مدرنيته به معناي اينكه “ميتوان با فرض وجود نظم در پديدهها”، بينظميها و آشفتگيها را با قدرت و اراده انسان تحت كنترل درآورد و مديريت كرد، تاثيرات شگرفی بر جوامع بشري داشته است، بهگونهاي كه روشهاي قديمي به تدريج از بين رفته و روشهاي مدرن جايگزين آن شده است. رويكرد مدرنيته بر اين اساس است كه اگر يك رويه عقاليي و علمي در ساختار سازمانها حاكم شود، آنگاه ميتوان شاهد بهوجود آمدن سازمانهاي موثر و كارا در توليد كاال و خدمات بود. در اين ساختاردهي، سازمان نيز همانند ساير پديدههاي موجود، به شكل سيستمی كه از مجموعهاي از اجزا تشكيل شده، شناخته ميشود. وقتي اين اجزا در كنار هم قرار ميگيرند و با يكديگر يكپارچه ميشوند، يك كل به وجود ميآيد كه از مجموع تك تك اجزا بزرگتر است. مدرنيته به منظور نيل به سازمان بهرهور، نياز به تعريف ساختارهاي مشخص و منظم، رويكردهاي عقالني، سطوح معين از اختيارات و پاسخگويي را الزم و ضروري ميداند.
راهكار مدرنيته براي رسيدن به اهداف فوق، بروكراسي است. در سازمانهاي مدرن، بروكراسي با اعمال سلسله مراتب منظم، سرعت واكنش به تغييرات محيطي را باال ميبرد. از اينرو، رويكردهاي بروكراتيك، سهم بسيار بااليي را در طراحيهاي علمي سازمانها در قرن بيستم و در شكل جديد در قرن حاضر دارد. رويكردهاي علمي، مدعی توسعه جهان امروز ما براساس نظم و كنترل میباشد، بنابراين، بروكراسي با رويكرد نظم و كنترل عقاليي انسان در سازمانها، در راستاي رويكردهاي علمي قرار ميگيرد.
واژگان كليدي
مدرنيته، تئوري سازمانهاي مدرن، تئوري كالسيك، سيستم، بروكراسي
تئوري سازمانهاي مدرن چيست؟
تئوري سازمانهاي مدرن مدعی تطبيق با رويكرد مدرنيته است كه موارد آن عبارتند از:
الف- تئوري سازمانهاي مدرن ادعاي جهاني بودن دارد، يعني اين تئوري قابل انتقال به هر فرهنگي ميباشد. ب- تئوري سازمانهاي مدرن ادعا ميكند كه رويكردهاي قديمي را قبول ندارد و راهكارهاي جديد براي درك و فهم سازمان به دست ميدهد.
ج- تئوري سازمانهاي مدرن با ايجاد رويكردهاي منطقي و همسان براي همگان، از توسعه سازمانها حمايت ميكند و با ايجاد ساختارهاي روشن از سطح اختيارات و عقالني بودن اين نظمها، پاسخگويي را بهوجود ميآورد و از سويي اين ساختار سلسله مراتب امكان اقتدارگرايي را در سازمان باال ميبرد.
د- قابليت اصلي كه درون تئوري سازمانهاي مدرن وجوددارد، امكان نيل به يك زبان سازماني حرفهاي را ممكن ميسازد. نتايج آن در قالب دورههاي تحصيلي كسب وكار، برنامهاي
(MBA \Master of Business Administration) ومطالعات مديريتي قابل يادگيري است.
ريشههاي تاريخي تئوري سازمانهاي مدرن
ريشههاي تاريخي تئوري سازمانهاي مدرن به “دوره روشنگري اروپا” در قرن هجدهم باز ميگردد. دورهاي كه انسان اروپايي در يك چالش روشنگرانه و خالق به سوي درك جديدي از انسانيت پيش ميرفت. در اين نگاه، انسان ميتوانست آزاد از قيد قدرتهاي غيرمعقول حاصل از استبداد و كليسا عمل كند. عقيده بر اين بود كه ما ميتوانيم با تكيه بر عقالنيت خود، يك درك درست از خود و جامعه خود داشته باشيم و به كمك علم، طبيعت را بشناسيم.ايدهآل علم اين است كه ميتوان با استفاده از مشاهده حاصل از حواس پنجگانه، به فهم پديدههاي عالم رسيد و در ادامه با كاربرد تعقل ميتوان تئوريها را آزمود. با ظهور ديدگاه علمي، برداشت قدرت درك پديدههاي طبيعي اجتماعي با عينك علم، قوت گرفت. توسعه علمگرايي تاثيرات زيادي بر جنبههاي مختلف زندگي در غرب گذاشت كه شامل سازمانها نيز ميشد.
تئوري كلاسيك در سازمانها
يكي از خروجيهاي دوره روشنگري در مورد سازمانها و به خصوص در صنعت اتفاق افتاده است. نمود تئوري سازمانهايمدرنبودکهدرقالبتئوريكالسيكسازماني شكل گرفت. اين تئوري دو جريان خط فكري دارد:اول اینکه،نگاه اجتماعي واقتصادي آغازشده ازابتداي قرن نوزده، حل مساله زندگي آن روزرادرظهورسيستم كارخانه وتوسعه تجارت ميدانست، بنابراين ديگر مالكيت زمين به عنوان فاكتور اصلي زندگي كم رنگ شد. دوم، نقش سرپرستي و مديريت به عنوان وسيله كنترل كارخانه بهوجود آمد. نقطه تمركزتئوري كلاسيك برتقسيم كاردرسازمان استواراست. اين ديدگاه توسط آدام اسميت (Adam Smith) در كارخانه سنجاقسازي مورد مطالعه قرار گرفت و نتايج آن در كتاب ثروت ملل (سال 1776ميلادي) آورده شد. پژوهشگران مختلف (به طور مثال، هچ)Hatch) 1997 ؛ اسكات1964 ))Scott( طبقهبنديهاي متفاوتي ارايه ميدهند كه به دو دوره كلاسيك و مدرنيته به شكل مجزا نگاه ميكنند ولي پژوهشگران ديگري نظير مك آلي( و همكارانش )2007( )McAuley( اين تقسيمبندي )كلالسيك و مدرنيته( را چندان متمايز قلمداد نكرده و در قالب پارادايم مدرنيته در سازمانهابيان ميكنند.
سازمان همچون يك سيستم
جانمايه اصلي مدرنيته در ايجاد عقالنيت و نظم در سازمان با نمود علمي، توسط رويكرد سيستمي قوت ميگيرد. تفكر سيستمي در موارد زير ضرورت دارد:
الف- نياز به طبقهبندي و اولويتدهي دادهها، اطالعات، وقايع و رويدادها.
ب- نياز به عارضهيابي مسايل به شكل منظم .
ج-نيازبه
شناسايي تاثيرات متقابل اجزاي سازمان بر يكديگر چستر برنارد (1938Chester Barnard( نياز به همراستاسازي فعاليتها به منظور انجام موثر عمليات را در ساخت سيستم در سازمانها ضروری ميداند و از آنجاييكه افراد شاغل در سازمان، هريك اهداف خود را دارند، بنابراين مسئوليت مديريت، براي همسو كردن اهداف اشخاص در راستاي اهداف كلگرايانه سازمان ضروري است. تالكوت پارسونس )Talcott Parsons()1951( چهار عنصر كليدي را براي كاركرد موثر يك سازمان از نگاه سيستمي بيان ميكند كه از شخص گرفته تا خانواده و سازمان و اجتماع كاربرددارد. اين چهارعنصركليدي به شرح زيرمیباشد:
الف- تمام سازمانها هدف دارند.
ب- يكپارچگي در بين تمامي گروهها و زيرسيستمهاي سازمان ضروري است.
ج- درونمايههاي سازمان بهسادگي قابل رويت نيست و عمدتا در قالب فرهنگ سازماني بيان ميشود.
د- تطبيق با تغييرات محيطي منجر به ايجاد تعادل در سازمان شده يا تعادلي جديد به وجود ميآورد.
از نگاه مدرنيته، توجه به اين چهار عنصر كليدي موجب ايجاد نظم و توازن در سازمان ميشود و امكان تنظيم و تعديل تغييرات محيطي را در سازمان به شكل برنامهريزي شده به وجود ميآورد و از نگاه سيستمي، اين چهار عنصر، بلوكهاي اصلي يك سيستم انساني ميباشند.
بروكراسي عامل ارتباط بين سازمان و جامعه در سازمانهاي مدرن
در قلب يك سازمان مدرن، ايده بروكراسي قرار دارد و بروكراسي بهازاي هر پست سازماني، يك شخص متخصص و كارآمد مورد نياز است. در قلب يك ساختار بروكراتيك، فعاليتهاي سازمان به شكل غيرشخصي، غيرمغرضانه و كامال بيطرفانه انجامميشود و اشخاص، قوانين بروكراتيك را بدون هيچگونه ترسي دنبال ميكنند. وبر 1922(م())Max Weber ساختار بروكراتيك را يك انقالب در سازمانها براي جلوگيري از اضمحالل سازمان در برابر خواستههاي غيرمنطقي مستبدان و فئودالها ميداند و معتقد است با رشد بروكراسي، ساختارهاي منطقي و عقالني بر سازمانها حاكم ميشود. از سويي ديگر، وبر اعتقاد داشت كه بروكراسي ابزار كنترل سازمانهاي مدرن است و اگر در دست كساني قرار گيرد كه نيّت خوب نسبت به جامعه ندارند، موجب انحطاط در اهداف آن ميشود. به طور مثال، بسياري از ساختارهاي نظامي كه فجايع به بار ميآورند، انجام امور در آنها توسط افراد با بروكراسيهاي منظم صورت ميگيرد و فرد مسئول، صرفا در حال انجام يك ماموريت محول شده است؛ اين فرد وظيفه خود را انجام ميدهد و اگر ليست افرادي را كه بايد اعدام شوند يا به اردوگاه كار اجباري انتقال يابند، تكميل ميكند، چندان به عمق فجايع انساني اعمال خود نميانديشد.
نتايج
سازمان نيز همچون ساير نهادهاي اجتماعي از روند تكاملي محيط خود تاثيرپذير است. درگذر جهان از ساختارهاي ما قبل مدرنيته به مدرنيته، سازمانها تغييرات زيادي پيدا كردهاند و مدرنيته براي فهم و درك جهان هستي، رويكرد علمي را معرفي ميكند. با فرض اينكه يك رويه علمي، قابل تكرار، درك و انتقال براي همگان است؛ بنابراين با اين نگرش در سازمان، ميتوان روشها را براي تمامي سازمانها عموميت بخشيد. از اينرو است كه رويكرد سيستمي و بروكراسي براي تمامي سازمانها تجويز ميشود. رويكرد سيستمي باايجاد مكانيزمهاي تكرارپذير و پايدار، و همچنين، بروكراسي باايجاد عقالنيت و منطق قابل فهم همگان، در پشتيباني از ديدگاه علمي در سازمانهاي مدرن بهوجود آمدهاند.
حميدرضا يوسفي معيد عضو هيات علمي دانشگاه آزاد اسلامي نراق
منابع
1-Barnard, C. \1938) The Functions of the Executive, Cambridge, MA: Harvard
University Press. 2-Hatch, M.J. \1997) Organization Theory: Modern, Symbolic and Postmodern Per-
spectives, Oxford: Oxford University Press. 3-McAuley, J. Duberley, J. Johnson, p.\2007)Organization Theory: challenges
and perspectives, Printice Hall. 4-Parsons, T. \1951) The Social System,
London: Routledge and Kegan Paul. 5-Scott, W.G. \1963) ‘Organization theory: An overview and an appraisal’, in K. Davis and W.G. Scott, Readings in Human Rela-
tions, 2nd edn, New York: McGraw-Hil