـن کار از دیدگاه اختصاصیبودن سیاسـت انجام میشـود. خاصبودن سیاست همان درهمریختگی و تأثیر برابری بهعنوان امر جدلی «آزادی» مردم اسـت. این همان تقسـیم ریشهای طبیعت است که به منزلـهی قانون اجتماعی نیز درآمد. سیاسـت وجـود دارد بدان دلیل که برابری همراسـتای آن میآید و این شـکاف، مبنایی در ماهیت سیاست بههمراه دارد. چیزی که شـرط امکان تصور ماهیت سیاسـت اسـت... و مسألهی شبهسیاست، ایجاد سـازگاری میان دو مفهوم طبیعت و منطق مخالف آنان اسـت. مفاهیمی کـه در یکی از آنان بزرگترین خیر، حاکمیـت بهترینها بوده و در دیگری این امر برحسـب برابری اسـت... . پاراپالتیک، مرکزیت اندیشـهی سیاسی در مکان و حالت اختصاص اصلی اسـت که به وسـیلهی آن، یـک رژیم، خود را در پیادهسـازی خاصبودگی مشـخصی تعریف میکند. بهنظر میرسـد که این تمرکز برای مدرنیته بدیهی باشـد، چراکه امر سیاسی، طبیعتاً [و نه الزاماً کامالً] امر قدرت اسـت، اصل آن مشروعیتبخشـی به قدرت و گونههایی که قدرت در آنها توزیع میشـود و نوع شخصیتها خاص آن استRanciere, 1999:( » .)70-74 بر پایهی خوانش رانسیر، اشتباه جدیدی پدیدار شده که افراد و حقوق آنان را به دولت پیوند میدهد. اشتباهی که قدرت واقعی- یعنی مردم- را دست به گریبان صاحبان اقتدار میکند. اختالف میان مردم بهعنوان قدرت و یا بخشی


از جامعه، اشـتباهی اسـت که طبقات مردمی را در برابر همدیگر قرار میدهد. این اشـتباهی است که امر واقعی را در برابر نزاعهای آنان علیه اندرکنش افراد و دولتها قرار میدهد.

در این کناکنش، کهنالگوی سـوم «سیاسـت فیلسـوفان» سـاخته میشود و به عنوانَپساسیاسـت مطرح میگردد.َپساسیاسـت به قرینه در ارتباط با کهن سیاست قرار میگیرد. این امر، بیانگر فاصلهی زیادی میان عدالت واقعی، تشبیه کردن به مشـیت الهی و مرحلهبندیهای دموکراتیک اشـتباهاتی اسـت که به حاکمیت بیعدالتی همسـان شدهاند. به همین نسبت،َپساسیاست، بیانگر مازاد رادیکالی از بیعدالتی یا نابرابری در برابر آن چیزی است که سیاست بهعنوان عدالـت یا برابری پیش روی میگذاردَ.پساسیاسـت، مازاد خطایی که هرگونه صورتبندی سیاسـی را از بحث برابری نابود میکند، اشـتباه میداند. برحسب این مازاد،َپساسیاسـت یکی از حقیقتهای سیاسـت را آشکار میسازد، اما این حقیقت شکل خاصی دارد.

«سیاسـت راسـتین»، نمود دروغی بودن خود است. این شکاف میان هرگونه فرایند سیاسـی نامگـذاری یا ثبت در ارتباط با واقعیتهایی اسـت که آنها را دربرمیگیرد. بدون تردید، چنین واقعیتی قابل نامگذاری اسـت وَپساسیاسـت آنرا مسـألهی اجتماعی، طبقهی اجتماعی، امر اجتماعی و جنبش واقعی جامعه مینامـد. امر اجتماعی، واقعیت سیاسـت نیسـت، مگر اینکه بـه بهای واقعیت کذب بودن خود باشـد. در دسـتگاههای مدرن «فلسفه سیاسی» بهویژه در عصر َپساجهانیشدن، سیاست راستین دیگر در راس سیاست بهعنوان وجود یا انگارهی آن قرار نمیگیرد، بلکه در پس آن واقع میشود و وجود دارد تا پنهان گردد. َپساسیاسـت، پیادهسـازی این واقعیت خاص اسـت که به منزلهی راز مرگ و زندگی، در مرکز نمود سیاست تابیده شده استَ.پساسیاست، گفتمانی دربارهی کذب سیاسـت اسـت که هرگونه جلوهی سیاسی از بحث را درهم میشکافد تا چشـم پوشـی خود را از واقعیت خویش، ثابت کند. این امر با تأکید بر شکاف میان نامها و اشـیا، مردمان یا شـهروندان و شکافی اسـت که نابرابری بنیادینی را آشـکار میسازد و خود نیز با دروغی سامانیافته شناخته میشود Ranciere,(

.)1999: 80-81


رانسیر در پاسخ به اتهام آنارشیست بودنش، پاسخ میدهد که در سطح بنیادین


فلسـفی، این جایگاه را میتوان آنارشیسـت خواند، چرا که به نظر وی، سیاست تا جایی وجود دارد که اعمال قدرت مبتنی بر هیچگونه آرخه یا آرخی1 نباشد. آرخی در یونانی، هویتبخش آغاز )فلسفه و سیاست( و فرمان و حکم است. این واقعیت وجود دارد که اعمال قدرت همان پیادهسـازی یک برتری فعالی است که پیش از آن وجود داشـته و در عـوض آنرا تایید میکند. این همان چیزی اسـت که به هنـگام اعمال قدرت با قدرت دانش، ثـروت یا هرگونه تخصیص حکمرانـی، قابل شناسـایی و در توزیع نابرابری از موقعیتها بنا گرفته اسـت. بر عکس، یک حکومت هنگامی سیاسـی اسـت که ادعا کند مردم سـوژههای آن هسـتند. در این معنا است که دموکراسـی- قدرت آنهایی که حق خاصی برای تسـلیم آن ندارند- همان اصل سیاسـت اسـت و شکل خاصی از حکومت نیسـت. این اصل شـامل قراردادن دو ایده در مبنای سیاست بهصورت همزمان است: ایده ی یک عدم مشروعیت نهایی هرگونه بهکارگیری قدرت و آن همان صالحیتی است که به هر کسی تعلق دارد .)Bowman and Stamp, 2011: 238(

بهنظر میرسـد که رانسـیر در دو موقعیت قرار گرفته باشـد؛ یکی سیاسـی و یکـی اخالقی که در تضاد باهم هسـتند. از یک سـو، دیدگاه او از سیاسـت توصیفی تلقی میشـود. سیاسـت دموکراتیک تحت شـرایط خاصـی به وجود میآید )هنگامی که مردم کنشـی فراتر از پیشفرض برابری داشته باشند(. این یک صورتبندی از سیاسـت دموکراتیک اسـت که مؤلّفههای هنجاری برای خود ندارد. از سـوی دیگر، به نظر میرسـد که رانسـیر نوعی برتری به برابری میدهد. هرجا که اصالت برابری انکار میشـود، باید تغییری رخ دهد؛ بنابراین میتوان به نوعی دوسـوگرایی میان توصیف سیاسـی و ارزیابی هنجاری رسـید .)May, 2008: 118( ایدههای رانسیر در باب سیاست در عصرَپساجهانی شدهی کنونـی، بیانگـر نقدی به منطقی خاص از رهایی اسـت کـه در آن این فرض وجود دارد که رهایی، نیازمند توضیح است. در این صورت باید بگوییم که نقد رانسیر به هر وضعیتی اشاره دارد که در آن توضیح بهعنوان کلید رهایی پدیدار میشـود؛ پس میتوان نقد رانسیر را بیش و پیش از هرچیزی نقد منطقی خاص

از ایدهی رهایی دانست .)Bingham, Biesta and Rancière, 2010: 48( او تالش

میکند تا جهان و بهویژه امر سیاست را از چشمانداز محرومان ببیند.


اسـلاوی ژیـژک در نقد این رهیافـت میگوید که در تمرکـز بر لحظههای بینابین شورشهای سیاسی به بهای فرایندهایی که در نظام پولیس دوباره جذب شـدهاند، برداشت رانسـیر از این جنبه ی دوم سیاسـت آزادیبخش چشمپوشی میکنـد.))Zizek, 1999: 238 ژیـژک بـر آن اسـت که وسـواس رانسـیر در وفادارماندن به سـتمدیدگان به این معنا اسـت که او نمیتواند مهمترین مانع در تغییرات انقالبی یا میل کنترلشـدن یا تحت سـلطه قرار گرفتن مردم را تحلیل کند، و به همین دلیل که نظریهپردازی رانسـیر از سیاست، نمیتواند این تمایل را برجسـته کند، این نیز به خودی خود سـوژه آن است .)Davis, 2010: 94( به باور ژیژک یکسویه بودن رانسیر به او این امکان را میدهد تا از پرداختن به خشـونتی که همواره در فرایندهای پیکربندی دوباره رخمیدهند، دوری نماید

)Zizek, 2008: 418-419(.

مسألهسازی نسبت به مبانی قدرت و اصطالحاتی که در آنها این پدیده شکل میگیـرد - عرف اجتماعی، بیگانگی و حاکمیـت- پیش از هر چیزی بیانگر آن است که برای افرادی که نقشی ندارند، جایی وجود ندارد. در این میان، تنها

افراد و قدرت دولت وجود دارد Bosteels, 2010: 89( و .)May, 2010: 5 چیزی

که یک کنش را سیاسی میکند، هدف یا مکانی نیست که کنش مزبور در آن رخ میدهد، بلکه تنها شـکل آن اسـت، که در آن استقرار برابری در برقراری یک مباحثه از اجتماع، ثبت شده، که به تنهایی وجود دارد، حتی اگر تقسیم شده باشـد .)Rancière, 1999: 32( چهار مؤلّفهی برداشت متناوب و رادیکال رانسیر از سیاسـت در عصرَپساجهانیشـدن کنونـی، عبارتنـد از :)Davis, 2010: 93(

تمایز میان دو مفهوم سیاست و پولیس؛ کشف و تبیین جنبهی زیباییشناسانهی سیاست؛ مفهوم سوژهسازی سیاسی، و برداشت ساختاری از دموکراسی.


ب. بازاندیشی در مفهوم پولیس


از دید رانسیر، سیاست همواره رخ نمیدهد، بلکه به ندرت اتفاق میافتد. چیزی کـه در واقع تحت نام تاریخ سیاسـی یا علوم سیاسـی صورت تـودهای به خود میگیرد، بهواقع از دیگر مکانیسمهایی که دغدغهی چنگزدن به اعمال سران


و شـاهان، دسـتور نظامیان و مدیریت منافع دارند، ریشه نمیگیرد. سیاست تنها هنگامی رخ میدهد که این مکانیسـمها در مسـیر خود متوقف شـوند. فعالیت سیاسـی همان اسـت که یـک فـرد را از جایی که بـه او واگذار شـده، تغییر بدهـد. ایـن فعالیت چیزی را نمایان میکند که نیازی برای دیدهشـدن آن نبود

و گفتمانـی را قابل شـنیدن میسـازد که زمانـی فقط مکانی بـرای همهمه بود )Rancière, 1999: 17-30(؛ البته این بدان معنا نیسـت که سیاسـت آنگونه که ما آنرا در معنای روزمره میشناسـیم، رویدادی نادر است )مردم رای میدهند، بـرای نمایندگان منتخب خود نامه مینویسـند و گاهـی اوقات در راهپیماییها شرکت میکنند(.

سیاست بهعنوان یک مسألهی برابری کنشپذیر و انفعالی مشترک است. در واقع، سیاسـت در معنای روزمرهی خود گریزناپذیر اسـت. از نظر رانسیر، رای دادن، نامه نوشـتن و حتی شـرکت در راهپیمایی بهخودیخود مسـایل سیاست نیسـتند، بلکه چنانکه توضیح داده خواهد شد، سیاست با چیز دیگری سروکار دارد؛ سیاست به برابری اهمیت میدهد. برابری تنها هنگامی که مکانیسم سنتی آنچه که اغلب سیاسـت خوانده میشـوند، زیر سئوال بروند، برمیخیزد. به هر روی، پیشفـرض برابری همانچیزی که در طول زمان دربارهی او بیان شـده - در اندیشـهی رانسـیر وجود ندارد، او این پیشفرض را مورد واکاوی دوباره قرار میدهد و بازتابهای آنرا از سـطح کنشپذیر به کنشور تبدیل میکند. به باور وی، برابری کنشپذیر، سیاست نیست، بلکه سیاستگذاری است),May

.)2008: 40-41

رانسیر بیان میدارد: چیزی که معموال به نام سیاست مطرح میشود، مجموعهای از رویههایی اسـت که توسـط آنها خشـونت و رضایت جمعیتها، سـازمان قدرتها، توزیع مکانها و نقشها و نظامهای مشـروعیتبخش آنها به دسـت میآیـد. من پیشـنهاد میدهم که به این نظام توزیع و مشـروعیت، نام دیگری بدهیـم وآن را «پولیـس» بنامـم.)Rancière, 1999: 17( » او بـر تقلیل معنایی سیاسـت به مدیریت بروکراتیک و مدیریت اقتصادی اصرار دارد؛ بنابراین هر آنچه را در این زمینه بیان میشود، برگرفته و دوباره نامگذاری میکند. رانسیر به صورتی مکرر اصطالح نظام پولیس را برای اشـاره به هرگونه نظام اجتماعی سلسلهمراتبی بهکار میبرد. نظامهایی که در آنها همهی ما همواره مفصلبندی


میشویم. او از نام پولیسیسازی استفاده میکند تا نهتنها آنرا به سیاستسازی

و سیاستگذاری اختصاص داده، بلکه به قانونگذاری پارلمانی، نظامهای اجرایی

و تصمیمـات قضایـی و همینطور طیف گسـتردهای از تنظیمـات اقتصادی و اجتماعی نسـبت دهد. به باور وی، بیشتر آنچه که ما بهعنوان سیاسـت بهکار میگیریم، به سـمت پولیسشـدن متمایل میشـود: از اصل لیبرالیستی ناظر بر گروههـای ذینفـع و ذینفوذ گرفته تـا کنشهای بروکراتیـک و اجرایی، و از انتخابـات تا رفـاه .)Chambers, 2010: 61( در اندیشـهی او توزیع کاالها و خدمـات، اختصاص نقشها و مشـاغل، مدیریت اقتصاد، همه و همه بخشـی از نظام پولیس هسـتند. پولیس به صورتی مختصر، سـاختار نمادینی از اجتماع را نشـان میدهد).)Rancière, 2001: 20 فعالیت سیاسی همواره حالتی از بیان است که تقسیمات قابلدرک نظام پولیس را خنثی میکند .)Ranciere, 1999: 30(

همانطور که بیان شـد، رانسـیر معتقد اسـت چیزی که امروزه به نام سیاست جریان دارد، در واقع سیاسـت نیسـت، بلکه یک پولیسسـازی است. سیاست اگر درسـت شناخته شـود، کمتر اتفاق میافتد، و هنگامی روی میدهد که فرد یـا گروهی به شـیوهای که تاکنـون قابلتصور نبود، تریبونی بهدسـت آورند. این شـکل از سیاسـت را نمی توان تحت شرایط محاسـبه، هنجارهای مشارکتی اجتماعـی یا برنامههای نهادی در اختیار گرفـت .)Rancière, 2010: 22( منظور رانسیر از پولیس، اشاره به دستگاههای قهری دولت نیست، بلکه نظمدهی منطقی مکانهـا، نقشها و هویتها در هر نظم سیاسـی- اجتماعی اسـت که مبتنی بر توزیع خاصی از «امر محسـوس» اسـت. به دیگر سخن، نظام خاصی از نشانهها که تعیین میکند چه چیزی قابلدرک است و چه چیزی درکپذیر نیست. اگر ایـن بحـث را مدنظر قرار دهیم، باید تایید کنیم که هرگونه سـازمان اجتماعی، شـامل روابط قدرت و برونرانی اسـت، و محدودیت این روابط را جامعه تعیین

میکند .)Newman, 2010: 151(

مفهـوم رانسـیر از پولیس بـا آنچه که فوکـو به کار میبرد، تفـاوت دارد. کاربردی که رانسیر از این اصطالح دارد، بهمنزلهی دخالتکننده در نظمبخشی اجتماعی اسـت، اما نه امری که صرفاً به وسیلهی دخالت نظامی توسط نیروهای مسلح و با لباس فرم باشد، بلکه با استفاده از ایدهی نظام اجتماعی مناسب شکل بگیرد. پولیسیسـازی همانطور که رانسیر تعریف میکند بهصورتی ژرف در


فلسـفهی سیاسی غرب، ریشه دارد .)May, 2008: 42( هدف سیاست در دیدگاه رانسـیر هماننـد هابرماس مبنی بر توافق نیسـت. او این دیـدگاه را عدم اجماع یا اختالف1 مینامد، که همانا به دوری از یک نظام پولیس تعبیر شـده اسـت. اندیشـهی رانسـیر در بافتی شـکل نمیگیرد که از شـرایط اجتماعی به دور یا انتزاعی باشـد. نقطه آغاز بازتابهای او همواره این واقعیت اسـت که سیاست باید از درون آن شـرایط شـکل گیرد).)May, 2010: 15 رانسیر تأکید دارد که مداخلهی پولیس در فضاهای عمومی شـامل بازخواسـت معترضان نیست، بلکه

معطوف به متفرق کردن آنها است .)Rockhill and Watts, 2009: 147(

رانسیر آشکارا پولیس را از آنچه به سیاست تعبیر میشود و بیانگر عرصهی

عمومی سیاسـی اسـت، متمایز میکند .)Simons and Masschelein, 2011: 37(

در خوانش وی، سیاسـت به شـیوهای از کنش اشـاره دارد که این آرایش )نظم پولیس( را آشفته میسازد و این امر با اشاره به برابری صورت میگیرد Ran�( .)ciere, 2003: 226 او اصطالح «سیاست» را برای فعالیت قاطعی به کار میبرد که متفاوت از پولیسیسـازی اسـت: هر آنچه که با پیکربندی ملموس تجزیه شـود، در مجموعهای از کنشها نمایان میشود؛ کنشهایی که در آنها فضای احزاب، بخشها و یا نبود بخشها تعریف شود .)Ranciere, 1999: 29-30(

یکی از اسـتنباطهای کانونی رانسـیر این اسـت که شـیوهی تخصیص قلمرو سیاست، نوع کنش و سوژههای آن نتیجهی قدرت است که هدف، سیاستزدایی از اقدامات آن اسـت. رانسـیر این فرایند را پولیس مینامد: پولیس کار ویژهی جامعه نیسـت، بلکه سـازهی نمادینی اسـت که موجودیت آن حالتی خاص از تفکیک امور محسوس میباشد .)Kaplan, 2010: 37( مفهومی که وی از پولیس یـا نظم پولیس ارائه میدهد در این زمینه جنبهی نوبودگی دارد. او بسـیاری از چیزهایی را که عموماً سیاست تلقی میشوند، بازتعریف میکند و آنرا تحت عنوان گستردهتری با نام پولیس قرار میدهد .)Chambers, 2013: 68(

رانسـیر به وجود پولیسِ بهتر و بدتر اشاره میکند و معتقد است که به همین دلیل اسـت که نهادها اهمیـت پیدا میکنند و گفتار به عنوان حامل شـناخت،


میتواند اهمیت سیاسـی پیدا کند. پولیس بهتر آن نیسـت که پایبند نظم طبیعی جامعه و علم قانونگذاران باشد، بلکه آن است که با همهی نقضها و ورودهای منطق الیگارشـی، فاصله گرفته اسـت. نظم پولیس میتواند انواع خوب و بد را تولید کند، ولی یک نوع پولیس به صورت قطعی به دیگری ترجیح داده میشود

.)Ranciere, 1999: 31(

در کانون نظریهی سیاسی رانسیر، مفهوم پولیس قرار دارد. مفهومی که رانسیر توسـط آن مفهـوم متـداول امر سـنت را در هم شـکافته و آنرا از یکسـو به پولیس، رفتاری خاص از تقسـیم امور محسـوس.... هرچیزی در جای خود، تعریف میکند که در آن نابرابری و بی عدالتی محدود شـده و از سـوی دیگر به سیاسـت تقسیم مینماید. حس واقعی رانسـیری نظم پولیس را درهمگسیخته و وارونه میسـازد و به مداخلهای تبدیل میکند که نابرابری افراطی را کشـف مینمایـد. بنابرایـن، لزوم سیاسـت، عدمتوافق میان نابرابری و بینظمی اسـت

.)Hewlett, 2007: 101(

توزیـع مکانهـا و نقشهایی که نظـام پولیس را تعریـف میکنند، بههمان اندازه از همزمانی روابط اجتماعی ریشه میگیرند، که از شدت کنشهای دولت برمیخیزنـد .)Rancière, 1999: 29( بنابرایـن پولیسیسـازی، چنـدان دربارهی نظمدهی به افراد آنگونه که قانونی و رسـمی بوده و بر هسـتی آنان حکومت کند، نیست، بلکه یک پیکرهبندی دوباره از شغلها و داراییهای فضاهایی است که مشـاغل مزبور در آنها توزیع شـدهاند. یکی از راههای فهم مبانی خوانش مزبور از پولیس این اسـت که بهعنوان امری فراگیر به آن اندیشـیده شود که هر سوژهای مکان، نقش و موقعیت خاصی در آن دارد و برای هرکسی هویتی فراهم اسـت. این بدان معنا نیسـت که هرکسـی در اجرای نظم سهیم میگردد، بلکه معنی آن این اس�ت که هیچ کس از این نظم بیرون رانده نمیشود Bing�(

.)ham, Biesta and Rancière, 2010: 34

رانسیر مینویسد: سیاست عمومی بهعنوان مجموعهای از روندها تلقی میشود که در آن انبوه و رضایت جمعیتها به دست میآید... . سیاست به سازماندهی قدرتهـا، توزیـع مکانهـا و نقشهـا و نظام مشروعسـازی این توزیع اشـاره دارد))Ranciere, 1999: 28؛ وی اصطـلاح پولیسیسـازی را برای چیزی به کار


میبرد که با عنوان «سیاسـت» معرفی شده است .)Chambers, 2013: 68( توجه انتقادی به نظامهای پولیس رانسـیر اغلب با پذیرش این ایده از پولیس به مثابه چیزی بیشتر از کنش نامگذاری دوباره، اجتنابناپذیر اسـت. برابری «پولیس رانسـیر = سیاسـت ما» فضا را برای اصطالح جدید «سیاسـت رانسیری» فراهم مـیآورد. نباید اصطالح پولیس را به کنشهای افـرادی تعبیر کرد که پولیس مینامیم. به باور رانسیر، حضور و فعالیت بسیاری از افسران پلیس نه تنها بیانگر قدرت آنها نیسـت، که نمودی از ضعف نظام پولیس است. اینکه برخی افراد هویدا و برخی دیگر پنهان شوند، دقیقاً تقویت مجموعهای از تمایزها میان آنان نیست. از سوی دیگر به چالش کشیدن پولیس به معنای دستکم گرفتن نیروی آنان نبوده بلکه ایجاد توزیع جدیدی است .)Chambers, 2013: 69-71(

دربـارهی درک رانسـیر از پولیـس و نقش آن در کار سیاسـی- نظری او و برجسـتگی آن در اندیشـهی گستردهتری از سیاسـت معاصر، میتوان به موارد زیر توجه کرد :)Chambers, 2013: 72( نخست، پولیس، اصطالحی خنثی و غیر ارزشگذارانه است؛ دوم، پولیس را نه میتوان به سرکوبی و نه کنترل دیگران تعریف کرد؛ سـوم، پولیس مکانیسم ترازبندی نیست و همهی نظامهای پولیس بـه یک صورت نیسـتند؛ چهارم، پولیس بهتر و بدتر وجـود دارد، و پنجم، این امـکان وجـود دارد که نظامهای پولیس فضای کمتر یـا بیشتری برای پیدایی سیاست دموکراتیک فراهم آورند.

پولیس معموالً برای حکومت جایی را میگیرد که همواره به اندیشهی سنتی آنارشیستی اختصاص داده شده و سیاست در این معنا نقش یک کنش آنارشیستی را ایفا میکند. این امر به درهم تافته شدنی میانجامد که اینگونه بیان میگردد: پولیس نباید تنها باز تنظیم یا از هم گسیخته گردد، بلکه باید محو شود. سیاست آن نیسـت که بگوید توزیع چگونه صورت گیرد. این مسأله آشکارا بیان شده که سیاسـت، پولیس نیست؛ سیاسـت دربارهی نظمبخشی و توزیع هم نیست، و در نهایت دربارهی شمارش آن بخشهایی که در حال حاضر نیز نقش دارند نیز نیست. توزیع چیزی است که حکومتها انجام میدهند نه چیزی که مردم انجام میدهند .)May, 2008: 47( پولیس میتواند همهی نوع کاالیی را فراهم آورد...

سیاسـت هیچ اوبژه یا مسـألهای برای خود ندارد.)Ranciere, 1999: 31( » تضاد میان سیاسـت و پولیس را میتوان با این جمله نشـان داد که سیاست هیچ اوبژه


مناسـبی ندارد و همه اوبژههای آن با اوبژههای پولیس ترکیب شدهاند. درواقع هیچ سیاستی بدون پولیس وجود ندارد .)Ranciere, 2011: 5(

پولیس به عنوان یک سیستم سازمانی مختصات تعریف شده که توزیع قانون را بنا نهاده و اجتماع را به گروهها، موقعیت های اجتماعی و کارویژهها تقسـیم میکند. این قانون بهصورتی نهفته، آنهایی را که شـرکت دارند از کسانی که کنار گذاشـته شـدهاند، جدا میکند؛ بنابراین نظام مزبور به تقسیمی زیباشناختی قائل است که میان آشکار و پنهان، قابلشنیدن و غیرقابلشنیدن، ذخیرهپذیر و ذخیرهناپذیر وجود دارد. زیباییشناسی سیاست در گسست توزیع امر محسوس، نقش دارد. این امر با تکمیل آن توسـط آن هایی ممکن میشـود که نقشـی در مختصات ادراکی اجتماعی ندارند؛ بنابراین عرصهی زیباییشناسـانه - سیاسـی امکان را تعدیل میسـازد. به این دلیل اسـت که امر سیاسـی به صورت نسـبی در طبیعـت تعریف میشـود و بر مبنای مداخلهی سیاسـت در نظـام پولیس بنا نهاده میشـود تا اینکه بر مبنای پایهگذاری رژیم حکومتی خاصی باشـد. تنها سوژهی ممکن سیاست مردم هستند که همانا بخش تکمیلی هرگونه جمعیتیاند. آنهایی که نامی ندارند، ناپیدا و غیرقابل شـنیدن باقی میمانند و تنها میتوانند به نظام پولیس نفوذ کنند. این کار از راه حالتی از سوژهشـدن ممکن اسـت که مختصات زیباییشناسانهی اجتماع را با به کار بستن پیشفرضهای سیاست که ما همگی برابر هستیم، دگرگون میسازد .)Ranciere, 2004: xiii(



پ. ابعاد زیباییشناسانهی سیاست

یکی از مشـخصههای متمایز سیاست رانسیر و یک مفهوم محوری در اندیشهی او بهعنوان یک کل، این ایده اسـت که سیاسـت یک بعد زیباییشناسانه دارد. منظور او از این گفته، این نیست که سیاست دغدغهی هنر یا زیبایی دارد، بلکه بدان معنا که سیاسـت باید با درک و احسـاس پیش برده شـود Davis, 2010:( .)90 وی از اواخـر دهه ی1990 یکـی از جدیدترین و قدرتمندترین نگاهها به مبحث زیباییشناسی را مطرح کرد. او بهجای در نظر گرفتن هنر بهعنوان یک اثـر تاریخـی پایدار و تالش برای رونمایی از ماهیت بنیادین آن، اظهار میکند


که هیچ هنری به صورت کلی وجود ندارد، بلکه یک نظام شکلیافتهی تاریخی اسـت که توزیع ارائهشـدهای از امر محسوس را بنا نهد و چارچوب امکان برای تولیـد هنری و بازتـاب نظری بر هنر را تعیین مینمایـد Rockhilland Watts,(

.)2009: 9

به باور رانسـیر، ارتباط میان زیبایی شناسـی و سیاست، سیاست زیباییشناسی را دربرمیگیرد. به دیگر سـخن، این امر شـیوهای اسـت که در آن کنشها و گونههای مشهود بودن هنر نیز در توزیع امر محسوس و صورتبندی دوبارهی آن دخالت دارند. آنها در این فرایند فضا و زمان، سـوژه و ابژه ی مشـترک و فردی را توزیع میکنند. یوتوپیا یا کاری که یک فیلسـوف به نقاشـی واالیی از یک نقاش انتزاعی نسـبت میدهد که در خأل بر روی دیواری سـفید آویزان شـده یـا کاری که یک نمایشـگاه به هنـر ارتباطی اختصـاص میدهد، هردو منطق واحدی را بیان میکنند؛ به بیان دیگر، منطق سیاسـت هنر شـامل تعلیق مشخصات نرمالی از تجارب مبتنی بر امر محسوس است .)Ranciere, 2009:25( زیباییشناسـی به رژیم خاصی برای شناسایی و انعکاس آن بر هنرها نیاز دارد؛ به تعبیری دیگر، یک شـیوهی مفصلبندی میان راههای انجام دادن و سـاختن، شیوههای مطابق آنها از مشهود بودن و راههایممکن تفکر و اندیشه دربارهی

ارتباط آنها .)Ranciere, 2013a: 4(

چنانکه رانسـیر بیان میدارد، زیباییشناسـی نام جدیدی برای پهنهی «هنر» نیسـت، بلکـه صورتبندی خاصـی از این پهنه اسـت. این عنوانی نیسـت که بتوانیم با آن گروهی را شـکل داده و در آن اصطالح عام بوتیقا1 را قرار دهیم. زیباییشناسی، نشانگر دگرگونی نظام تفکر دربارهی هنر است. این نظام نوین، نقطـهی تمرکـزی را فراهـم میآورد که در آن فهم خاصی از اندیشـه شـکل میگیـرد. تفکر فرویدی 2 برخالف طبقهگرایی منابـع هنریاش، تنها بر پایهی انقالبی ممکن اسـت که پهنهی هنری را از سـلطهی بوتیقا به سـمت هژمونی زیباییشناختی پیش ببرد .)Ranciere, 2013b:7(

رانسـیر، زیباییشناسـی را در سـه حسّ خاص و به همپیوسته درک میکند


:)Tanke, 2011:5( نخسـت، در ترکیبـی بـا فلسـفهی هنر تعریف میشـود، و این معنایی اسـت که زیباییشناسـی فـرض میکند؛ دوم معنایـی که بر مبنای بخشبندی زمان و فضا در امور سیاسی ارائه میگردد؛ زیرا این معنا مرزهایی را ترسـیم میکند که محسوس، ملموس و ممکن هستند، و سومین نکته در مفهوم رژیم زیباییشـناختی نهفته شده است. این مفهوم هنر، هویتی را که در ادبیات، موسیقی، هنر تصویری و... برایش ایجاد شده بود، شناسایی میکند.

یکی از نکات اصلی زیباییشناسی رانسیر، بررسی زیباییشناسی بهعنوان یک موضوع قدرت و سیاست در تعیین چیزی است که خود را در معرض تجربهی امر محسـوس قرار میدهد؛ بنابراین زیباییشناسـی را میتوان به منزلهی تحدید فضاها و زمانها، مشهودات و نامشهودات و گفتار و صدا دانست که بهصورت همزمان، مکان و شـروط سیاسـت را به عنوان شـکلی از تجربه تعیین مینماید. زیباییشناسـی، سیاسی و اخالقی است؛ بدان معنی که با ایجاد و توزیع مواد امر محسـوس، سر و کار دارد. رانسـیر در نظر دارد این موضوع را تشریح کند که چـه امکاناتی با آثار هنری تعیین میشـوند و این تعیین چگونه رخ میدهد. در اندیشهی وی، زیباییشناسی با ایجاد و قانونگذاری فضای امکان سروکار دارد که با رسانههای هنری برانگیخته میشود .)Folkmann, 2013: 55(


ت. سوژهسازی سیاسی

رانسـیر در واکاوی مبانی سـوژگی در اندیشـهی پولیس خود بیان میدارد که «پاراپالتیکس )شبهسیاست( مدرن1 با ایجاد ماهیتی خاص آغاز میشود، فردیتی که بهشدت به قدرت مطلق یک حاکمیت وابسته است که باید نزاع میان فرقهها و نـزاع میـان بخش ها و احـزاب را از میان بردارد. این امر با شکسـتن مردم به افراد آغاز میشـود و جنگی طبقاتی را اعمال مینماید. که سیاست در آن علیه همه شـرکت دارد).)Rancière, 1999: 77-78 سیاست آنگونه که رانسیر درک کرده، همواره سـتیزهجو و جدال آمیز است. بحثی که وجود دارد، تنها دربارهی محتوای ادعاهای خاصی نیسـت، بلکه نزاع برای شناختهشدن موجودیت سیاسی


احزاب محروم و مواردی از این دسـت اسـت. رانسیر این نزاع برای موجودیت یافتن را بهعنوان یک سوژهی سیاسی فرایند «سوژهسازی» سیاسی مینامد. این فرایند به گفتهی رانسـیر سـه مشـخصهی مهم دارد :)Davis, 2010: 84( نخست یک نمایش اسـتداللی اسـت؛ دوم یک نمایشیسازی تئاتری است، و سوم یک عدمشناخت نامتجانس است.

رانسـیر بیان میدارد که هدف من از سوژهسـازی، تولید از راه مجموعهای از کنشهای یک نمونه و ظرفیت اعالم چیزهایی اسـت که پیش از این در یک عرصه خاصی از تجربه، قابل شناسـایی بوده و شناسایی آن همگام با پیکربندی دوبارهی تجربه است).)Rancière, 1999: 35 نمایش برابری، همانا کنشی جمعی است که از پیشفرض برابری برمیآید، و فرایندی است که رانسیر، سوژهسازی مینامد، و در نمایش برابری، فرد به یک سوژه تبدیل میشود.

در اندیشـهی فوکـو، اصطالح سوژهسـازی، معنایی منفی داشـت، و برای او فرایندهایی را برجسته میکرد که توسط آنها نهادها و فرایندها به یک سوژهی منقاد تبدیل میشـوند. رانسـیر این مفهوم را به شیوهی متفاوتی همانند اندیشهی آلن بدیو به کار میبرد. سـوژهشـدن، زمینهسـاز پدیدار شدن یک فرد و ایجاد یک فرد بهعنوان سـوژه و تحتتأثیر قرار دادن یک فرد نسـبت به یک صحنه

است .)May, 2008: 70(

سیاسـت هویـت، نوعی از میان برداشـتن طبقهبندی نیسـت. این سیاسـت با استحکامبخشی به هویتها و نقشها، طبقهبندی دوبارهای انجام میدهد؛ بنابراین فراتـر از نمایـش برابری اسـت. رانسـیر تأکید میکند که کنش سیاسـی اگر قرار باشـد که سیاسـی بماند، در نظام طبقاتی خاصی یکپارچه نمیشـود، بلکه در عوض، این سیاسـت، امکان هرگونه نظام طبقاتـی را نمایان میکند. از نظر رانسـیر، کنش سیاسی، هویت را تولید نمیکند بلکه سوژهها را تولید مینماید. منظور از سوژهسـازی، همان تولید از راه مجموعهای از کنش های یک شـخص و پتانسیلی نه برای اعالم شناختپذیرها در پهنهای از تجربه بلکه شناسایی آن، بخشی از پیکربندی دوبارهی تجربه میباشد .)Rockhill and Watts, 2009: 114(

در این معنا برای تبدیل شـدن به یک سوژهی سیاسی، باید شنیده و دیده شد، و سیاسـت فرایند پیکربندی دوباره، شیوههایی است که در آنها سوژهها دیده


و شـنیده میشوند .)Davis, 2010: 91( مفهوم مردم، یک نوع گروه را نمیسازد

و یک توده محسـوب نمیشـود، بلکه نام کنشـی از سوژهشدگی )سوژهسازی( اسـت. سیاسـت از نظر رانسیر، هیچگاه مسـألهی هویت نبوده است؛ او همواره یک شـکاف را مهندسـی میکرد. هنگامی که فردی بگوید «ما مردم هستیم»، رانسیر دقیقا خواهد گفت که «ما» و «مردم»، یک چیز همسان نیستند؛ سیاست در شکاف میان این دو شکل میگیرد. سیاست برای رانسیر یک عرصهی نظری

و مصنوعی اسـت. از دید وی، سوژهی سیاسـی نیز نوعی موجودیت نمایشی و

موقت و وابسته به موقعیت است .)Rockhill and Watts, 2009: 129-130(

یک سـوژهی سیاسـی، گروهی نیست که نسـبت به خود آگاه شود، صدای خود را بیابد و خود را بر جامعه تحمیل کند؛ زیرا که قراردادن کسـی بهعنوان سـوژه پیش از کنش سیاسـت، رخ نمیدهد؛ این امر در خالل امر سیاست روی میدهد و سـوژه سیاسـی عاملی است که بخشها، مناطق، هویتها، کارویژهها و ظرفیتهایـی متفاوت )مؤلّفههایی که در پیکربندی یک تجربه وجود دارند( را به هم مرتبط یا از هم میشـکافد؛ بهعبارتی، این سـوژه در سلسله توزیعهای نظـام پولیـس و اینکه برابری آنجا صورت ببندد یـا خیر، نقش دارد، هرچند این ثبت شـدنها ممکن است شـکننده و زودگذر باشند .)Rancière 1999: 36( شناختهشـدن بـه در برگرفتن هویتی موجود میپـردازد؛ این امر، راهی برای به وجود آمدن، صحبتکردن، قابل شناخت و مشاهده شدن است و اکنون نیز در نظام موجود امکان دارد. از سوی دیگر، سوژه شدن به معنای عدم شناختهشدن و حذف از طبیعی بودن یک مکان است. سوژه شدن عرصهای از تجربه را تعریف

میکند که به هرکدام هویتی میبخشد .)Simons and Masschelein, 2011: 38(



ث. برداشت ساختاری از دموکراسی، برابری و الیگارشی

دیـدگاه رانسـیر نسـبت بـه تئـوری دموکراتیک یـا صورتبندی سـاختاری دموکراسـی از مطالعات تطبیقـی او در زمینهی تاریخ باسـتان و معاصر پدیدار میشـود. بازگشت او به فلسـفهی یونانی به عنوان نقدی از «سیاست فیلسوفان» است که به تالش فلسفه برای پایان دادن به سیاست اشاره دارد. کتاب مخالفت


او نشـان میدهـد که فلسـفه در طول تاریـخ چه خصومتهایی با دموکراسـی داشته است .)Tanke, 2011: 44( رویکرد رانسیر به سیاست دموکراتیک به این صورت است که از مردمی آغاز میشود که با کنشهای سیاسی سروکار دارند و تغییرات دولت )یا اقتصاد، خانواده و...( را به منزلهی برآیند آن تلقی میکند

.)May, 2010: 14(

به باور رانسـیر، سیاسـت همواره موضوع اجتماع است. دموکراسی اجتماعی، اشـتراکگذاری دوگانهای دارد؛ امری که به مفهـوم عضویت در جهانی واحد اسـت و میتواند در اصطالحات خصمانه بیان شود، و به معنای باهم آمدن باشد و تنها در نزاع رخ دهد. نمیتوان سیاسـت را به تنهایی ایجاد کرد. فرد خود را بخشی از نظام پولیس کنار دیگران مییابد. تأکید بر اینکه نظام پولیس نیازمند پیوستن افراد به منظور صورتدهی به یک اجتماع است، همزمان یک سوژهی پولیسی میسازد. این چیزی نیست که نتوان به خودی خود دربارهی آن صحبت

کرد یا کنش پولیسی داشت .)Rockhill and Watts, 2009: 115-116(

سیاست دموکراتیک نگرشی از صورتبندی سوژهها است. این همان دیدگاه رانسـیر است هنگامی که مینویسد: سیاست به این دلیل اتفاق نمیافتد که فقرا با ثروتمندان مخالفت میکنند، بلکه کامال بلعکس اسـت. سیاسـت که تفسـیر تأثیرات سادهی سلطه از سوی ثروتمندان است، موجب میشود که فقرا به عنوان یـک موجودیت بهوجود آینـد .)Rancière, 1999: 11( در این رهیافت، منافع و طبقات و نزاعها برمیخیزند؛ چرا که گروهی از مردم تصمیم میگیرند تا خود را سـوژه کننـد، نیز به این دلیل که گروهی از مـردم تصمیم میگیرند برابری آنرا نشـان دهند. اینکه بگوییم سیاسـت موجب به وجود آمدن فقرا میشود، به این معنا نیسـت که ادعا کنیم سیاسـت مردم را فقیر میکند، بلکه ادعای این اسـت که فقرا بهعنوان گروهی که نزاعها و منافع خود را دارند، آهستهآهسـته در سیاسـت پدیدار میشوند. وی مینویسد که بدون سیاست فقط نظام چیرگی یـا ناهنجـاری انقالب وجود خواهد داشـت؛ همچنین سیاسـت دموکراتیک را کنش دموکراسـی میخواند و آن را مسألهی اجتماع میداند .)May, 2008: 71( یک اجتماع از برابرها، اجتماعی غیرواقعی از افرادی اسـت که همواره مشغول ایجاد برابری هسـتند. هر چیز دیگری که تحت این پرچم نمایان شـود یا یک

حیله اسـت، یا مکتب و یا واحد نظامی Rancière, 1995a: 49-84( و Rancière,


.)1995b: 66 امروزه شناخت میان دموکراسی و دولت مشروع برای تولید نظامی از هویت اجتماع بهکار میرود تا سیاست را زیر سایهی مفهومی از قانون ناپدید کنـد که خـود را با روح اجتماع هویتیابی مینماید. ایـن قانون، روح اجتماع امـروزهی خـود را در جنبش میان دو قطب هویت، آشـکار میسـازد. در یک سـو، موجودیت ثابت dikaion که از راه آن اجتماع خویش اسـت، و از سـوی دیگـر، این موجودیت با بازی چندگانهی مصلحت میآید که پویایی جامعه را میسازد. گسترش عرصهی جهانی، پیش و پس از مداخلهی قدرت حکومت، دو شکل عمده در نظامهای غربی به خود میگیرد. پیش از قدرت حکومت، کنش قانونگذارانه بهصورتی روزافزون به اقتدار قانونی دانشورانه و نخبگانی تسـلیم میشـود که میگویند در برقراری روح ساختمندی و موجودیتی اجتماعی که

میسازد چه چیزی وجود دارد .)Rancière, 1999: 108-109(

رانسیر در یکی از آثار خود )نفرت از دموکراسی)1 دفاع سختی از دموکراسی در برابر همهی منتقدان آن میکند که در سـالهای اخیر به ویژه در فرانسـه، حلقههایی را تشـکیل داده بودند. او افزون بر این دفاع، آشـکارا و بارها اظهار میدارد که ما در دموکراسـیها زندگی نمیکنیم، بلکه در دولتهایی مبتنی بر قوانین الیگارشـی به سـر میبریم).)Rancière, 2006: 73 به باور رانسیر، نشانهی همـهی نظامهـای اجتماعی، سلسـله مراتب و چیرگی اسـت و همـهی نظامها ورژیمهای سیاسی به دنبال طبیعی ساختن آن نابرابری ای هستند که نظام پولیس میپندارد و آنرا به عمل میگذارد. مفهوم الیگارشی در مرکز درک رانسیر از جهانهای اجتماعی و سیاسی است که ما در عصرَپساجهانیشدن در آن زندگی

میکنیم .)Chambers, 2010: 64(

رانسیر برای تبیین مفهوم قانون الیگارشی ابتدا اصطالح «رسوایی دموکراسی» را بیـان میکنـد )Rancière, 2006: 51(، کـه برای دموکراسـی رخ میدهد، یا اینکـه بیانگـر رویدادهـای غیرالزمی اسـت که دموکراسـی نـاب را ویران مینماید، بلکه بر این رسـوایی گذاشته میشـود که همانا دموکراسی است. هر نظام سیاسی از افرادی تشکیل شده که حکومت میکنند و آنهایی که محکوم هسـتند. تأکید رانسیر بر اینکه ما در الیگارشیها زندگی میکنیم، مانند تأکید


او بـر این نکته اسـت که مـا تحت نظامهای پولیس خاصی هسـتیم. این امر به معنای کم کردن امکانات سیاسـی نیسـت، بلکه برای تخصیص فرمی است که سیاسـت دموکراتیک شـکل آنرا هرجا که رخ میداد، بـه خود میگرفت. او با نشـاندادن این امر که دموکراسـی یک رژیم نیست و اینکه همهی رژیمها الیگارشـی هسـتند، فضای متفاوتی برای اندیشیدن دموکراتیک باز مینماید. او دموکراسـیها را از رقابت گروههای ذینفع، حقوقمدنی، قانون اساسـی لیبرال و همهی گونههای نهادی و قانونی که دموکراسـی اغلب آمیخته میشـود، جدا

میکند .)Chambers, 2010: 64-67(

رانسیر مینویسد که دموکراسی جمعی یا همانَپسا دموکراسی، تناقضی به نام دموکراسـی است که اقدام جمعی تأثیرگذار بر گونههای کنش دموکراتیک را مورد تأکید قرار میدهدَ.پسادموکراسی اقدام حکومت و مشروعسازی مفهومی یک دموکراسـی، پس از این اسـت که تودهی مردم، یک دموکراسـی را که پیدایش، سـوءتعبیر و اختالف اسـت از میان برداشته و در نتیجه به تأثیر و تاثر انحصاری مکانیسم دولت و ترکیب انرژیها و منافع اجتماعی، قابل فروکاست اسـت، و این معنای واقعی چیزی اسـت که دموکراسـی جمعی خوانده میشود .)Rancière, 1999: 101-102( از نظر رانسیر، همهی نزاعهای سیاسی، ساختار یا شکل مشترکی دارند. دموکراسی از نظر رانسیر تنها یک شکل از رژیم سیاسی میان دیگران نیسـت، بلکه موجودیتی از سیاسـت اسـت که در تمایز با پولیس

قرار دارد .)Davis, 2010: 80(

اجتماعـی که بر ما حکومت دارد یک ماشـین قدرت اسـت تا یک ماشـین اندیشـه؛ این اجتماع ادعا دارد که تنها چیزی را وارسـی کند که هر کسـی با تطبیـق بتوانـد دو گزاره دربارهی جهان ببیند: یکی که میگوید ما سـرانجام به صلح میرسیم، و دیگری که شرایط این صلح را اعالم میکند. فهم اینکه آنجا تنها چیزی وجود دارد که آنجا اسـت).)Rancière, 2005: 8 اجتماع برابرها را همیشـه میتوان تشـخیص داد، اما تنها به دو شرط: نخسـت اینکه این اجتماع هدفی برای دسـتیابی نیسـت بلکه فرضی برای پنداشـتن از آغـاز و بهصورتی بیپایان جابهجا کردن اسـت...؛ دومین شـرط - که بسـیار شـبیه شرط نخست اسـت – این اسـت که اجتماع برابرها هیچگاه نمیتواند به شکل شایان توجهی بهعنوان یک نهاد اجتماعی دسـت یابد. یک اجتماع از برابرها هیچوقت حدود


و ثغور اجتماعی از نابرابرها نمیشـود، اما نمیتواند بدون دیگری به وجود آید .)Rancière, 1995a: 84( به گفتهی رانسیر، برابری در موقعیتی از طبقهبندی غیر تسـاویطلبانهی نظام پولیس رخ میدهد؛ بنابراین یک سیاسـت میتواند کم و بیش در ایجاد تغییرات، کارآمد باشـد. تحقـق برابری به امری اجتماعی تبدیل میشـود و موجـب میگردد تا برابری تنها هنگامـی که موجب گوش فرادادن اجبار شود، یک تأثیر اجتماعی واقعی بر جای گذارد).)May, 2008: 72

دموکراسـی، هویتهای سیاسی جدیدی را برقرار میسازد که در نظم موجود نه نقشـی داشـتند و نه وجود، و دقیقاً در همین دموکراسی در همین معنی یک فرایند سوژهشدگی است. همانطور که رانسیر میگوید، دموکراسی، تخصیص سـوژههایی اسـت که با احزاب دولت یـا جامعه منطبق نمیشـوند Rancière,( .)1999: 99-100 مکانی که مردم در آن ظاهر میشـوند، همانجایی اسـت که مباحثهای در آن رخ داده اسـت .)Rancière, 1999: 100( این مباحثه که شـکل درسـت دموکراسـی اسـت، مخالف منافع یا آراء میان احزاب سیاسـی نیست. دموکراسی در عصر گذار از جهانیشدن نه مشورت گرفتن از احزاب اجتماعی متنوعی اسـت که به منافع خودشان اهمیت میدهند و نه حقوق عرفی که خود را به صورتی هم سـان بر همه تحمیل میکند. تـودهی مردمی که نامی بر روی آن میگذارنـد، و نه مردم ایده آل دارای حاکمیت و نه احزاب جامعه و نه حتی بخشهای فقیر و دردکشیدهی این جامعه هستند).)Rancière, 2003: 225 مفهوم «مردم» که سـوژهی دموکراسـی اسـت بخش متمم در ارتباط بـا هر بخش از جمعیت اسـت که این امکان را بهوجود میآورد تا بخش آنهایی را شناسـایی کرد که نسبت به کل اجتماع نقشی ندارند .)Rancière, 2001:6-10(

برابری تنها هنگامی سیاست را تولید میکند که در شکل خاصی از یک مورد ویژه مخالفت )عدماجماع(، پیادهسـازی شود، و در این صورت سوژهی خاصی ساخته میشود، سوژهی فوقالعادهای که در ارتباط با شمار محاسبهشدهی گروهها، مکانها و کارویژه های جامعه ساخته میشود .)Rancière, 2004: 51-52( برابری اجتماعی نه برابری حقوقی/ سیاسـی سـاده و نه یک ترازبندی اقتصادی اسـت، بلکه همان برابری اسـت که بهعنوان عامل بالقوهای در متون سیاسـی/ حقوقی تقدیس شـده که در زندگی روزمره، تفسـیر، جانشـین و حداکثری شده است. افزون بر این، برابری اجتماعی، همه برابری نیست، بلکه شیوهای است که فراتر


از ارتباط میان برابری و نابرابری است؛ این شیوهی زندگی در زمان و مکان و جایگزین کردن آن بهصورتی مثبت است .)Rancière, 1995a: 48(

آنچـه کـه از آثار رانسـیر پدیدار میشـود، تعهد به خوشـهای از مفاهیم به همپیوسته اسـت: برابری، دموکراسی، رهایی )رستگاری(. اهمیت کار رانسیر مبتنـی بر تعهد او به این مجموعه از مفاهیم نیسـت، چرا که همفکران رانسـیر نیـز بـه همین مجموعه از مفاهیم متعهد هسـتند. نوبودگی کار رانسـیر پیش از هرچیزی بر این واقعیت مبتنی است که او میتواند چیزی را که به نام برابری، دموکراسـی و رهایی انجام میشود، نشـان دهد که اغلب برایند معکوسی دارد؛ بدینصورت که نابرابری را بازتولید میکند و افراد را در مکانهای خودشـان نگه میدارد. آنچه اهمیت دارد، این نیست که به برابری، دموکراسی و رهایی متعهد باشـیم، بلکه این اسـت که چگونه به آن وفادار بمانیم و چگونه این تعهد را بیان و مفصلبندی کنیم. از اینرو، رانسیر خوانش متفاوتی از گفتمان رهایی، برابری و دموکراسی ارائه میکند.

یکی از دیدگاههای اصلی رانسیر این است که اگر برابری را صرفاً در آینده نشـان دهیم و آن را بهصورت امری مشـاهده کنیم که باید از راه مداخالت و فعالیتهایـی فراهم گردد که هدف آن غلبه بر نابرابری موجود- مانند آموزش تودههـا یا آموزش و پرورش یکپارچهی اجتماع اسـت، هیـچگاه نمیتوانیم به برابری دس�تیابیم، بلکه صرفا نابراب�ری را بازتولید میکنیم Bingham, Bies�( .)ta and Rancière, 2010: 45 از دیـد او، برابـری هدفی نیسـت که حکومتها و جوامـع بتوانند در دسـتیابی به آن موفق شـوند. قـراردادن برابری بهعنوان یک هدف، همان تسـلیم کردن آن به آموزگاران پیشرفت است که بهصورت بیپایانـی فاصلهای که قول برانداختن آن را دارند، گسـترش میدهند. برابری، یک پیشفرض یا اصل آغازین است و یا هیچ چیزی نیست Rancière, 2003:( )223؛ نه سیاسـت کنشـی اسـت که برابری را فراهم یا تولید کند و نه برابری اصلی اسـت که نیازمند پیشـرفت از راه فعالیت سیاسـی اسـت. کنش سیاسـی هنگامـی ایجاد میشـود کـه تناقض میان منطـق نظام پولیـس و منطق برابری نمایان شـود؛ به دیگر سـخن، هنگامی که دو جهان ازهم گسـیخته، ناهمسان و مقایسـهناپذیر را بههم مرتبط سـازد، نظام پولیس و برابری Bingham, Biesta( .)and Rancière, 2010: 46 مخالفـت را نباید بهعنوان نزاع و سـتیز درک کرد.

|



ایـن امر با این فرض همراه اسـت که احزابی کـه در نزاع دخالت دارد، اکنون وجود داشـته و هویت دارند. مخالفت شـکافی اسـت که در پیکرهبندی مفاهیم ملموس وجود دارد؛ گسسـتی که در تناظر میـان راههای بودن و راههای انجام دادن، دیدن و گفتن تبیین میشود .)Rancière, 2010: 15(




نتیجهگیری

جهان معاصر، دنیایی در صیرورت اسـت. در شـرایط متحول این عصر، معانی، مفاهیم، نشـانگان، روندها، فرایندها و سـاختارها در فراگردی پیوسـته در حال شـدن هستند. در سـایهی این واقعیت، شاید بتوان از پدیدار شدن عصر گذار از جهانیشدن و یا همانَپساجهانیشدن نام برد. این عصر در پیوستار و کناکنش مسـتقیم با شرایط حاکم برَپسامدرنیسـم متأخر وَپساپسامدرنیسم است. در این بافتـار فکـری که عینیت انضمامـی فراوانی یافته، در دو حـوزهی نظر و عمل، نمادهـا و نمودهایی از نوزایش دیده میشـود. شناختشناسـی، هستیشناسـی، انسانشناسـی، روششناسی، غایت و فرجامشناسـی و... در این فضایُپرتالطم، رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است.

در این نوشـتار کوشیده شـد تا ضمن بازخوانی آراء ژاک رانسیر در باب امر سیاسی و مفهوم سیاست، کیفیت و شرایط مترتب بر این مفهوم در عصر گذار از جهانیشـدن فهم گردد. بر پایهی مدعای پژوهش، اندیشـه ی رانسیر یکی از بهترین منظومههایی اسـت که معنای سیاسـت و امر سیاسـی را در عصر گذار از عصر جهانیشـدن به نمایش میگذارد. رانسـیر در مجموعهی منسـجم و به هم پیوسـتهی آرا و نظرات خود کوشـیده است تا درک ویژه ای از امر سیاست در ایـن دوران را مـورد پردازش قرار بدهد. در خوانش وی، سیاسـت با امری فراگیر، اما نه به گستردگی عصر جهانیشدن و پیش از آن است. در این معنا، سیاسـت و امر سیاسـی را باید از نو مشـاهده و تعریف کرد. سیاست، متفاوت از سیاسـت بوروکراتیـک عصر مدرن و حتی آن چیزی اسـت که فوکو قائل به آن بود. مفهوم پولیس در اندیشـهی رانسـیر بازخوانی شـده تا این برداشـت


را صورتبندی کند. اسـاس فهم رانسـیر از امر سیاسـی در پیوسـتار دو مفهوم سیاسـت و پولیس، فهمپذیر است. مراد وی از بازتعریف سوژهی رهاییبخش، سـوژهی منقـاد یا همان ابژه، دموکراسـی، برابری، رهایی، الیگارشـی، زوایای زیباییشناسـانه سیاسـت و...، همگی در راسـتای احیای امر سیاسـت در عصر َپساجهانیشدن است. وی سیاست را از زیر چتر یکهتازی مفهوم قدرت خالص کرده و خوشـهی نشانه شـناختی آن را بـه صورتی نو معنا میکند. در سـایهی ایـن بازتعریف، امکان درک روندها، سـاختارها و فرایندهای موجود در بافتار سیاسی- اجتماعی جوامع و نیز جنبشهای اجتماعی جدید، بهتر فراهم میآید.


منابع



Anthony, Giddens 2002 Runaway World: How Globalization is

Shaping our Lives, London: Profile Books.

Babran, Sedigheh 2008 Media, Globalization of Culture, and Identity Crisis in Developing Countries, Intercultural Communica-

tion Studies XVII: 2.

Bingham, Charles and Gert Biesta 2010 Jacques Ranciere: Ed-

ucation, Truth, Emancipation, New York: Bloomsbury Academic.

Bosteels, Bruno 2010 “Archipolitics, parapolitics, metapoli-tics”, in the book: Jacques Ranciere Key Concepts, edited by: Jean-

Philippe Deranty, New York: Acumen Publishing Limited.

Bowman, Paul and Richard Stamp 2011 Reading Ranciere:

Critical Dissensus, London/ New York: Bloomsbury publishing.

Breisky , Michael 2009 Welcome to post-globalization: the pol-itics of second enlightenment, human scale and the economy of the

mind, London: New European Publications. Cazdyn, Eric and Imre Szeman 2011 After Globalization, New


York: Wiley-Blackwell.

Chambers, Samuel A. 2010 Police and oligarchy, in the book: Jacques Ranciere Key Concepts, edited by: Jean-Philippe Deranty, Acumen Publishing Limited.

Chambers, Samuel A. 2013 The Lessons of Rancière, Oxford: Oxford University Press.

Davis, Oliver 2010 Jacques Rancière, Cambridge: Polity.

Deranty, Jean-Philippe 2010 Jacques Ranciere Key Concepts, Durham: Acumen Publishing Limited.

Deranty, Jean-Philippe 2014 Jacques Ranciere: Key Concepts, New York: Routledge.

Fairclough, Norman 1992 Discourse and Social Change, Cam-bridge: Polity Press.

Fairclough, Norman 1995 Media Discourse. London: Edward Arnold.

Fairclough, Norman 1996 Language and Power, London: Long-man.

Fairclough, Norman 2000. New Labour, New Language? Lon-don: Routledge.

Folkmann,MadsNygaard 2013 The Aesthetics of Imagination in Design, Massachusetts: MIT Press.

Gardels, Nathan 2008 Post-Globalization, New Perspectives Quarterly, Volume 25, Issue 2.

Hewlett, Nick 2007 BADIOU, BALIBAR, RANCIÈRE; Re-thinking Emancipation, New York: Continuum International Pub-lishing Group.

Idris Aman 2006 Bahasa dan Kepemimpinan Analisis Wacana


Mahathir Mohammad. Bangi: Penerbit Universiti Kebangsaan Ma-laysia.

Kaplan, Michael A. 2010 Friendship Fictions: The Rhetoric of Citizenship in the Liberal Imaginary, Alabama: the university of Alabama Press.

May, Todd 2008 The Political Thought of Jacques Rancière: Creating Equality, Edinburgh: Edinburgh university press.

May, Todd 2010 Contemporary Political Movements and the Thought of Jacques Rancière Equality in Action, Edinburgh: Edin-burgh university press.

Newman, Saul 2010 The Politics of Postanarchism, Edinburgh: Edinburgh university press.

Pfaller, Alfred and MarikaLerch eds 2005 Challenges Of Glo-balization: New Trends In International Politics And Society, New Jersey: Transaction Publishers.

Rancière, Jacques 2003 The Philosopher and His Poor. Durham & London: Duke Univer-sity Press.

Rancière, Jacques 2006 Hatred of Democracy, S. Corcoran rans., London: Verso.

Rancière, Jacques 1995a On the Shores of Politics, tr. Liz Her-on. London: Verso.

Rancière, Jacques 1995b) “Politics, Identification, and Subjec-tivization,” in The Identity in Question,ed.JohnRajchman, NewYo-rk: Routledge.

Rancière, Jacques 1999 Disagreement: Politics and Philosophy, Minnesota: University of Minnesota Press.

Rancière, Jacques 2001 “Ten Theses on Politics,” Theory and Event , Vol. 5, No. 3.


Rancière, Jacques 2004 The Politics of Aesthetics, London: Continuum International Publishing Group.

Rancière, Jacques 2005 Chroniques des tempsconsensuels. Par-is: Éditions du Seuil.

Ranciere, Jacques 2009 Aesthetics and Its Discontents, London: Polity Press.

Rancière, Jacques 2010 On Ignorant Schoolmasters, in the book: Jacques Rancière : education, truth, emancipation, edited by: Charles Bingham, and GertJ.J. Biesta, with Jacques Rancière, Lon-don: Continuum International Publishing Group.

Rancière, Jacques 2011 The Thinking of Dissensus: Politics and Aesthetics, in the book: Reading Ranciere, Continuum, by Paul Bowman y Richard Stamp eds., Londres/ New York: Continuum International Publishing Group, pp. 1-17.

Ranciere, Jacques 2013a The Politics of Aesthetics, NewYork: Bloomsbury Publishing Plc.

Ranciere, Jacques 2013b The Aesthetic Unconscious, Cam-bridge: Polity Press.

Rockhill, Gabriel and Philip Watts 2009 Jacques Rancière: His-tory, Politics, Aesthetics, Durham: Duke University Press Books.

Simons, Maarten and Jan Masschelein eds. 2011 Ran-ciere, Public Education and the Taming of Democracy, Oxford: Wiley-Blackwell.

Skelton, T., & Allen, T. 1999 Culture and global change, Lon-don: Routledge.

Smith Jason E. and Annette Weisser eds. 2012 Everything is in Everything: Jacques Rancière between Intellectual Emancipation and Aesthetic Education, Pasadena: Art Center Graduate Press/JRP.


Straubhaar, Thomas 2013 TTIPNeeded for a Post-Globalized World, http://blog.gmfus.org/2013/10/14/ttip-needed-for-a-post-globalized-world/ site visited at: 23. Jan, 2015.

Tanke, Joseph J. 2011 Jacques Rancière: an introduction, NewYork: Continuum International Publishing Group.

Zizek, Slavoj 1999) The Ticklish Subject: The Absent Centre of

Political Ontology, London: Verso.

Zizek, Slavoj 2008) In Defense of Lost Causes, London: Verso.

مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع: 194


بنیاد آینده‌نگری ایران



سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳ آوریل ۲۰۲۴

انسان گلوبال

+ بهترین آموزش‌های یادگیری ماشین با پایتون -

+ آیا فناوری AI جای انسان‌ها را خواهد گرفت؟ -

+ شبكه ها --

+ ایران، پس از رهایی یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ نسل دهه ۸۰، دنبال تغییر نیست، خود ِ تغییره! //

+ ۳ تغییر که برای آینده محتوا و بازاریابی باید بدانید محسن راعی

+ تفكر توسعه‌خواهي دکتر شهیندخت خوارزمی

+ برترین شغل‌های حوزه کامپیوتر در سال‌های آینده  مهسا قنبری

+ صنعت چهارم و ویروس جهان‌گشا سرآغازی بر یک تحول بزرگ  مهدی صنعت‌جو

+ انقلاب صنعتی چهارم و تحولات کار در آینده  علی حسینی

+ آینده جهان از زبان مدیر عامل شرکت بنز 

+ چند نفر در جهان هنوز روزنامه می خوانند؟ میثم لطفی

+ انواع تفکر : تفکر انتقادی 

+ روش های خودشناسی : تست شخصیت 

+ مهارت مدیریت افراد هرمز پوررستمی

+ خلاصه کتاب موج سوم؛ نوشته الوين تافلر تافلر

+ انسان، زندگی و دانایی رضا داوری اردکانی

+ جهان گیری (ویروس کرونا) و نظم سیاسی، فرانسیس فوکویاما برگردان رحیم باجغلی

+ تفکر سیستمی چیست ؟ هدی ولی‌پور زند

+ امریکای دوران ترامپ و موج سوم الوین تافلر  بهروز بهزادی (روزنامه نگار)

+ ویروس کرونا بحرانی سیاسی است نه پزشکی یووال نوح هراری:بی بی سی

+ «علم» ، «امید» و «بحران کرونا» 

+ اعتماد، به انسان یا به کرونا؟ مسئله این است کرونانت

+ موقعیت پساکرونایی انسان سعید قاسمی زاده

+ بعد از عبور از كرونا، ما كجا خواهيم بود؟ 

+ معنی تازه «سواد» در قرن ۲۱ حمیده احمدیان راد

+ انواع سازمان و انواع برنامه ریزی 

+ خلاصه کتاب: جهانی شدن فرهنگ، هویت 

+ تاریخ اجتماعی رسانه‌ها؛ از گوتنبرگ تا اینترنت 

+ مهارت های اساسی یک کودک قرن ۲۱ 

+ شکاف بین نسلی رسانه ای  دکتر حجت اله عباسی

+ انواع تفکر : تفکر انتقادی  مسیر آینده

+ عصر دانش‌ و ابعاد آن‌ دکتر پرويز حاجياني

+ فوکویاما علیه فوکویاما سیدمصطفی شاداب

+ مرگ مدرسه یا آیندۀ مدرسه؟ ابراهیم مجیدی*:

+ تافلر و فلسفه ی تربیت بازسازی گرایی عبدالله افراسیابی

+ تکنولوژی در جامعه فراصنعتی 

+ دانشگاه آرمانی‌شده: ضرورت دگرگونی معیارهای قدمایی فرهیختگی 

+ آرمانی‌سازی گذشته و آینده 

+ هویت چیست؟ 

+ زنده باد انقلاب! یووال نوح هراری

+ سرنوشت آینده بشریت چه خواهد شد؟ میچیو کاکو

+ شکل زندگی در ۵۰ سال آینده 

+ شخصیت شناسی آینده نگری 

+ کتاب انسان آینده، تسخیر سیر تکامل به دست بشر میچیو کاکو

+ آن بالا قفل شده است؛ جنبش ها را از پایین بیاغازید یادداشت‌های یک آینده‌پژوه

+ ۲۱ درس برای قرن ۲۱: کتاب تازه‌ای از یووال نوح هراری 

+ نگرانی‌های ما در قرن بیست و یکم بیل گیتس

+ بمب ساعتی در آزمايشگاه  یووال نوح هراری

+ آئين اطلاعات  

+ انقلاب صنعتی چهارم و نشانه های ظهور 

+ «انسان خداگونه» در انتظار فردا فرد پطروسیان

+ نقد کتاب « آموزش و دموکراسی در قرن ۲۱» اثر نل نادینگز؛ 

+ جامعه اطلاعاتی و جنسیت سها صراف

+ پیامدهای مدرنیت آنتونی گیدنز

+ فرهنگ در جهان بدون مرز 

+ فرهنگ جهانی چیست؟ 

+ نظم نوین جهانی 

+ «انسان سالاری»، محور جامعه اطلاعاتی. 

+ از خانه‌های زیر آب تا تور گردشگری به مریخ! 

+ پیش‌بینی جزئیات زندگی انسان در دو قرن آینده. 

+ مهارت های زندگی در قرن بیست و یکم  آسیه مک دار

+ «گردشگری»صنعتی میلیارد دلاری و استوار بر پایه ی آینده نگری پیشینیانِ فرهیخته ی ما رضا بردستانی

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (3) – بخش پایانی دکتر همایون مهمنش

+ زندگی ما و زندگی آنها  علی دادپی

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (2) دکتر همایون مهمنش

+ سیستم های پیچیده و تفکر سیستمی (1) دکتر همایون مهمنش

+ پیش‌بینی آینده غیرممکن شده است فرانسیس فوکویاما

+ آیندگان ما را به‌سبب کدام خطای اخلاقی ملامت خواهند کرد؟ 

+ مقدمه‌ای برای همه آینده نگری‌ها/ ضروری‌ترین علمی که در کشور ما به آن بی‌اعتنایی می‌شود رضا داوری اردکانی

+ قدرت آینده مهدی صنعت‌جو

+ از عصر اطلاعات تا عصر مولكول. مترجم : فيروزه امين

+ تفاوت‌های حیرت‌انگیز فرزندان 

+ عجیب‌ترین قوانین ترافیکی دنیا> از جریمه خودروهای کثیف تا منع راندن خودروی مشکی در روزهای خاص 

+ فناوری‌های مورد استفاده در جنگ‌های آینده چه خواهند بود؟ 

+ موج فراصنعتی چه کسانی را خواهد برد هرمز پوررستمی

+ مدیریت استراتژیک پورتفولیو پروژه ها در هلدینگها و سازمانهای بزرگ  

+ ضرورت آینده پژوهی و نگاه به آینده به عنوان نقش برجسته روابط عمومی نوین 

+ تکنولوژی علیه تبعیض اندرو فینبرگ

+ آیا فکرعبور جایگزین رمز عبور می شود​​​​​​​ سید محمد باقر نوربخش

+ جامعه اطلاعاتی, دگرگونی تکنولوژی های نوین ارتباطی و اطلاعاتی و تحول در روابط انسانی۲ 

+ جامعه اطلاعاتی, دگرگونی تکنولوژی های نوین ارتباطی و اطلاعاتی و تحول در روابط انسانی 

+ نمایش زندگی اجتماعی در جامعه اطلاعاتی  مانا سرایی

+ سخنرانی بیل گیتس درباره بیماری‌های فراگیر، بهداشت جهانی و حملات بیولوژیکی حمیدرضا تائبی

+ آینده نگری استر اتژی فناوری اطلاعات دکتر امین گلستانی

+ روندهای علم و فناوری در سال 2017 حمدرضا میرزایی

+ دو گروه از جوانان در برابر « قانون کار » ونسا پینتو برگردان سعید جوادزاده امینی

+ اندیشیدن به آینده نظریه اجتماعی: آری به جامعه‌شناسی محمدرضا مهدیزاده

+ نقش جامعه اطلاعاتی در تحولات فرهنگی 

+ تحلیل اقتصادی آزادی دکتر محسن رنانی

+ آیا در کارها حضور بشر لازم است؟ 

+ آینده‎پذیری: چالش اساسی آینده‎پژوهی در جهان در حال توسعه. 

+ اثرات اقتصادی جامعه اطلاعاتی در جهان 

+ چگونه انسان‌ها از صد درصد توانایی مغز خود استفاده می‌کنند حمیدرضا تائبی

+ آیا اینترنت اشیا ما را به ابر انسان تبدیل خواهد کرد؟ حمیدرضا تائبی

+ آیا سیاست می تواند از قرن 21 جان سالم به در ببرد؟. کنت میناگ

+ آینده، اکنون است ـ بخش اول آرش بصیرت

+ آینده، اکنون است ـ بخش دوم آرش بصیرت

+ سیاست‌گذاران همه کشورها خواهد بود. 

+ جهانی شدن و آموزش و پرورش 



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995