رابرت آلن دال (Robert Alan Dahl) ، نظریه پرداز مشهور دموکراسی (Democracy) و از اندیشمندان بزرگ آمریکایی است . وی در نخستین کتاب خود، یعنی دیباچه ای بر نظریه دموکراسی (چاپ 1956/1335) نظریه های اکثریتی، یا مشارکتی، و یا ایده آلیستی دموکراسی را مورد نقد قرار داد، و مفهوم پولیارشی Polyarchy (1) (حکومت چند گروه) را برای توصیف نارسایی های نظام های دموکراتیک معاصر و متداول، رایج ساخت . پولیارشی، یعنی دموکراسی واقعی، و آن نیز، نه حکومت اکثریت، و نه حکومت اقلیت، بلکه حکومت چندین اقلیت است . بنابراین نظریه پولیارشی، نظریه پلورالیسم (Pluralism) یا تکثر در منابع قدرت سیاسی است . دال در کتاب بعدی اش به نام نظریه دموکراسی، یعنی پولیاریشی (چاپ 1971/1350) به ارزیابی شرایط تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مساعد برای پیدایش دموکراسی پرداخت . بر اساس تحلیل او، پیدایی دموکراسی محصول تحقق هم زمان مجموعه ای از شرایط است که به ندرت فراهم می آیند . به طور کلی، از دیدگاه دال، دموکراسی به عنوان روش گزینش رهبران و تضمین نظارت شهروندان بر ایشان اهمیت بیشتری دارد، تا به عنوان نظامی برای دال در کتاب درباره دموکراسی on Democracy) (چاپ 1998/1377) مجددا تاکید می کند که اگر چه برخی قرن بیستم را، قرن پیروزی دموکراسی می دانند، ولی دموکراسی واقعی لحظات نادری از تاریخ بشر را تشکیل می دهد . بنابراین، دال قرن بیستم را نه قرن پیروزی و نه قرن شکست دموکراسی می داند، اما چالش های پیش روی دموکراسی، او را وا می دارد که اعتراف کند، ممکن است دموکراسی در قرن بیست و یکم، جای خود را به دوران تیرگی و افول بسپارد . از این رو، بخشی از کتاب درباره دموکراسی را به این موضوع، یعنی سفر ناتمام دموکراسی، اختصاص داده است .
چه چیزی در پیش است؟
قرن بیستم، که زمانی به نظر بسیاری از معاصرین می رسید که احتمالا دوره ای سیاه و مصیبت بار برای دموکراسی باشد، به ظاهر به عصر پیروزی آن تبدیل گردید . گر چه ممکن است این باور که قرن بیست و یکم نیز همانند قرن بیستم با دموکراسی عجین گردد، برای غرب آرامش بخش باشد، اما دموکراسی لحظات نادری را در تاریخ بشر تشکیل می داده است . آیا قیومیت نخبگان سیاسی و دیوانی گذشته در درون مرزها ظاهر خواهند شد؟ یا اینکه برعکس، نظام دموکراسی همچنان به گسترش جهانی اش ادامه خواهد داد؟ یا ممکن است آنچه «دموکراسی » نامیده می شود، سطحش وسیع تر ولی عمقش کمتر گردد; یعنی کشورهای بیشتری را در بربگیرد، ولی کیفیت های دموکراتیک تضعیف شوند؟ به نظر دال، آینده چنان مبهم است که هیچ پاسخ قاطعی نمی توان به این پرسش ها داد . به بیان دیگر، جهان شناخته شده که نقشه آن بر اساس تجربه ترسیم شده، جای خود را به آینده ای می دهد که نقشه های آن، در بهترین حالت، غیر قابل اعتمادند; طرح هایی که نقشه کش ها بدون در اختیار داشتن گزارش های قابل اعتماد از سرزمینی دوردست ترسیم کرده اند . با وجود این به نظر دال، می توان تا حدود زیادی با اطمینان پیش بینی کرد که برخی مسائلی که کشورهای دموکراتیک امروزی با آن مواجهند، همچنان باقی خواهند ماند، و حتی ممکن است وضعیت وخیم تری نیز پیدا کنند .
دال در فصل پایانی کتاب، طرحی اجمالی از چالش های متعددی که بر سر راهند، ارائه می دهد . وی توجه خود را عمدتا بر دموکراسی های قدیم تر متمرکز می کند; هم به دلیل اینکه بتواند از عهده این کار برآید و هم به این دلیل که فکر می کند دیر یا زود - احتمالا زود - کشورهایی که اخیرا به ظاهر دموکراتیک شده اند، یا هنوز مرحله گذر را طی می کنند، در آینده باهمان مشکلاتی مواجه خواهند شد که امروز دموکراسی های قدیم تر، پیش رو دارند . دال می گوید: «با در نظر گرفتن آنچه قبلا رخ داده، هیچ یک از مشکلاتی که ذکر خواهم نمود، نباید چندان موجب تعجب شود . شک ندارم که مشکلات دیگری نیز وجود دارند . با کمال تاسف، نمی توانم امیدوار باشم که بتوانم راه حلی در اینجا ارائه دهم . این کار نیاز به کتاب، یا بهتر بگویم کتاب های فراوان دیگری دارد . ولی به هر حال، از یک چیز می توان تقریبا مطمئن بود: ماهیت و کیفیت دموکراسی عمدتا وابسته به این است که شهروندان و رهبران دموکرات، چگونه با چالش های زیر برخورد نمایند:
یک . بین المللی شدن
بین المللی شدن دموکراسی، احتمالا باعث می شود حوزه تصمیم گیری های نخبگان سیاسی و دیوانی، به بهای کم شدن کنترل دموکراتیک، وسیع تر گردد . به بیان دیگر، از منظر دموکراتیک، چالشی که توسط بین المللی شدن تحمیل می شود، این است که باید مطمئن شویم هزینه هایی که بین المللی شدن تصمیم گیری ها برای دموکراسی دارد، نیز مدنظر قرار گیرد، و کاری کنیم که نخبگان سیاسی و دیوانی پاسخ گوی تصمیم گیری های خود باشند . اینکه آیا می توان چنین انتظاراتی را در دموکراسی ها برآورده ساخت و چگونه، مطلبی است که متاسفانه اصلا روشن نیست .
دو . تنوع فرهنگی
سطح متوسطی از همگون سازی به نفع گسترش و استقرار دموکراسی در بسیاری از کشورهای دموکرات قدیمی تر روی داده است . ولی به هر حال، در طی دهه های پایانی قرن بیستم دو تحول در این قبیل کشورها، به افزایش تنوع فرهنگی کمک کرده اند . این تحولات به نظر می رسد به قرن بیست و یکم نیز کشیده خواهند شد و عبارتند از:
1 . برخی از شهروندانی که مرتبا مورد تبعیض قرار می گرفتند، به سایر شهروندانی که مثل آنها بودند، پیوستند و جنبش هایی با هویت فرهنگی را سامان دادند تا از حقوق و منافع آنان دفاع کنند . این قبیل جنبش ها، شامل رنگین پوستان، زنان، همجنس بازان، اقلیت های زبانی، گروه های قومی که در مناطق تاریخی خود زندگی می کردند، نظیر اسکاتلندی ها و ساکنان ویلز که در بریتانیای کبیر زندگی می کنند یا فرانسوی زبانان ساکن کبک، و دیگران می شدند .
2 . تنوع فرهنگی در کشورهای دموکراتیک قدیمی تر با افزایش شمار مهاجرانی که معمولا به خاطر تفاوت های قومی، زبانی، مذهبی، و فرهنگی از ساکنان اصلی آن کشور متمایز بودند، چندین برابر شد . مهاجرت، به دلایل کثرت، چه قانونی و چه غیر قانونی، احتمالا به طور نامحدودی زمینه را برای افزایش شدید تنوع فرهنگی در درون کشورهای دموکراتیک غنی فراهم کرد، و از سوی دیگر، مردم کشورهای فقیر را امیدوار ساخت که با نقل مکان به کشورهای غنی می توانند از چنگ فقر فرار کنند . افراد دیگری نیز بودند که صرفا می خواستند کیفیت زندگی شان را، با مهاجرت به کشورهای ثروتمند و دارای فرصت های بیشتر، ارتقا بخشند . تعداد کسانی که مایل بودند به دموکراسی های قدیمی تر نقل مکان کنند، در خلال آخرین سال های قرن بیستم، باز هم افزایش یافت، زیرا سیلی از پناهندگان وحشت زده با نومیدی تلاش می کردند که از چنگال خشونت، سرکوب، کشتار نژادی، پاکسازی قومی، قحطی، و سایر مصائبی که در سرزمین مادری شان تهدیدشان می کرد، به آن کشورها پناه برند .
فشارهای درونی نیز به فشارهای بیرونی افزوده شد . کارفرماها در کشورهای غنی امیدوار بودند که مهاجرین را با دستمزدها و شرایطی اجیر کنند که دیگر برای همشهریانشان جذابیتی نداشته باشد . در سال های اخیر، مهاجرین مایل بودند اقوامشان در خارج نیز به آنان ملحق شوند . شهروندانی که تحث تاثیر ملاحظات انسان دوستانه و عدالت خواهی بی پیرایه قرار داشتند، مایل نبودند مهاجرین را برای همیشه مجبور به اقامت در اردوگاه ها یا رویارویی با فقر، وحشت و احتمالا مرگ حتمی کنند که در کشورشان انتظارشان را می کشید .
کشورهای دموکراتیک، که از داخل و خارج تحت فشار بودند، دریافتند که مرزهای شان نفوذپذیرتر از آن است که گمان می کردند . به نظر می رسید ورود غیر قانونی از طریق زمین یا دریا را به هیچ وجه نتوان ، متوقف نمود; مگر اینکه مبالغ هنگفتی خرج محافظت از مرزها شود، آن هم از راه هایی که، سوای مخارجش، از نظر بسیاری از شهروندان نفرت انگیز و بی اندازه غیر انسانی است .
به نظر دال، بعید است که تنوع فرهنگی و چالشی که تحمیل می کند، در قرن جدید کاهش یابد . تنها چیزی که به نظر می رسد، این است که این تنوع احتمالا رو به افزایش باشد . اگر، در گذشته، کشورهای دموکراتیک از راه هایی که با عملکردها و ارزش های دموکراتیک سازگارند با تنوع فرهنگی برخورد نکرده اند، آیا در آینده می توانند رفتار بهتری داشته باشند، و آیا در عمل نیز چنین خواهند کرد؟ ساماندهی های گوناگونی که از یکسان سازی در یک سو شروع می شوند و تا استقلال در سوی دیگر ادامه می یابند، بر غیر قابل حل بودن این مشکل می افزاید . البته ممکن است راه حل های دیگری هم وجود داشته باشد . به هر حال، در اینجا باز سرشت و کیفیت دموکراسی به ساماندهی هایی که کشورهای دموکراتیک برای برخورد با تنوع فرهنگی مردمشان ایجاد می کنند، بستگی فراوان دارد .
سه . نظم اقتصادی
در کشورهای دموکراتیک، احتمالا هیچ چیزی را نمی توان جایگزین سرمایه داری بازار کرد و هیچ بدیل برتر و قابل ارائه ای برای اقتصاد بازار در هیچ جا دیده نمی شود . در این تحول ناگهانی در چشم اندازها، یعنی تحولی که در پایان قرن بیستم رخ داد، تنها تعداد انگشت شماری از شهروندان کشورهای دموکراتیک به امکان کشف و معرفی یک نظام غیر مبتنی بر بازار که برای دموکراسی و برابری سیاسی مفیدتر باشد و با این حال چنان در تولید کالا و خدمات کارآمد باشد که به همان اندازه نیز پذیرفتنی محسوب گردد، اعتماد کامل دارند . در خلال دو قرن قبل، سوسیالیست ها، برنامه ریزان، فن سالاران، و بسیاری دیگر، دچار این توهم شدند که می توان به نحوی گسترده و دائمی روند دیگری را جایگزین روند بازار نمود . روندی که اینان فکر می کردند، در اتخاذ تصمیمات اقتصادی پیرامون تولید، قیمت گذاری، و توزیع کالا و خدمات با نظم تر، منسجم تر و عادلانه تر باشد . این توهمات، تقریبا به دست فراموشی سپرده شد . اقتصاد عمدتا مبتنی بر بازار علی رغم نواقص آن، به نظر می رسد تنها گزینه کشورهای دموکراتیک در قرن جدید باشد .
اینکه آیا نظام اقتصاد عمدتا مبتنی بر بازار، مستلزم آن است که مالکیت و کنترل شرکت های اقتصادی طبق همان شکل های متداول سرمایه داری باشد یا نه و یا بر عکس، اصلا روشن نیست . «نظم » درونی شرکت های سرمایه داری نوعا غیر دموکراتیک است . گاهی حتی در عمل استبداد اداری بر آنها حاکم می باشد . از آن گذشته، مالکیت شرکت ها و سود آنها و سایر منافعی که از الکیت حاصل می شوند، به نحوی بسیار نابرابر توزیع شده اند . مالکیت و کنترل نابرابر شرکت های اقتصادی نیز به نوبه خود، وسیعا به نابرابر کردن منابع سیاسی و در نتیجه به نقض گسترده برابری سیاسی در میان شهروندان نظام دموکراتیک کمک می کند .
علی رغم این اشکالات، تا آخر قرن بیستم، تمام بدیل های تاریخی مالکیت و کنترل سرمایه داری بیشتر حامیان خود را از دست داده بودند . احزاب کارگر، سوسیالیست، و سوسیال دموکرات از مدت ها پیش ملی کردن صنعت را به عنوان یک هدف، رها کرده بودند . حکومت هایی که در راسشان این احزاب قرار گرفته بودند، یا دست کم این احزاب را به عنوان شرکایی علاقه مند در بر می گرفتند، به سرعت به خصوصی سازی شرکت های دولتی پرداختند . تنها تجربه عمده ای که در اقتصاد آزاد سوسیالیستی وجود داشت، و آن شرکت های دارای «مالکیت جمعی » بود که در متن یک بازار عمل می کردند و از داخل توسط نمایندگان کارگران اداره می شدند (دست کم در اصل)، با فروپاشی یوگسلاوی و حکومت کمونیست سالار آن، از بین رفت . یقینا در کشورهای دموکراتیک قدیمی تر، شرکت هایی که در تملک کارمندانشان باشد نه تنها وجود دارد، بلکه پر رونق نیز می باشد . با این حال، جنبش های سندیکایی، احزاب کارگری، در مجموع کارگران به طور جدی هوادار نظمی اقتصادی نیستند که متشکل از شرکت هایی باشد که در تملک کارمندان قرار دارند . لذا، تنش میان اهداف دموکراتیک و اقتصاد سرمایه داری بازار تقریبا به طور حتم همچنان تا ابد ادامه خواهد یافت . آیا راه های بهتری برای حفظ مزایای سرمایه داری بازار و در عین حال کاهش هزینه های آن برای برابری سیاسی پیدا می شود؟ پاسخ هایی که شهروندان و رهبران کشورهای دموکراتیک، ارائه داده اند، عمدتا سرشت و کیفیت دموکراسی را در قرن جدید تعیین خواهند نمود .
چهار . آموزش و پرورش
یکی از ملاک های اساسی روند دموکراتیک، امکان به دست آوردن درک روشن است . با توجه به محدودیت های زمانی، هر عضوی (شهروندی) باید فرصتی برابر و کارآمد برای آموختن مطالب مربوط به سیاستگذاری های بدیل و پیامدهای احتمالی آنها داشته باشد .
بنابراین شهروندان چگونه می خواهند در عمل به آموزش شهروندی خود دست یابند؟ کشورهای دموکراتیک قدیمی تر، راه های زیادی برای رسیدن به درک سیاسی ابداع نموده اند . برای شروع، بسیاری از شهروندان از سطحی از آموزش رسمی برخوردار می شوند که برای با سواد کردن آنها کافی است . درک سیاسی آنها نیز با کسب اطلاعات مورد نظرشان که با صرف حداقل هزینه از طریق رسانه ها وسیعا در اختیارشان قرار می گیرند، افزایش می یابد . رقابت سیاسی در میان مدعیان حکومت که در احزاب سیاسی سازمان یافته اند، نیز باعث می شود عرضه اطلاعات بیشتر شود; چرا که احزاب و داوطلبان با کمال میل، اطلاعاتی را - که گاهی نیز همراه با اطلاعات غلط اند - درباره سوابق و اهدافشان در اختیار رای دهندگان قرار می دهند . به برکت وجود احزاب سیاسی و سازمان های ذی نفع، مقدار اطلاعاتی که شهروندان نیاز دارند تا فعالانه در مسائل سیاسی درگیر شوند و از لحاظ سیاسی کارآمد باشند، عملا به سطوحی که راحت تر قابل دسترسی اند، تقلیل می یابد . یک حزب سیاسی، معمولا دارای تاریخی است که به طور کلی برای رای دهندگان معلوم است . یک جهت گیری فعلی دارد که عموما ادامه جهت گیری گذشته آن است، و آینده ای که تا حدودی قابل پیش بینی است . در نتیجه، لازم نیست رای دهندگان در هر موضوع دولتی تبحر داشته باشند . در عوض، می توانند به داوطلبان حزب مورد علاقه شان رای بدهند با این اطمینان که آنها، در صورت انتخاب شدن، سیاست هایی را دنبال می کنند که با منافعشان سازگار باشد .
بسیاری از شهروندان همچنین عضو انجمن هایی هستند - از قبیل گروه های ذی نفع، سازمان های ذی نفوذ، گروه های فشار - که برای حمایت و ارتقای دلبستگی های خاصی، سازمان یافته اند . منابع، مهارت های سیاسی و دانش تجربی در دسترس گروه های ذی نفع سازمان یافته برای شهروندان نوعی نمایندگی در حیات سیاسی فراهم می سازند که غالبا بسیار کارآمد نشان داده می شود .
به علت نفوذ سازمان های ذی نفع و انتخابات رقابتی، رهبران سیاسی عموما می دانند که باید سرانجام در قبال انجام، یا دست کم تلاش برای انجام برنامه های حزبی و شعارهای انتخاباتی خود، پاسخ گو باشند . در کشورهای دموکراتیک قدیمی تر نیز علی رغم این که قشر وسیعی از مردم خلاف آن را می پندارند، عملا همین ارتباط میان سیاستمداران با احزاب شان وجود دارد . (3) سرانجام، تصمیم گیری های مهم حکومتی، نوعا با تغییرات تدریجی همراهند، و نه با جهش به سمت ناشناخته ها . تغییرات تدریجی، از آنجایی که گام به گام صورت می گیرند، از مصیبت های کمرشکن به دور خواهند ماند . شهروندان، کارشناسان، و رهبران از اشتباهاتشان درس می گیرند، به ضرورت تصحیحات پی می برند، خطمشی خود را تعدیل می کنند، و غیره . در صورت لزوم، این روند بارها و بارها تکرار می شود . گرچه هر گامی ممکن است به نحوی نومیدکننده، کوتاه به نظر برسد، ولی با گذشت زمان این گام های کوتاه می توانند تغییراتی عمیق و حتی انقلابی ایجاد نمایند . با این حال تغییرات تدریجی به صورت صلح آمیز رخ می دهند و حمایت وسیع توده ای را چنان به خود جلب می کنند که عملا قابل تحمل می شوند .
گر چه از نظر برخی ناظران این گونه پیشرفت های تصادفی با تمسک به شیوه تغییرات تدریجی به نحوی نومیدانه، غیر عقلانی است، ولی پس از غور و بررسی مشخص خواهد شد که این کار در جهانی که این اندازه غیر قابل پیش بینی است، کاری نسبتا عقلانی به نظر می رسد . (4) فاجعه بارترین تصمیم گیری ها در قرن بیستم، تصمیماتی بوده اند که توسط رهبران اقتدارگرای رها از قید و بندهای دموکراتیک گرفته شده اند . در حالی که دموکراسی ها به پیشرفت های تصادفی خود ادامه می دادند، رهبران مستبدی که در دام توهمات تنگ نظرانه خود از جهان اسیر بودند، کورکورانه سیاست های خودویران گری را دنبال می کردند . بنابراین، این راه حل استاندارد برای نیل به میزانی کافی از صلاحیت شهروندی، با تمام معایبش، کاملا قابل دفاع است . (5) ولی متاسفانه این راه حل در آینده، اهمیت خود را از دست خواهد داد . سه تحول مرتبط به یکدیگر، ممکن است باعث شوند که این راه حل استاندارد به طور جدی از حالت کفایت ساقط شود:
دگرگون شدن مقیاس ها . به علت بین المللی شدن فزاینده، کنش هایی که بر زندگی شهروندان تاثیرات مهمی بر جای می گذارند، هر روز حوزه عملکردشان را وسیع تر می کنند و انسان های بیشتری را وارد قلمرو خود می نمایند .
پیچیدگی . گر چه سطح متوسط آموزش رسمی در کشورهای دموکراتیک بالا رفته است، و احتمالا باز هم بالاتر خواهد رفت، ولی مشکل توده ها برای درک مسائل نیز افزایش یافته است و ممکن است از حد دستاوردهای ناشی از سطوح بالای آموزش نیز فراتر رود . در حدود نیم قرن گذشته، تعداد مباحث متفاوت مرتبط با سیاست، حکومت و دولت در تمام کشورهای دموکراتیک افزایش یافته است . در واقع هیچ فردی نمی تواند در بیش از چند فقره از آنها کارشناس شود . سرانجام داوری درباره سیاستگذاری ها نه تنها پر از ابهام است، بلکه مستلزم دواری های مشکلی خواهد بود .
ارتباطات . در خلال قرن بیستم، چارچوبه اجتماعی و فنی ارتباط انسانی در کشورهای پیشرفته دستخوش دگرگونی های شگرفی گردید; مانند تلفن، رادیو تلویزیون، نمابر، تلویزیون مداربسته، اینترنت، افکارسنجی عمومی ای که تقریبا همزمان با وقوع حادثه انجام می شود، تعیین گروه های مورد مطالعه و غیره . به علت هزینه نسبتا پایین ارتباطات و اطلاعات، مقدار اطلاعات در دسترس در زمینه مسائل سیاسی، در تمام سطوح، پیچیدگی بی اندازه افزایش یافته است . (6) با این حال، این دسترسی فراوان به اطلاعات، ممکن است منجر به صلاحیت بیشتر یا درک بالاتر شهروندان نشود . مقیاس، پیچیدگی و حجم وسیع اطلاعات، هر روز الزامات نیرومندتری را بر قابلیت های شهروندی تحمیل می کند .
نتیجه
یکی از نیازهای حتمی کشورهای دموکراتیک، بهبود بخشیدن به قابلیت های شهروندی برای درگیر شدن هشیارانه در حیات سیاسی است . دال نمی خواهد بگوید که باید از نهادهای آموزش شهروندی که در قرن های نوزدهم و بیستم ایجاد گردیدند، چشم پوشید . اما باور حتمی وی این است که این گونه نهادهای قدیمی تر را باید برای آموزش شهروندی، مشارکت سیاسی، اطلاع رسانی و دوراندیشی خلاق در سال های آینده، به وسایلی جدید تجهیز کرد . دال می گوید: ما تازه به طور جدی شروع کرده ایم به اندیشیدن در مورد این امکانات، و هنوز هم آنها را در سطح تجربیات خرد چندان نیازموده ایم . آیا کشورهای دموکرات، چه قدیمی چه جدید و چه در حال گذار، قادر خواهند بود در برابر این چالش ها و چالش های دیگری که یقینا در برابرشان قرار خواهند گرفت، ایستادگی نمایند؟ اگر در انجام این کار شکست بخورند، شکاف میان آرمان های دموکراتیک و واقعیت های دموکراتیک که هم اکنون نیز وسیع است، از این هم وسیع تر خواهد شد و عصر پیروزی دموکراسی جای خود را به دوران تیرگی و افول آن خواهد سپرد .
در سرتاسر قرن بیستم، کشورهای دموکرات هیچ گاه فاقد منتقدینی نبوده اند که می گفتند دموکراسی در بحران و در مخاطره ای سخت به سر می برد، و حتی محکوم به فناست . البته، بعید نیست که در دوره هایی نیز دموکراسی سخت در مخاطره بوده باشد، ولی به هر حال محکوم به فنا نبوده است و بدبینان همگی آماده پذیرش دموکراسی شدند . تجربه نشان داد که پیش بینی های هولناک آنان به واقعیت نپیوست و نیز روشن ساخت که هر وقت نهادهای دموکراتیک به صورتی آماده و محکم در کشوری مستقر شوند، بی اندازه نیرومند و مقاوم خواهند بود . دموکراسی ها، قابلیتی غیر منتظره برای مواجهه با مشکلات از خود نشان داده اند; قابلیتی که گر چه چندان عالی و کامل نبود، ولی به هر حال کافی بود .
اگر دموکراسی های قدیمی تر با چالش هایشان در قرن بیست و یکم مواجه گردند و بر آنها فائق آیند، در آن صورت است که می توانند سرانجام، خود را به دموکراسی های حقیقتا پیشرفته تبدیل نمایند . عدم موفقیت دموکراسی، چراغی خواهد بود فراراه تمام کسانی که در سراسر جهان، به بطلان این نظام معتقدند