Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


نیروی سوم، بیرون از جامعه مدنی و حاکمیت سیاسی ما را تهدید می‌کند

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[05 Oct 2015]   [ نعمت‎الله فاضلی]

بحران گفت‌وگوی کرها در گفت‎وگو با «نعمت‎الله فاضلی»؛

نعمت الله فاضلیامروزه یکی از اهداف روان‎شناسی برای انسان ایرانی، ایجاد نوعی آگاهی و خودآگاهی انتقادی در اوست؛ اینکه چگونه او بتواند به شیوه‎ای مدنی‎تر و با مدنیتی متعالی‎تر زندگی کند. همین هدف را ما در حوزه‎های دیگر هم می‎بینیم. علوم سیاسی، جامعه‌شناسی فرهنگی، تاریخ، فلسفه، مطالعات ادبی، مطالعات هنری و تمام رشته‎هایی که در حوزه انسان و جامعه ایرانی فعالیت می‎کنند به ‎نوعی «تربیت انسان مدنی ایرانی» را در هدف‎های خود دنبال کرده‎اند.

فرهنگ امروز: گفت‎وگوی زیر متن مصاحبه‎ی نعمت‎الله فاضلی از اعضای هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. پژوهشگری که در موضوعات بین‎رشته‎ای به ویژه در اجتماع و فرهنگ در حال فعالیت است؛ «رسانه‎ای شدن علوم اجتماعی و انسانی در جهان امروز به ویژه در ایران»، «اتواتنوگرافی (خود مردم‎نگاری)»، «شادمانی به مثابه توسعه شادی» و ... از موضوعاتی است که در دو سال اخیر این محقق به آن‎ها پرداخته است.



قصه مدنیت در جامعه ایرانی چه قدمت تاریخی‎ای دارد؟ زمینه‎های پیدایش بحث جامعه مدنی و مدنیت در ایران را چه‎طور توضیح می‎دهید؟

مدنیت، چند معنای متفاوت دارد؛ معنای آشکار و عمومی که ما از مدنیت استنباط می‎کنیم مبادی به آداب بودن و داشتن روحیه، اخلاق و الگوی رفتاری متناسب با نوعی از زندگی امروزی یا زندگی شهری است. این معنای مدنیت گاهی به‎صورت مؤدب بودن، حسن خلق، مراعات کردن حقوق و توجه به دیگری تعریف می‎شود. برای مثال وقتی ما می‌گوییم فردی از توجه به موقعیت خود و جامعه ناتوان است؛ یعنی متناسب با نقش و جایگاهی که در آن قرار گرفته‎ است ایفای وظیفه نمی‎کند و می‎گوییم این فرد از مدنیت کافی برخوردار نیست. کسی که قوانین راهنمایی رانندگی را رعایت نمی‎کند از دیدگاه جامعه، مدنیت را نمی‌شناسد؛ به‎عبارتی دیگر این فرد از اخلاق و روحیاتی که زندگی در جامعه شهری و امروزی به آنها نیاز دارد، برخوردار نیست. ما کسی را که در فضای عمومی و در حضور دیگران لباس‎های مناسبی به تن ندارد، به‎ نحوی که نحوه‎ آرایش و پوشش او ممکن است موجب آزار دیگران شود و نوعی توهین به جمع یا جامعه به حساب بیاید، متهم می‎کنیم یا تحت فشار هنجاری قرار می‎دهیم که مدنیت ندارد.

مدنیت در واقع مفهومی غنی از لحاظ معنوی است. از این جهت واژه‎ای است که عرصه‎های وسیعی از رفتار فرد در جامعه را تحت پوشش خود قرار می‎دهد. ما به کمک این واژه‎ تلاش می‎کنیم تا پیوند میان فرد با جامعه شهری را توضیح دهیم. مدنیت در این معنا در واقع نوعی مفهوم برای توصیف موقعیت فرد در جامعه شهری است اما در عین حال مفهومی برای سازگار کردن فرد با این شرایط است؛ یعنی این واژه نوعی تجویز هنجاری و ارزشی را در خود دارد. به این معنا که ما به کمک واژه مدنیت نوعی باید، الزام و اجبار اخلاقی و فرهنگی برای افراد ایجاد می‎کنیم که آنها باید از این قواعد عمومی زندگی شهری تبعیت کنند.

این معنای مدنیت اگرچه در میراث مکتوب و اندیشه ایرانی به‎طور تاریخی وجود داشته ‎است ـ به‎عنوان مثال در اندیشه‎های فارابی و ... ـ اما به نیمه‎های دوره قاجار یعنی اواسط دوره ناصرالدین شاه بازمی‌گردد؛ دوره‌ای که ما وارد فرهنگ معاصر می شویم و تغییرات ساختاری در ذهن، زبان و ضمیر ایرانی شوع به شکل گیری می کند و نهادهای اجتماعی مانند تعلیم و تربیت، سیاست، اقتصاد و علم و هنر ایرانی در فرایند سازگاری با شرایط جدید متجدد می شود و مفهوم «تجدد» به معنای جدید شدن یا امروزی شدن در فرهنگ ما ظاهر می شود. تجدد مفهومی است که به تعبیر جمشید بهنام در کتاب «ایرانیان و اندیشه تجدد»[۱] ایرانی ها آن را ابداع کردند و این مفهوم متفاوت از مدرنیته است. یکی از وجوه مهم تجدد ایرانی همین سلوک کردن به شیوه امروزی است. مدنیت جدید ایرانی مستلزم شیوه ای خاص از آداب و رسوم و عرف ها و الگوهای فرهنگی است که مطابق با نیازهای انسان شهری و شهر جدید ایرانی است. این نکته ای است که روشنفکران ایرانی مانند ملکم خان در آن زمان به آن وقوف داشتند و از آن با نام «آیین تمدن» نام می بردند. زمانی که به مشروطیت و بعد آن می‎رسیم، این برداشت از مفهوم مدنیت یعنی «مبادی آداب روز و تمدن شهری بودن» گسترش پیدا می‌کند. در ۱۳۱۷ صدیقه دولت‎آبادی در زمینه «آداب معاشرت نسوان» منتشر کرد که می توان آن را نسخه ای از همین سلوک جدید دانست.

به امروز که می‎رسد مدنیت، به مفهومی فراگیرتر و عمومی‎تر با بسامد تکرار بیشتری در زبان فارسی تبدیل می‎شود. مهدی فرجی،رساله ی دکتری اش با عنوان «فرایند گسترش تمدن فرنگی در ایران از دوره ناصری تا پایان پلهوی اول (از ۱۲۲۸ تا ۱۳۲۰)»، به مطالعه همین موضوع اختصاص داده است. این مطالعه تاریخی، یکی از مطالعات خواندنی و دقیقی است که ما را نسبت به معنای مدنیت امروزی در ایران معاصر آگاه می سازد. امیدوارم این رساله که در ۱۳۸۸ دفاع شد بزودی انتشار یابد.

می‎دانیم که تمدن‎های جهان از جمله تمدن ایرانی تا کمتر از یک قرن پیش، عمدتاً تمدن‎های روستایی، قبیله‎ای و عشایری بودند؛ به این معنا که اکثریت مطلق مردم به شیوه کوچ‎‌زیستی قبیلگی، عشایری و روستایی زندگی می‌کردند. به همین دلیل در دوره‎های گذشته این معنای مدنیت از عمومیت برخوردار نبود. اگرچه در لابه‌لای کتاب‎های اخلاقی، پندنامه‎ها، سیاست‎نامه‎ها و در اشعار و متون نثر ادبیات فارسی کم‎وبیش این مفهوم وجود دارد اما استفاده از آن به نحو عملی و گسترده در زندگی و زبان روزمره در دوره معاصر اهمیت چشمگیری پیدا می‎کند. طوری ‎که ما امروزه در رسانه‎ها، مطبوعات و گفت‌وگوهای روزمره‎مان به شکل‌های مختلفی مفهوم مدنیت و متمدن بودن را به‎کار می‎گیریم.

نوربرت الیاس جامعه‎شناس، شاعر، فیلسوف و نظریه‎پرداز اجتماعی بلندآوازه آلمانی در کتاب «فرایند مدنی‌سازی» civilizing process که اخیراً هم به زبان فارسی ترجمه شده ‎است[۲]، توضیح می‎دهد که فرایند شکل‎گیری و گسترش تمدن بر پایه گسترش خویشتن‎داری استوار شده‎ است. منظور الیاس از خویشتن‎داری عبارت از این‌ است که شهروندان و افراد بتوانند شهوات، غضب و احساسات خود را کنترل کنند و به شیوه‎ای متعادل، آرام، انسانی، اخلاقی و متناسب با رعایت احترام و حقوق جمعی به نیازها، خواسته‎ها، احساسات، شهوات، امیال و غرایز خویش پاسخ دهند.

الیاس نشان می‎دهد که تمدن غربی و اروپایی در قرون وسطی توانایی لازم برای استفاده مناسب از روش‎های مدنی مثل استفاده از قاشق، چنگال، کارد و به نحو مؤدبانه و متین غذا خوردن یا استفاده منظم از حمام برای نظافت را نداشتند. این جامعه در فرایند تاریخی طولانی‎ای توانسته ‎است به تدریج ارزش‎های جمعی، آداب و مدنیت را درونی و عمومی کند. به تعبیر الیاس در اروپا جامعه‎ای درباری وجود داشت که حول و حوش نهاد ثروت شکل می‎گرفت. اعیان و اشراف مبادی آداب بودند اما بقیه مردم این آداب را نمی‎دانستند. اتفاقی که از لحاظ تاریخی می‎افتد این است که جامعه درباری به‎عنوان سرمشق و الگوی همگانی مطرح می‎شود. او اسم این فرایند را فرایند تمدن‎سازی یا همان رشد و گسترش مدنیت می‎گذارد. البته الیاس در مورد بسیاری مؤلفه‎های دیگر این تمدن‎سازی هم صحبت می‎کند.

درباره ایران واقعیت این است که حداقل بر اساس کتاب‎ها و متونی مثل اخلاق ناصری، قابوس‌نامه و قبل‎تر از آنها مثل پندنامه اردشیر بابکان و همچنین بر اساس متون امروزی‎تری که از دوره قاجار باقی مانده است، انسان و جامعه ایرانی آگاهی مناسبی از مدنیت داشته ‎‎است. وقتی به متون دینی مثل کتب مربوط به سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) و همچنین آیات قرآن نگاه می‎کنیم، متوجه می‎شویم که آن توجه به مدنیت به‎طور دقیق و روشن برای فرد مسلمان شرح داده شده ‎است. به این معنا که لازمه مسلمان بودن علاوه بر اعتقاد به اصول، رعایت مجموعه وسیعی از دستورالعمل‎های مربوط به زندگی روزمره است. چگونه غذا خوردن، نوشیدن، پوشیدن، معاشرت کردن، زیستن و چگونه نیازهای خود را برآوردن؛ تمام اینها در شریعت و اخلاق اسلامی یا شیعی با دستورالعمل‎های روشنی روبه‎روست.

از این دیدگاه می‎توان گفت مجموعه‎ای از آن چیزی که شاید بتوان اسم آن را فرهنگ اسلامی گذاشت ـ حداقل تا آنجا که به متون این فرهنگ مربوط است ـ نوعی مدنیت پیشرفته است. این مدنیت را به ‎سادگی می‎توان از بازخوانی متون دینی‎مان به‎دست آورد. در متون ادبی ما یعنی شاهکارهای بزرگی مثل شاهنامه یا آثار سنایی، نظامی، عراقی، حافظ، سعدی، به‎ویژه مولانا و همین‎طور تا امروز، ما می‌بینیم که شعر و ادبیات فارسی همواره در خدمت پرورش احساسات مدنی یا مدنی‎شده یا مدنیت ویژه ایرانی است. برای مثال، بسیاری از محققان ادبی ما در سال‎های اخیر از طریق بازخوانی تفسیر متون ادبی نشان دادند که یکی از مهم‌ترین آموزه‎هایی که از زمان حکیم ابوالقاسم فردوسی تا به امروز همواره مورد تأکید ادبای بزرگ بوده، تأکید بر پرهیز از آزار دیگری است. استاد اصغر دادبه این نظریه را در مقاله ای با عنوان «نظریۀ اخلاقی – ایرانی کم آزاری و تجلی آن در آرای برخی از متفکران و شاعران»[۳]بیان می کند. دادبه می نویسد «از آنجا که اخلاق، حکایت رفتار نیک فردی و جمعی است و انسان نیک اخلاقی انسانی است که در رفتار خود با دیگران به نیکی رفتار کند در فرهنگ ایران، کم آزاری ، اساس این رفتار به شمار می‌آید و یکی از سه روش پسندیده در مجموعۀ زندگی این جهانی و آن جهانی محسوب می‌شود».

دادبه استدلال می کند مطابق «نظریه ایرانی کم آزاری»، این آزار ندادن هم به بعد رفتاری یعنی منع از اعمال خشونت به دیگری، هم پرهیز از آثار کلامی یعنی پرهیز از خشونت نمادین علیه دیگری و همچنین هر نوع آزاری که از طریق تضییع حقوق دیگران باشد، اشاره دارد. در واقع بسیاری معتقدند که شاید اساسی‎ترین آموزه و حکمتی که اندیشه‎ورزان ادبی ما در تلاشند تا برای انسان ایده‎آل ایرانی تنظیم کنند توجه به حقوق دیگران، پرهیز از تجاوز، تعدی و آزار دیگران و به‎نوعی تربیت انسان ایرانی بر مبنای نوعی مدنیت است.

در دهه‎های اخیر هم به‎‎هر حال علوم انسانی و اجتماعی ایرانی به اشکال مختلفی این رسالت «تربیت انسانی ایرانی» را در کار خود دنبال کرده است. همه شاخه های علوم انسانی و اجتماعی در خدمت این هدف در ایران معاصر گسترش یافته اند. من برخی نمونه ها را بیان می کنم. ما در روان‎شناسی اجتماعی بحث‎های گسترده‎ای برای کمک به افراد داریم تا آنها بتوانند رفتارهای مناسبی را کاملاً مبادی با آداب از نظر اجتماعی پذیرفته شده، از نظر اخلاقی قابل تأیید و به‎طور کلی سازگار با شرایط دنیای امروز داشته ‎باشند.

امروزه یکی از اهداف روان‎شناسی برای انسان ایرانی، ایجاد نوعی آگاهی و خودآگاهی انتقادی در اوست؛ اینکه چگونه او بتواند به شیوه‎ای مدنی‎تر و با مدنیتی متعالی‎تر زندگی کند. همین هدف را ما در حوزه‎های دیگر هم می‎بینیم. علوم سیاسی، جامعه‌شناسی فرهنگی، تاریخ، فلسفه، مطالعات ادبی، مطالعات هنری و تمام رشته‎هایی که در حوزه انسان و جامعه ایرانی فعالیت می‎کنند به ‎نوعی «تربیت انسان مدنی ایرانی» را در هدف‎های خود دنبال کرده‎اند.

رشته من انسان‎شناسی و مطالعات فرهنگی است و کاملاً به این موضوع آگاهی دارم که چگونه برای مثال مطالعات فولکور و فرهنگ مردم در ایران همواره تلاش می‎کند تا مردم بتوانند با تکیه بر میراث فرهنگی، قصه‎ها، اسطوره‎ها، داستان‎ها، اشعار، لالایی‎ها، ترانه‎های عامیانه، مثل‎ها و متل‎ها و به‎‎طور کلی ادبیات شفاهی ایرانی فرزندان بهتری را تربیت کنند و خویشتن‎دار باشند؛ به‎عبارت دیگر کمک به اینکه انسان ایرانی بتواند به شیوه‎ای بومی، رفتاری پسندیده از نظر اجتماعی داشته‎ باشد. مطالعات فرهنگ مردم ما، نه فقط تلاش می‎کند صرفاً از منسوخ شدن یا نابود شدن فرهنگ شفاهی، فرهنگ سنتی یا میراث فرهنگی ملموس و ناملموس ما در فرایند صنعتی شدن نگهداری کند، بلکه همواره در تلاش بوده تا این فرهنگ را در خدمت جامعه‎پذیری و تعلیم و تربیت افراد قرار دهد. در این راه تا حدودی هم موفق بوده ‎است.

در حوزه‎های دیگر هم این‎طور است. برای مثال امروزه در مجموعه علوم اجتماعی بیش از ۲.۵ میلیون نفر دانشجو تحصیل می‎کنند و بیش از نیمی از جمعیت دانش‎آموختگان ما (۱۰میلیون جمعیت دانش‎آموختگان) در واقع دانش‎آموختگان حوزه علوم اجتماعی هستند. به‎نوعی مسأله دانشگاه در خدمت «جامعه‎پذیری مدنی انسان امروزی ایرانی» قرار دارد. دانشجویان و دانش‎آموختگان از طریق آشنایی با جنبه‎های آشکار و پنهان کنش‎های فردی و اجتماعی انسان، این آگاهی را پیدا می‎کنند که چگونه بتوانند در جهان امروزی به‎ نحو پسندیده‎تری هدف‎های خود برای رسیدن به ترقی و تعالی را دنبال کنند. به همین دلیل است که وقتی ما به آمار جرایم و مسائل اجتماعی و بزهکاری‎ها نگاه می‎کنیم سهم دانش‎آموختگان و دانشجویان در این آمارها معمولاً پایین‎تر از سایر گروه های جامعه است. هرچند متأسفانه هنوز تعداد قابل توجهی از دانشجویان و دانش‎آموختگان ما مبتلا به بزهکاری‎ها و مسائل اجتماعی مثل بحث اعتیاد و ... می‎شوند ولی اینها پایین‎ترین سهم را از این مسائل در جامعه دارند.

وقتی از مدنیت صحبت می‎کنیم، باید توجه کنیم که در دوره ‎های تاریخی متفاوت، سازوکارهای مختلفی در ایران داشتیم تا از جامعه‎پذیری، نوعی از فرهنگ مدنی و تعلیم و تربیت انسان ایرانی متمدن را ایجاد کنیم. در گذشته‎های دورتر یعنی در وضعیت پیشامدرن یا پیشامعاصر، عالمان دین، مساجد، مراکز مذهبی، کتاب‌ها و متون دینی کاملاً در خدمت این مدنیت بوده‎اند. در دوره معاصر همان‎طور که اشاره کردم، راه‎های بسیار گسترده و امروزی‎تری برای تربیت مدنی شکل گرفته ‎است. البته همچنان منبر، مسجد و مراکز مذهبی باقی مانده و به‎طور فعال ایفای نقش می‎کنند اما در کنار آنها، شاهد این هستیم که دانشگاه‎ها و بعد رسانه‎ها مانند رادیوها، تلویزیون‎ها، مطبوعات، روزنامه‎ها و مجلات همه در خدمت گسترش مدنیت هستند.



چه معانی دیگری از مدنیت یا چه چهره‌های دیگری از آن را می‌توان ارائه نمود؟

دومین معنای مدنیت در واقع معنایی است که با واژه مدنیت تعریف نمی‎شود، بلکه بیشتر با مفاهیمی مثل «جامعه مدنی» و «نهادهای مدنی» تعریف می‎شود. جامعه مدنی و نهادهای مدنی در برداشتی بسیار کلی و عام، بخشی از حیات اجتماعی و مستقل از نهاد سیاست و حکومت است. ما در چشم‎اندازی کلی می‎توانیم جامعه را به دو قسمت تقسیم کنیم؛ یک بخش «نهاد حکومت» است که حق اعمال قدرت، تولید قدرت و به‎کارگیری آن را برای ایجاد نظم، امنیت، هماهنگی و انسجام در جامعه‎ بر عهده دارد. برای این منظور حکومت‎ها، سازمانها و نهادهایی مثل نهاد ارتش، نیروی نظامی و انتظامی، قوه قضاییه و دادگاه‎ها را برای تأمین نظم، نهادهای مختلف مربوط به کار و اشتغال را برای نیازهای اقتصادی مردم، نهادهای مربوط به آموزش و تعلیم و تربیت و نهادهای مربوط به تولید و توزیع اطلاعات و ارتباطات در جامعه را ایجاد می‎کنند. ما این بخش را بخش حکومت یا بخش سازمان سیاسی جامعه می‎دانیم.

از طرف دیگر به‎‎طور همزمان جامعه بخش دیگری دارد که در آن «مردم» قرار می‎گیرند. مردم شامل کسانی هستند که اگرچه با حکومت ارتباط دارند اما شکلی از سازماندهی جمعی را در خودشان برای تأمین نیازهای اقتصادی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی ـ ارتباطی و سایر خواسته‎ها و نیازهایشان ایجاد می‎کنند. بازار، اصطلاح عامی است که برای بخشی از این بدنه مدنی جامعه به‎کار می‌برند. بازار یعنی همه بخش خصوصی و فعالیت‎های تجاری، مالی، بازرگانی و اقتصادی که برای تولید و توزیع کالاها و خدمات در جامعه صورت می‎گیرد. در کنار آن ما نهاد مدنی دین را داریم. به‎طور تاریخی دین در ایران اگرچه همواره به اشکال مختلفی با حکومت بده‌بستان‎هایی داشته اما همیشه به‎عنوان نهاد مستقلی از حکومت ایفای نقش کرده است. مساجد، امامزاده‎ها، هیأت‎های مذهبی، روحانیت و کل اشکال سازمان‎یافته دین بخش مهمی از این بدنه مدنی جامعه بوده‌اند.

ما در جامعه اشکال دیگری از فعالیت‎های سازمان‎یافته جمعی را داریم که مستقل از حکومت‎ها هستند. مثلاً اشکال گوناگون فعالیت‎های خیریه و وقف که بخشی‎ از آن هم به نهاد دین مربوط می‎شود. حتی اشکال سازمان‌یافته‎ای از فعالیت‎های آئینی و فولکوری که به شیوه زندگی مردم به‎صورت مشترک و جمعی و هدف‎ها و ارزش‎های جمعی مشترک، کمک می‎کرده است. از این زاویه اگر به تاریخ جامعه ایران نگاه کنیم، همواره شکل‎های پیچیده و گسترده‎ای از نهادهای اجتماعی مدنی و اشکال مختلفی از صنوف و انتظام قشرهای اجتماعی را در ایران می‎بینیم.

شاید برداشت درستی نباشد که ما بخواهیم تاریخ ایران را صرفاً بر مبنای حاکمیتِ دولت‎‎ها و حکومت‎ها تشریح کنیم و در واقع از این صحبت کنیم که جامعه مدنی در ایران همواره جامعه ضعیفی بوده ‎است. اگرچه برخی معتقدند که جامعه مدنی ضعیف بوده اما آنها اغلب منظورشان شکل‎گیری نهادهای مدنی جدید یا مدرن است؛ مثل احزاب که یک شکل کاملاً مدرن مشارکت در سیاست هستند. واقعیت این است که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب اسلامی، ما نتوانستیم احزاب سیاسی به معنای واقعاً مدنی داشته ‎باشیم و در عمل، احزاب مدنی قدرتمندی نداریم.

برخی از این صحبت می‎کنند که بخش خصوصی در فعالیت‎های تجاری، بازرگانی و بازار ایران سهم کمی دارد؛ یعنی بیش از نیمی از مالکیت‎ اموال، داریی‎ها و درآمدهای کشور در کنترل دولت است. به همین دلیل گفته می‎شود بازار در ایران در برابر کشورهای پیشرفته بدنه ضعیفی دارد یا همچنین بخش عمده‎ای از نهاد روحانیت که همواره در طول تاریخ به‎عنوان یک نهاد مدنی مستقل، نمایندگی افکار عمومی، اقشار و گروه‎های جامعه را برعهده داشت و مردم را در برابر حکومت‎ها و دولت‎ها ضمانت و حمایت می‎کرد، بعد از انقلاب اسلامی از حالت مدنی بیرون آمده و به خود حکومت تبدیل شده ‎است؛ در نتیجه اینجا شاهد ضعیف شدن جامعه مدنی هستیم. به همین ترتیب گفته می‎شود اشکال سنتی فولکور فرهنگ مردم، آداب‎ها و آئین‎های سنتی که نوعی سازماندهی اجتماعی را در جامعه به‎وجود می‌آورد و امکان انسجام مردم را شکل می‎داد، در نتیجهِ توسعه مدرنیته و جهانی‌شدن کم‎رمق و کم‌رونق شدند. پس این بخش مدنیت نهادهای مدنی جامعه هم به‎خصوص در سه دهه بعد از انقلاب ضعیف شده است.

به همین ترتیب می‎توان گفت که حکومت قبل و بعد از انقلاب به ان.جی.اوها یا سازمان‎های غیردولتی غیرانتفاعی اجازه نداده ‎است که به حد کافی رشد کنند. شاخصی تحت عنوان میزان فعالیت‎های داوطلبانه در جامعه وجود دارد؛ گفته می‎شود که آمریکا، بالاترین میزان مشارکت‎های داوطلبانه میان افراد را داراست اما ایران از جمله کشورهایی است که میزان فعالیت‎های داوطلبانه افراد در مسائل اجتماعی‎ در رده کشورهای بسیار پایین قرار می‎گیرد. علت این مسأله، آن است که سازمان‎هایی که بتوانند فعالیت‎های داوطلبانه مردم را انتظام دهند و غیردولتی نیز باشند، به حد کافی گسترش و رشد پیدا نکرده‎اند. یکی از عللِ عدم رشد هم این است که دولت بیشتر به نهادهایی امکان شکل‎گیری می‌دهد که در خدمت تبلیغ و ترویج گفتمان رسمی حکومت باشند. به نوعی می‎توان گفت دولت از گسترش نهادهای مدنی که به‎طور روشنی در خدمت حاکمیت نباشند، جلوگیری کرده ‎است.

از این دیدگاه اگر نگاه کنیم مسأله جامعه مدنی و نهادهای مدنی، مفهوم مدنیتی که به آن اشاره کردیم، نیست. این مفهوم در تاریخ ایران همواره مفهوم بسیار مهم و مطرحی بوده‎ و به اعتقاد من در طی زمان هم از اهمیت بیشتری برخوردار شده‎ است اما در مورد نهادهای مدنی و جامعه مدنی گفته می‎شود که این‎طور نیست؛ یعنی از منظر شاخص‎‎های مدنیت علی‎رغم مشکلاتی که جامعه ایران الآن دارد ـ مثل بحث گسترش خشونت یا اشکال مختلفی از نابردباری و ناخویشتن‎داری ـ معتقدم این جامعه از غنای کافی برخوردار است اما در حوزه جامعه مدنی و نهاد مدنی، این‎طور نیست. هرچه به امروز نزدیک‎تر می‎شویم، شاید بشود گفت سیطره یا غلبه امر سیاسی بر امر مدنی بیشتر شده ‎است. البته این بدین معنا نیست که ما جامعه مدنی نداریم؛ من این را درست نمی‎دانم، بلکه به اعتقاد من آن چیزی که الآن اتفاق افتاده، این است که ما سیطره سیاسی داریم و حکومت تلاش می‎کند به‎صورت «حکومت حداکثری» سیطره خود را بر همه‌جا اعمال کند اما به دلیل اینکه از نظام بروکراسی قوی و قدرتمندی برخوردار نیست، عملاً این ضعف دیوان‎سالاری حکومت، شکاف‎های ساختاری‎ در جامعه به‎وجود آورده‎ است و مردم نیز از این شکاف‎های ساختاری برای پیشبرد هد‎ف‎های خویش استفاده می‌کنند. در نتیجه این امر «نیروی سومی» در جامعه ما شکل گرفته است و این «نیروی سوم» یکی از موانع بزرگ پیشرفت اجتماعی ایران هستند. من در ادامه صحبتم این نیروی مخرب را تشریح می کنم.

کتاب «سیاست‎های خیابانی: جنبش تهیدستان»[۴] نوشته آصف بیات تحقیق بسیار دقیق و روشنی است از اینکه چه‎طور گروه‎های اجتماعی به‎ویژه فرودستان در ایران معاصر خصوصاً در دوران انقلاب، از ضعف‎های نظام دیوان‎سالاری دولت و «شکاف‎های ساختاری» در حاکمیت استفاده کردند و توسعه ساخت‎وسازهای شهری، استفاده از خدمات شهری، برخورداری از مجموعه وسیعی از امکاناتی را که متعلق به جامعه بوده ‎است، به نفع خود مصادره کردند. امروز هم ما می‎بینیم که به شکل‎های مختلفی گروه‎های اجتماعی مثل زنان، کودکان، نوجوانان و کارمندان و کارکنان دولت از شکاف‎های ساختاری که در نظام دیوان‎سالاری کشور وجود دارد استفاده کرده و به‎صورت یک نیروی بزرگ خواسته‎ها و نیازهای خود را تأمین می‎کنند.

البته این شکل استفاده از شکاف‎های ساختاری، نابهنجار است. به این معنا که در واقع با زیر پا گذاشتن قوانین و مقررات، سرپیچی از نظم عمومی، فساد اداری، پارتی‎بازی، رابطه‎گرایی، بی‎توجهی به شایسته‎سالاری و تشکیل روابط قبیلگی و شکل‎گیری گروه‎های فشار و دار‎ودسته‎ها و ...، نیرویی تشکیل داده و در جامعه زندگی می‎کنند. اینها نه نهاد مدنی هستند؛ به این معنا که با هویت شناخته شده و با ارزش‎ها، اخلاق و عقاید معینی زندگی کنند و نه حاکمیت، یعنی نظام سیاسی که بتوان گفت درون حکومت به‎طور ساختاری تعریف شده‎اند و از شفافیت و پاسخگویی برخوردارند. در نتیجه نیروی سومی در جامعه ایران وجود دارد که به دلیل گستردگی و همگانی بودن و قدرت تأثیرگذاری‎شان، از اهمیت چشمگیری در زندگی اجتماعی و تغییرات و تحولاتی که در جامعه رخ می‎دهد برخوردارند.

این نیروی سوم نه امر سیاسی هستند و نه امر مدنی؛ نه به ساختار حکومت تعلق دارند و نه به ساختار مدنی جامعه. حکومت هم در معنای رسمی اش نمی خواهد کسانی از طریق نفوذ در قانون و نظام بروکراسی سوء استفاده کرده و اموال و موقعیت های قدرت و ثروت را به نفع شخصی شان مصادره کنند. از اینرو این نیروی سوم به نظام سیاسی تعلق ندارند اگرچه درون آن مستقرند. در عین حال افرادی که این نیروها را تشکیل داده و پیش می‎برند، همین افراد جامعه هستند. بعضی از اینها درون سازمان‎ها و دیوان‎سالاری کشور استقرار پیدا کرده اند و برخی‎شان در بیرون این ساختار قرار دارند، اما در مجموع ترکیب بزرگی از جامعه را ایجاد می‌کنند. من به اهمیت نقش و جایگاه این نیروی سوم تأکید می کنم زیرا آنها هم از نظر کمی جمعیت بزرگی را تشکیل می دهئد و هم مهمتر از آن میزان تأثیر مخرب آنها در نظم اجتماعی وو حرکت جامعه چشمگیر است. آنها سهم قابل توجهی از اقتصاد و سیاست را از آن خود کرده اند. کافی است نگاهی به ارقام ناشی از اختلاس، میزان زمین خواری، و اشکال دیگر فساد اقتصادی و اداری که در همین چند سال اخیر به طور رسمی اعلام شده است یا قوه قضایی آنها را محکوم به زندان کرده در نظر بگیریم.

من گمان می‎کنم حرکت ما به سوی «جامعه متعادلِ رو به پیشرفت» وقتی اتفاق می‎افتد که بتوانیم از از نظام دیوان‎سالاری و اداری قدرتمندی برخوردار باشیم که بتواند قوانین و مقررات واقع‎بینانه، عادلانه و انسانی را وضع کند و توانایی اعمال و اجرای این قوانین را نیز داشته ‎باشد. این یعنی شکل گیری «دولت قوی»، دولتی که بتواند ارزش‎های مشترک عمومی را از طریق شکل‎دهی و گسترش نظام اداری خاص خود به پیش برد. از طرف دیگر هم باید جامعه مدنی‎ای شکل بگیرد که افراد بتوانند به‎طور سازمان‌یافته‎ای زندگی جمعی خود را هدایت کنند و در تعاملی سازنده با حکومت و سازمان سیاسی کمک کنند تا ثبات و امنیت پایدار اجتماعی و سیاسی به‎وجود آمده و پویایی و نشاط نیز در زندگی مردم شکل گیرد.

وضعیتی که به‎ویژه در چند دهه بعد از انقلاب شکل گرفته متأسفانه ‎این را نشان نمی‎دهد. به این معنا که آن نیروی سوم در دهه‎های اخیر گسترش بیشتری پیدا کرده است؛ یعنی بخش زیادی از مردم به جای اینکه بتوانند در چهارچوب سازمان‎های مدنی، زندگی اجتماعی خودشان را سازمان دهند یا در چهارچوب نظم قانونی نظام اداری کشور زندگی سیاسی خودشان را داشته‎ باشند به این نیروی سوم پیوستند. آنها با مصادره به مطلوب کردن اموال عمومی، سوء برداشت از منابع دولت و جامعه به اشکال مختلفی، نوعی زندگی اجتماعی را تجربه می‎کنند؛ زندگی‎ای که در نهایت به ضرر خود این گروه‎های اجتماعی هم هست.

شاید بزرگ‎ترین ناکامی نظام سیاسی ایران در دهه‎های بعد از انقلاب اسلامی، در شکل دادن به یک نظام دیوان‎سالاری کارآمد و مؤثر با بهره‎وری بالا بوده‎ است. دومین ناکامی دهه‎های اخیر نیز ناتوانی نظام سیاسی در شکل دادن و گسترش ساختار مدنی مانند بازار، بخش خصوصی، بُعد روحانیت، نهادهای مدنی سنتی و نهادهای مدنی جدید بوده است. من امیدوارم که ما به ‎نوعی خودآگاهی جمعی برسیم که بتوانیم به نیروی سومی که در جامعه شکل گرفته و روز‎به‎روز در حال گسترش است غلبه پیدا کنیم.



آیا می‎توان پیوندی خطی و مستقیم بین مفهوم توسعه به معنای جهان‎شمول آن و بحث جامعه مدنی تصور کرد؟

می‌دانیم که نوعی رابطه متقابل بین توسعه و نهادهای مدنی برقرار است؛ یعنی به مقداری که توسعه رواج پیدا می‎کند، نهادهای مدنی شکل می‎گیرد و به اندازه‎ای که نهادهای مدنی شکل می‎گیرد، توسعه حرکتِ رو به جلو خواهد داشت. به محض اینکه می‎خواهیم بگوییم توسعه چیست و جامعه مدنی چیست، ممکن است وارد گفت‎وگویی طولانی شویم و کلی مناقشه به‎وجود آید. در نهایت چه اهمیتی دارد که کدام اول است و کدام آخر؟! مگر ما برای زندگی کردن و سامان اجتماعی به این شیوه اهم و مهم می‎کنیم یا به این شیوه، سیاست‎گذاری می‎کنیم که برای رسیدن به توسعه، نهادهای مدنی را توسعه می‎دهیم. مثلاً بعد از ۱۰سال که نهادهای مدنی را گسترش دادیم، می‎گوییم حالا سراغ توسعه می‎رویم. می‎خواهم بگویم این بحث، عقیم و نابارور است.

آن چیزی که نیاز هست در این زمینه به آن بیشتر فکر کنیم، این نیست که چه رابطه‎ای بین اینها برقرار است؛ این است که ما در عمل، تا به‎حال چه تجربه‎ای در زمینه مناسبات بالفعل نهادهای مدنی مختلف داشتیم. مثلاً فرض کنید نقش بازار به‎عنوان بزرگ‎ترین نهاد مدنی حوزه اقتصاد در جامعه معاصر ما با چه تغییراتی روبه‌رو شده ‎است یا اینکه احزاب به‎عنوان بزرگ‎ترین نهاد سیاسی مدنی در ایران با چه موانعی روبه‌رو بوده‎اند و چه تحولاتی را از سر گذرانده‎اند؛ روحانیت به‎عنوان بزرگ‎ترین نهاد مدنی کشور چه تحولاتی را پشت سر گذاشته ‎است. سپس از بررسی مجموعه این تحولات نهادهای مدنی، ببینیم آیا در کل جامعه ایران توانسته‎ است به وضعیت بهتری برسد یا نه.

در هر کدام از این بحث‌ها که وارد شویم متوجه می‎شویم اندیشمندان، نویسندگان و خردمندان، ایده‎های گسترده‎ای را تولید کرده‎اند. مسأله مهم‎تر به نظر من توجه جدی به آگاهی‎ها و گفت‌وگوهایی است که در این زمینه‎ها انجام شده ‎است. بحرانی که ما هم‎اکنون در حال تجربه‎اش هستیم، بحرانی است که بعضی تحت عنوان «گفت‌وگوی کر‎ها» نام می‎برند؛ یعنی ما در زمینه نهادهای مدنی، توسعه و انبوهی از موضوعات دیگر به‎طور گسترده‎ای متن می‎نویسیم و فکر می‎کنیم اما تعداد کمی از این متن‎ها به معنای واقعی خوانده و شنیده می‎شود. آنهایی که قدرت تصمیم‎گیری و تصمیم‌سازی دارند به جای اینکه بروند و بخوانند و خود را مخاطب «صداهای جامعه» بدانند، به کار تولید متن مشغول هستند. در حالی‌که این گروه‎ها نیازمند خواندن و شنیدن هستند.

به‎طور مثال من در همین سال‌های اخیر در همایش‎های متعددی شرکت کردم که در آنها مدیران و مسئولان کشور در ابتدای همایش‎ها ۳، ۴ ساعت سخنرانی می‎کنند و بعد می‎گویند وقت ندارند و می‎روند؛ سپس استادان و مثلاً کارشناسان شروع به صحبت می‎کنند و در واقع فقط برای همدیگر سخن می‎گویند، بدون اینکه آن ‎کسی که باید بشنود آنجا باشد. این مثال را از این جهت می‎گویم که در کل گفت‎وگوهای کشور، این اتفاق افتاده ‎است. وزیر، معاون وزیر، مدیر کل، نماینده مجلس و دیگرانی که باید به یک همایش بیایند و شنونده و مخاطب خوبی باشند تا بتوانند از «صداهای موجود» در جامعه آگاه شوند و استفاده کنند و بعداً در مقام تصمیم‌گیری و سیاست‎سازی از آنها بهره بگیرند، خودشان بیشتر از بقیه سخنرانی کرده و حرف می‎زنند. حتی اغلب مواقع آن‌قدر حرف می‎زنند که مجال را برای گروه های کارشناسی و استادان دانشگاه و اهل نظر تنگ می‎کنند. این یک مثال ساده است از «گفت‎وگوی کر» که در جامعه ما صورت می‎گیرد.

اتفاق بدی که افتاده این است که این گفت‎وگوها به «آگاهی‎های مؤثر» تبدیل نمی‎شوند. آگاهی‎های مؤثر، آگاهی‎هایی هستند که در نهایت در اقدامات عملی، سیاست‎ها و برنامه‎های جامعه مؤثر واقع ‎شوند. این آگاهی‎ها هنگام مداخله در زندگی و حیات جمعی و ایجاد تغییر سازمان‎یافته و برنامه‎ریزی شده در جامعه کمک می‎کنند. وقتی وضعیت گفت‌وگوی کرها» حاکم می‌شود، نه تنها ما از دانشی که تولید کرده‎ایم محروم می‎شویم، بلکه از صحبت کردن و گفت‎وگو کردن نیز سرخوردگی پیدا می‎کنیم. نوعی نارضایتی در ما به‎وجود می‎آید ناشی از اینکه امروز صحبت می‎کنیم و می‎نویسیم اما کسی صدای ما را نمی‎شنود؛ یعنی در واقع نه تنها نتیجه مساعد ندارد، بلکه «نارضایتی عمیق»‎تری را نیز به‎وجود می‎آورد. من فکر می‎کنم ما به فضایی برای «گفت‌وگوی اجتماعی» در سطح ملی نیاز داریم که در آن چه نهادهای مدنی، دولتی‎ها، روشنفکران، دانشگاهیان، مدیران و مسئولان، برنامه‎ریزان و چه جوانان، نوجوانان، زنان، مردان و شهروندان آمادگی داشته باشیم که هم بگوییم و هم بشنویم؛ هم بنویسیم و هم بخوانیم.

«شبکه‎های اجتماعی» مثل فیس بوک، و «شبکه های ارتباطی موبایلی» مثل واتساپ، اینستاگرام، تلگرام و ...و شبکه های رسانه ای ماهواره ملی و جهانی اکنون امکانی فراهم کرده‎اند که عده کثیری از مردم به تولید همگانی دانش بپردازند و آن را به چرخه دربیاورند. اما مسأله این است که به رغم این تحولات عظیم همچنان فرصت و مجال خوب شنیدن، خوب خواندن و خوب آموختن در سطح روابط میان حاکمان و مردم محدود است.

حتی مسأله مدنیت و نهادهای مدنی در فضای امروزی جامعه ایران در حال تغییر است. به دلیل همین دسترسی گسترده به رسانه‌ها و ارتباطات، تک‎تک شهروندان موقعیت کاملاً متفاوتی از گذشته تاریخی خود پیدا کرده‌اند. شرایط جدیدی به‎وجود آمده که نیروهای مستقلی از دولت و حاکمیت از طریق رسانه‎ها و ارتباطات شکل‌ می‎گیرند. نوعی روابط و با هم بودن‎ها، پیوستگی‎ها، انتظام‎ها و ارتباط‎های جدیدی در حال شکل‎گیری است. در این شرایط جدید شاید مردم نسبت به گذشته خیلی نیازی به احزاب نداشته باشند. به تعبیری که مانوئل کاستلز در کتاب «شبکه های خشم و امید: جنبش های اجتماعی در عصر اینترنت»[۵] ابراز می‎کند، ما اکنون «افراد» را داریم نه احزاب و هویت های جمعی قومی، جنسیتی و اجتماعی. «افراد»، مقوله ای غیر از «فرد» است. تک‎تک شهروندان به‎خاطر شبکه‎های ارتباطی می‎توانند فارغ از ویژگی‎های قومی، قبیله‌ای، سیاسی و مذهبی‎شان به یکدیگر وصل شوند. کاستلز توضیح می‎دهد که جنبش‎هایی که در تونس، مصر و کشورهای دیگر در ده سال اخیر اتفاق افتاد و به نتیجه رسید، محصول این حرکتِ افراد بود. در جامعه ما هم افراد ایفای نقش می‎کنند. شکل فضای اجتماعی مدنی تازه‎ و شکل‎های جدیدی از انسجام و با هم بودن به‎وجود می‎آید؛ اما مشکلی که در همین فضا وجود دارد گفت‎وگوی کرهاست.

در واقع تعداد پرشماری از شهروندان توانایی سخن گفتن پیدا کرده‌اند که این توانایی هم به‎خاطر دسترسی به رسانه‎ها و هم به دلیل نقشی است که دانشگاه‌ها در تربیت همگانی جوان‎ها و افراد پیدا کردند. ما ۱۰ میلیون دانش‎آموخته و ۵ میلیون دانشجو داریم. بسیاری از این دانش‎آموختگان نیز بیکار هستند، اما از سواد و قابلیت‎های ارتباطی بالایی برخوردارند. تکنولوژی‌های ارتباطی هم در خدمت آنها است. در نتیجه اینها نیروی قدرتمند مدنی را به‎وجود می‎آورند. در این شرایط اگر همچنان جریان «گفت‌و‌گوی کرها» ادامه پیدا کند، می‎تواند نوعی خستگی و سرخوردگی اجتماعی در جامعه را شکل دهد. افراد احساس می‎کنند که به دلیل شنیده نشدن، تحقیر می‎شوند و این تحقیر می‎تواند نارضایتی عمیقی ایجاد کرده و خدایی ناکرده در بلندمدت حتی امنیت کشور را نیز به ‎مخاطره اندازد. به همین دلیل فکر می‌کنم ما حتی در بحث توسعه نیز نباید به فضاها و گفتمان‎های پیشین توسعه بیندیشیم.

توسعه در فضای امروز یعنی ایجاد کردن محیط، فرهنگ و فضایی که در آن افراد هم بنویسند و بخوانند، هم خوانده

و شنیده ‎شوند. این امر را باید هم مدیران و مسئولین کشور گسترش دهند و تمرین کنند و هم در درون جامعه. ما و همه مردم این یادآوری را داشته باشیم که حداقل به همان اندازه‎ای که می‎گوییم و می‎نویسیم، باید بشنویم و بخوانیم. این شنیدن و خواندن در واقع نوعی مدارا، تساهل، توجه به دیگری و نوعی ارزش اخلاقی در جامعه است. ما برای مدت طولانی در تاریخ مان این بحران را داشتیم که کمتر می‎گفتیم و کمتر می‎نوشتیم. امروزه از آن بحران بیرون آمده‌ایم.

دکتر مهدی محسنیان‎راد در کتابی که با عنوان «ریشه های فرهنگی ارتباط در ایران»[۶] درباره الگوهای ارتباطی در ایران بر اساس متون ادبی کلاسیک کار کرده، استدلال می‎کند که تاریخ ما در گذشته، «تاریخ سکوت» بوده است؛ یعنی تاریخی که در آن افراد به دلیل احساس ناامنی شدید تلاش می‎کردند که ذهب، ذهاب و مذهب خود، خواسته‌ها، توانایی‌ها و ویژگی‎های خودشان را مکتوم نگه‎ دارند. امروز ما از آن «تاریخ سکوت» بیرون آمده‌ایم، اما باید در «تاریخ گویای» جدید که ما در آستانه شکل‎گیری آن هستیم، فضای گفت‌وگوی اجتماعی جدیدی را پدید آوریم که در آن هم نوشته و گفته و هم خوانده و شنیده می‎شود.

به همین دلیل فکر می‎کنم ما باید فضایی برای توسعه و گسترش نهادهای مدنی ایجاد کنیم که در آن سطوح مختلفی از گفت‎وگو شکل بگیرد. یک سطح گفت‎وگو این است که نهاد سیاست و جامعه به همدیگر توجه کنند؛ سطح دیگر گروه‎هایی با ویژگی‎های متفاوت. در این سطح، دانشجویان و استادان، پزشکان و بیماران و... هستند که باید بتوانند صداهای یکدیگر را بشنوند. استادان‎ باید فرصت داشته‎ باشند که نوشته‎های دانشجویان را بخوانند و در سازمان‎ها و نهادهای بیرون از دانشگاه همدیگر را ملاقات و با یکدیگر همکاری کنند. استادانی می‎توانند تأثیر عمیق‎تری در دانشجویان شان ایجاد کنند که کارها و فعالیت‎های دانشجویان در بیرون از کلاس نیز حمایت کنند و به آنها مشورت دهند. در واقع، استادان نباید «نقش مکانیکیِ انتقال دانش» در کلاس درس نداشته‎ باشند، بلکه باید «نقش میانجی جامعه و نسل جوان» را برای دانشجویان ایفا کنند. این همان گفت‎وگوی اجتماعی است که من از آن صحبت می‎کنم. ما باید دقت کنیم که در جامعه صداهای زیادی هست که شنیده نمی‎شوند؛ و ناشنیده ماندن این صداها، «افسردگی‎ جمعی» عمیقی را به‎وجود می‎آورد و ممکن است نوعی احساس «تحقیر جمعی» روبه‎رو شویم. بخشی از افسردگی‎های گسترده‎، تحقیرها و ناامیدی‎های اجتماعی که به‎وجود می‎آید، از به رسمیت شناخته نشدن ایجاد می‎شود و ممکن است افراد را به رفتارهای نابهنجاری مثل اعتیاد، الکل، خودکشی و مسائل دیگر سوق دهد. در واقع بخشی از این مسائل ناشی از تحقیر اجتماعی است. کاستلز در همان مطالعه اش با عنوان «شبکه های خشم و امید» نشان می دهد که احساس تحقیر مهمترین علت جنبش های اخیر در کشورهای منطقه ما بوده است.

«گفت‌وگوی اجتماعی»، نوعی «به رسمیت شناختن دیگری» و دیگران در فضای جمعی عمومی است. اگر می‌خواهیم نهادهای مدنی را به‎وجود آوریم، این نهادها دیگر صرفاً احزاب یا سازمان‌های غیرانتفاعی نیستند. البته می‎توانیم کمک کنیم ولی باید نظام سیاسی و گروه‎های اجتماعی با ابداعات اجتماعی جدید، راه‎های به رسمیت شناختن یکدیگر، توجه به یکدیگر، خواندن و شنیدن یکدیگر را امکان‌پذیر کنند. من فکر می‎کنم بزرگ‌ترین مانعی که امروزه میان مناسبات توسعه و دست‎یافتن به فضای مدنی توسعه‎یافته با آن روبه‌رو هستیم همین منظر است که امکان خواندن و نوشتن را پیدا کردیم اما امکان شنیدن و آگاهی مؤثر را کمتر داریم؛ یعنی اینکه گفت‌وگوی اجتماعی در میان گروه‎ها به نحو مؤثر و به اندازه کافی وجود ندارد.

برای اینکه گفت‌وگوهای اجتماعی را رونق دهیم باید فضا را باز کنیم تا محققان رشته‎های علوم اجتماعی و نویسندگانی که در این رشته‎ها هستند بتوانند به‎عنوان میانجی‎ها، رسانه‎ها، گفت‎وگوکننده‎ها، کارگردان‎ها و در واقع خالقان ایده‌ها در صحنه واقعی زندگی اجتماعی حضور و مشارکت جدی‎تری پیدا کنند. به اعتقاد من، ما در سال‎های گذشته از سیاستی برای تحقیر علوم اجتماعی استفاده‎ کردیم. این تحقیر در واقع باعث شد که علوم انسانی و اجتماعی نتوانند به حد کافی و با حداکثر ظرفیت خود در جامعه حضور پیدا کنند، ایده‎های نو در تمام زمینه‎ها را تولید کنند و همچنین امکانی را فراهم کنند که آن آگاهی مؤثر و مناسب برای رسیدن به این بلوغ اجتماعی را پیدا کنیم.

حکومت و گفتمان رسمی باید به بازاندیشی رویکرد خودش نسبت به جایگاه و نقش علوم انسانی اجتماعی در جامعه امروز ایران بپردازد. با این گفتمانی که می‌گوید این علوم انسانی اجتماعی سکولار هستند و با مبانی فلسفی حاکمیت تقابل یا تناقض دارند، قادر نیستیم این علوم را به‎عنوان نیروی فکری شکل‎دهنده گفت‌وگوی اجتماعی بسیج کنیم تا ایفای نقش کنند. من این را صادقانه می‎گویم هیچ راه دیگری هم نمی‎شناسم.

علوم اجتماعی می‌تواند امکان گفت‌وگو میان گروه‎های مختلف و میان حکومت و شهروندان را ایجاد نماید. با توجه به اینکه شبکه‎های ارتباطی و رسانه‎ای به‎طور گسترده‎ای شکل گرفته و در جامعه ایفای نقش می‎کنند و در این فضاهای ارتباطی نیز نیاز به مواد و مصالحی برای گفت‌وگو هست، اگر میدان واقعی را برای علوم انسانی و اجتماعی در کشور باز نکنیم و نویسنده اجتماعی این مواد و مصالح را تولید نکند چیز دیگری جای آن را خواهد گرفت؛ یعنی این خلأ توسط مواد و مصالحی پر خواهد شد که می‎تواند جامعه را تخریب کند و امنیت آن را به خطر اندازد. در واقع ما در آن ‎صورت گفت‌وگو را داریم اما نه در مسیر نیازها، بهروزی و خوشبختی جمعی و اجتماعی‎مان.

با توجه به وقت آزاد فراوان مردم و دسترسی آنها به امکانات ارتباطی، این مجموعه‎ گفت‎وگوها و ارتباطات منجر به هدر دادن سرمایه‎ها، تخریب زندگی اجتماعی و شکل‎گیری بحران‎های پیچیده‎تر اجتماعی خواهد شد. در این فضا بهترین کاری که می‎توان کرد ـ نمی‌گویم این کار را فقط حکومت باید انجام دهد، بلکه خود روشفکران، تحصیل‌کرده‎های علوم اجتماعی هم باید آگاه باشند و به رسالت اجتماعی خودشان توجه کنند ـ این است که کوشش بیشتری شود تا از علوم انسانی و اجتماعی برای بهبود و خوشبختی همه گروه‎های اجتماعی کمک گیریم. برای حل مسائلمان، برای وقوف به یک آگاهی اجتماعی و برای رسیدن به زندگی بهتر از این علوم استفاده کنیم. علوم انسانی اجتماعی معمار جامعه امروز است، حتی دانش‎های پزشکی، مهندسی و دانش‎های دیگر برای اینکه بتوانند نقش خودشان را ایفا کنند نیازمند علوم انسانی اجتماعی هستند. برای اینکه بتوانیم بخش‎های مختلف جامعه را با علوم متنوع پیوند بزنیم، نیازمند علوم انسانی هستیم.



مطالعات فرهنگی که متخصصان زیادی هم در ایران ندارد در زمینه توسعه جامعه مدنی چه نقشی می‌تواند داشته باشد؟

همه رشته‎های دانشگاهی با نوعی تقسیم کار معرفتی و اجتماعی راه‎هایی برای گفت‌وگوی اجتماعی هستند. مطالعات فرهنگی با زبان خاص، امکان‎های مفهومی و نظری و روش‎های ویژه خود می‎تواند به ما کمک کند. اولین کاری که مطالعات فرهنگی می‎تواند انجام دهد، این است که فهمی از کلیت فرهنگ معاصر ایران و تحولات آن را ارائه دهد؛ به‎‎ویژه از منظر اینکه مناسبات میان قدرت و فرهنگ در جامعه معاصر ما چگونه است. چه قدرتی که در معنای رسمی تعریف کنیم، یعنی دولت و حکومت و چه قدرت به معنای فوکویی آن که قدرت پراکنش‎های حوزه زندگی اجتماعی است. ما نیاز داریم که قدرت را تولید کنیم و زندگی اجتماعی لاجرم همواره با اشکال مختلفی از تولید قدرت یا قدرت‎سازی همراه است. اینکه این تولید قدرت عادلانه‎تر، اخلاقی‎تر، انسانی‎تر و در نهایت با شمول بیشتری در زندگی شکل بگیرد مستلزم این است که ارزیابی نقادانه شود. در واقع سازوکارهای تولید و اعمال قدرت، افشا شود تا نیروهای حاکم و قدرتمند، محکوم و مجبور به شفافیت و پاسخ‎گویی در زندگی اجتماعی شوند. اولین کار مهمی که مطالعات فرهنگی می‌تواند بکند، این است که به ما کمک کند تا از ورای این خودآگاهی انتقادی، سازوکارهای تولید و اعمال قدرت را بشناسیم و آن را در مسیرهای عدالت، برابری و آزادی بیشتر قرار دهیم.

مطالعات فرهنگی زبان جامعه امروز است و با علوم اجتماعی کلاسیک تا حدودی تفاوت دارد. بحث درباره رسانه‎ها، گسترش الگوهای ارتباط بصری، تولید و گسترش فرهنگ عامه‎پسند، هنرهای عامه‎پسند، بحث درباره گسترش طبقه متوسط، کلان‎شهری شدن جامعه و خیلی از ویژگی‎های دیگر مثل فراصنعتی شدن، زیبایی‎شناسانه بودن و مصرفی شدن و دموکراتیک شدن بحث‌های مطالعات فرهنگی است. برای اینکه گفت‌وگوی اجتماعی را در جامعه شکل ‎دهیم، باید نسبت به اینها آگاهی بیشتری پیدا کنیم. مطالعات فرهنگی به سهم خودش از منظر علوم اجتماعی نوعی راهبرد گفت‌وگویی درباره این فرایندهاست.

دولت‌ها می‌توانند در مدیریت و مهار و هدایت این فرایندها مشارکت داشته‎ باشند اما نمی‎توانند به تنهایی این فرایندهای تحول را که هر لحظه در حال تشدید است، انجام دهند. ما برای زیستن در یک زندگی اجتماعی مسالمت‎آمیز و همراه با صلح نیازمند این هستیم که به راهبردهایی مثل مشارکت همگانی، گفت‌وگوی همگانی، دستیابی به رفاه و اجماع مفهومی در مورد مسائل زندگی و در نهایت نوعی راهبرد انسانی جمعی دست یابیم. از این راهبرد امروزه در مطالعات فرهنگی تحت عنوان فرهنگی شدن اسم می‎برند. کل نظام برنامه‎ریزی علوم اجتماعی باید در آن چرخش فرهنگی حرکت کند. مطالعات فرهنگی در این چرخش فرهنگی که در آن معناها، نمادها، تصویرها، ایماژها، ذهنیت‎ها، آگاهی‎ها، عاملیت‎ها، منظرهای ذهنی و تصورات اجتماعی از قدرت چشم‌گیری برخوردار شدند، نقش اساسی دارد. مطالعات فرهنگی، علم مطالعه این چرخش فرهنگی در زندگی اجتماعی است.

البته این گفته به این معنا نیست که انسان‎شناسی فرهنگی، جامعه‎شناسی، تاریخ یا فلسفه و... سهم کمتری دارند. دانش‎های امروز دیگر به دنبال این نیستند که مرزهای مفهومی علم را پیش ببرند، بلکه بیشتر درصدد این هستند تا مرزهای نمادین ساختارهای اجتماعی را بشناسند و به بهبود زندگی عملی مردم کمک کنند. مطالعات فرهنگی از این منظر دانشی کاملاً روزآمد بوده و به نوعی دانش سیاست‎گذارانه‎ای در خدمت زندگی اجتماعی است ولی سیاست‌گذاری فقط به معنای حکومتی نیست؛ این مردم هستند که از طریق فرصت‎های اطلاعاتی‎ای که پیدا می‌کنند، سؤال را تعریف کرده و خودشان هم برای حل مسائل راهبردهایی یافته و برای اجرا و تحقق راهبردهایشان اقدام می‎کنند.

به همین دلیل در فضای جدیدی که فرهنگی شدن شامل فرهنگی شدن سیاست‎گذاری و قدرت نیز هست، به دانش‎هایی چون مطالعات فرهنگی بیش از هر چیزی نیاز داریم. متأسفانه سوءتفاهمی درباره مطالعات فرهنگی در جامعه ایران شکل گرفته‎ و این سوءتفاهم، مشکل گسترش این رشته را ایجاد کرده است. همان‎طور که شما هم اشاره کردید به حد کافی دانش‎آموخته و متخصص حوزه مطالعات فرهنگی هم نداریم. این به‎هرحال می‎تواند بحرانی را در جامعه ما به‎وجود ‎آورد. ما نیازمند افراد متخصص هستیم که بتوانند از این زاویه جامعه امروز ما را بفهمند و آن را به شکل مفهومی دربیاورند.



[۱] بهنام، جمشید ۱۳۸۳. ایرانیان و اندیشه تجدد. تهران: فرزان روز

[۲] در باب فرایند تمدن. نوربرت الیاس. ترجمة غلامرضا خدیوی. تهران: انتشارات جامعه‌شناسان، ۱۳۹۲. ۴۵۶ ص

[۳]دادبه، اصغر. ۱۳۸۸. نظریۀ اخلاقی – ایرانی کم آزاری و تجلی آن در آرای برخی از متفکران و شاعران. جستارهای ادبی شماره ۵ زمستان ۱۳۸۸.

[۴] بیات، آصف(۱۳۷۹)سیاستهای خیابانی، جنبش تهی دستان در ایران، ترجمه اسدلله نبوی چاشمی،تهران: نشر شیرازه.

[۵] کاستلز، مانوئل ۱۳۹۳. شبکه های خشم و امید: جنبش های اجتماعی در عصر اینترنت. ترجمه مجتبی قلی پور. تهران: آگاه

[۶] محسنیان راد، مهدی. ۱۳۸۹. ریشه های فرهنگی ارتباط در ایران. تهران: انتشارات چاپا

مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع: 89


بنیاد آینده‌نگری ایران



پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۸ آوریل ۲۰۲۴

ستون آزاد

+ "زدن سر هشت پا" و حکایت "ببر کاغذی" رضا علوی

+ جهانِ پس از جنگ غزه  رضا علوی

+ آیا اسراییل بر نفت و گازغزه چیره خواهد شد ؟ رضا علوی

+ توتالیتریسم چیست؟ حسین مولا

+ گفتگو بارد هوش مصنوعی با حسین مولا حسین مولا

+ تفاوت مبارزه جوانان در زمان حکومت شاه ایران برای آزادی و دمکراسی با مبارزه جوانان کنونی برای آزادی و دمکراسی علیه جمهوری اسلامی چیست؟ گفتگو حسین مولا با بارد بزرگترین هوش مصنوعی گوگل

+ دو حادثه مهم  رضا علوی

+ جوانانیکه در جنبش زن زندگی آزادی شرکت کردن در چه سنینی بودند؟ Bard هوش مصنوعی

+ خود آموز دیکتاتورها رندال وود کارمینه دولوکا

+ موانع توسعه دموکراسی در خاورمیانه  دکتر امیر ساجدي

+ راز یک کشتار  رضا علوی

+ آیا غول خفته بیدار می شود ؟  رضا علوی

+ ریزش مداحان در این عاشورا رضا علوی

+ رهبر نقاب دار!  رضا علوی

+ بخش سوم : "لاریجانی ها " ؛ مردانی برای تمام فصول رضا علوی

+ حقوق زنان - کانون درگیری. فرهاد یزدی

+ آمریکا ؛ به کجا چنین شتابان ؟ رضا علوی

+ جهان و ایران در آغاز سال نو خورشیدی. فرهاد یزدی

+ نبرد برای نامزدی  رضا علوی

+ . 

+ ایران لیبرال فرهاد یزدی

+ روز جهانی زنان گرامی باد  گیتی پورفاضل

+ سالروز حمله روسیه به اوکراین فرهاد یزدی

+ کالبد شکافی" پرویز ثابتی" رضا علوی

+ سقوط محسن رنانی

+ فشار برملت ایران از دو سو. فرهاد یزدی

+ نشست واشنگتن – تلاش در راه ذلیل کردن جنبش ملی ایران فرهاد یزدی

+ الگوی روسی چپاول اموال ملی فرهاد یزدی

+ امنیت ملی – بخش دوم فرهاد یزدی

+ امنیت ملی در دهه سوم سده بیست و یکم فرهاد یزدی

+ آیا روسیه، جمهوری اسلامی را به عنوان متحد استراتژیک خود محسوب می کند؟ رضا علوی

+ منافع ملی و استقلال فرهاد یزدی

+ نقش "طنز" و شعار های "کاف دار" در جنبش انقلابی ایران رضا علوی

+ قشر میانه ایران مهرداد: یکی از همکاران سایت آینده نگر

+ دیگر چین به ایران اهمیت نمی‌دهد ! رضا علوی

+ نقش توازن قوا در جهان در خیزش ملی فرهاد یزدی

+ نیروهای مسلح در دو مقطع تاریخی فرهاد یزدی

+ تراژدی جمهوری اسلامی با مهسا امینی آغاز و با محسن شکاری پایان می‌یابد!  دکتر شیرزاد کلهری

+ دستاوردهای جنبش انقلابی ایران یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ از خیزش اجتماعی تا انقلاب سیاسی فرهاد یزدی

+ پایان کار رژیم، تکیه بر عصای سلیمان شیرزاد کلهری

+ انقلاب سیاسی فرهاد یزدی

+ انقلاب مدرن ایران شیرزاد کلهری

+ ادامه خیزش اجتماعی – سیاسی ایران فرهاد یزدی

+ بیانیه شماره ۱ لیدرهای میدانی  لیدرهای میدانی

+ خیزش اجتماعی نسل جوان ایران فرهاد یزدی

+ اولویت پاسداری از یک پارچگی سرزمینی ایران فرهاد یزدی

+ با کمال تاسف و تاثر از در گذشت دوست نازنین مان محمد امینی .

+ اعتراضات مردم و راهکار های روی میز حکومت یکی از همکارن سایت آینده نگر از ایران

+ تعلل نیروهای مسلح فرهاد یزدی

+ آینده در کوتاه مدت فرهاد یزدی

+ سپاه پاسداران و نجات ایران فرهاد یزدی

+ رسالت انسان در برابر آزادی سعیده امین‌زاده

+ ایران – روسیه - اوکراین فرهاد یزدی

+ نیاز به زمان فرهاد یزدی

+ مبارزه مدنی و چرائی آن کیومرث صابغی

+ دو بازنده – یک برنده. فرهاد یزدی

+ نظام سیاسی در ایران آینده فرهاد یزدی

+ آیا بایدن در انتخابات ۲۰۲۴ کاندید خواهد شد ؟ رضا علوی

+ اسطوره سیاسی از دموکراسی آمریکا تا اقتدار گرائی چین پرفسورجیم دیتو

+ اسطوره جدید و آینده سیاسی عربستان سعودی -

+ فرمان فرمایی روسیه بر نظام اسلامی فرهاد یزدی

+ دگرگونی قدرت در کانون نظام فرهاد یزدی

+ برجام در تاریکی رضا علوی

+ برای مام زمین در روز زمین فرهاد یگانه‌

+ تکرار تاریخ، نابودی محتوم دیکتاتورهای بزرگ به دست خودشان است فرهاد یگانه‌

+ چرا رابطه کشورهای غربی و روسیه پس از پایان جنگ سرد، به چنین کابوسی برای اردوگاه کشورهای غربی ختم شد؟ فرهاد یگانه‌

+ تاثیر جنگ اوکراین فرهاد یزدی

+ نوروزتان مبارک .

+ چیرگی «جبهه موافقت» بر «جبهه مقاومت» رضا علوی

+ نخبه گان یا پخمه گان در حکومت اسلامی  رضا علوی

+ رویا یا کابوس ؟ رضا علوی

+ خودکامگی  تیموتی اسنایدر

+ نگاهی بر موقعیت ایران در منطقه فرهاد یزدی

+ در باره انتخابات ۱۴۰۰ مجید / ایران

+ حسن هم از میان ما رفت گروهی از یاران دیروز، امروز و فردای حسن

+ در باره ظریف ... و میدان  مجید / ایران

+ نظام اسلامی و اردوی خاور بر علیه باختر فرهاد یزدی

+ چرا سازمانهای اطلاعا تی معتقدند که آینده جهان تیره و تار است ترجمه: کیومرث صابغی

+ تضمین حداقل درآمد یکسان برای تمام شهروندان. فرهاد طالع

+ قرار داد ۲۵ ساله ؛ ماندگاری حکومت یا ترکمانچای ؟ رضا علوی

+ سخنی با آقای مهاجرانی. محمد امینی

+ مذاکره غرب با نظام اسلامی فرهاد یزدی

+ هنر فاشیست نبودن ترجمه ناصر فکوهی

+ با ناسيوناليسم راه به جايي نمي‌بريم عظيم محمودآبادي

+ در آستانه چهل و دومین سالگرد انقلاب فرهادی یزدی

+ روز سياه  رضا علوي

+ مصباح یزدی ؛ معمار خشونت مقدس و طرا ح "کادرسازی " رضا علوی

+ حمله به ایران و یا حزب الله؟ فرهاد یزدی

+ تهدید از سوی قفقاز فرهاد یزدی

+ بهار آن سال و «بهار هر سال...» محسن یلفانی

+ بحران امنیتی و حکومت نظامیان فرهاد یزدی

+ جستجوی کار در ایران امروز 

+ سیاست دولت نوین آمریکا در منطقه فرهاد یزدی

+ اوباما برجام را آورد و ترامپ آنرا پاره کرد- چرا؟ مجید / ایران

+ ارزش های اندیشه های دکتر فاطمی  رضا علوی

+ مرگ نهائی رژیم  فرهاد یزدی

+ آتش افروزی در قفقاذ فرهاد یزدی

+ اندیشه چپ ، خادم غرب مهندس صلاح الدین همایون

+ تنگ تر شدن حلقه فشار فرهاد یزدی



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995